تبیان، دستیار زندگی
خدایا دوست دارم که گمنام باشم. روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می کشد. خدایا مرا در بستر مرگ آسایش بخش. خدایا دلشکسته ام و احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دوست دارم شهید گمنام باشم


خدایا دوست دارم که گمنام باشم. روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می کشد. خدایا مرا در بستر مرگ آسایش بخش. خدایا دلشکسته ام و احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست...

سردار شهید جمشید نائیجیان

تقویم دهم شهریور سال 1346 را نشان می داد که فرزندی از خانواده ای مذهبی و کشاورز پا به عرصه هستی نهاد و نامش را جمشید نامیدند. جمشید نائجیان پس از دوره راهنمایی با لبیک به ندای ولی زمان به کربلای ایران رهسپار شد و در 15 اردیبهشت سال 62 لباس مقدس سپاه پاسداران را برتن کرد. در عملیات بیت المقدس حضور فعالی داشت. در هویزه، 3 روز در محاصره کامل دشمن بودند که به خاطر نداشتن غذا 3 روز با خوردن علف های منطقه خود را زنده نگه داشتند تا سرانجام از این محاصره نجات پیدا کردند.

سردار جمشید نائیجیان در عملیات رمضان، محرم، کربلای4 و کربلای 5 نیز شرکت فعالانه و تاثیرگذاری داشت. قبل از عملیات والفجر10 مجروح شد و در بیمارستان شیراز بستری شد. اما بعد از بهبودی نسبی برای حضور در عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه به میدان نبرد شتافت. بعد از این عملیات بود که سرانجام بعد از چند سال توانست چند روزی به آمل نزد خانواده اش برود.

رحمت الله نائیجیان پدر بزرگوار سردار جمشید نائیجیان تعریف می کند:

وقتی بعد از عملیات والفجر10، فرزندم بعد از مدت‌ها به خانه آمد، روزی به حمام رفته بود که وقتی رفتم تا پشت جوان برومندم را لیف و کیسه بکشم از پشت فرزندم چندین ترکش بیرون آوردم که خودش می گفت از آثار عملیات کربلای5 بود. وقتی به گریه افتادم پسرم دلداری ام داد و گفت بهتر است از حمام بیرون برویم. وقتی مادر جمشید گریه های مرا دید، وی برای اینکه مادرش متوجه نشود ترکش ها را به داخل چاه ریخت.

در هویزه، 3 روز در محاصره کامل دشمن بودند که به خاطر نداشتن غذا 3 روز با خوردن علف های منطقه خود را زنده نگه داشتند تا سرانجام از این محاصره نجات پیدا کردند

و سرانجام، سردار جمشید نائیجیان پس از سال‌ها رزمندگی و بارها مجروحیت در راه دفاع از آرمان‌های ایران اسلامی، در 28 فروردین سال 1367 در منطقه عملیاتی فاو مفقودالاثر شد که سال‌ها بعد چند تکه استخوان و پلاکش را به زادگاهش آوردند و بر دستان مردم قدرشناس آمل تشییع باشکوهی شد.

فرازهایی از نامه ی پاسدار سرافراز اسلام؛ سردار شهید جمشید نائیجیان به خانواده اش 2 روز قبل از شهادتش :

با درود و سلام به پیشگاه یگانه منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام امت، با درود و سلام بر رزمندگان اسلام و درود و سلام به روان پاک شهدای گرانقدر

خدمت پدر بزرگوار و مادر مهربان و خانواده عزیزم! سلام علیکم

سردار شهید جمشید نائیجیان

چند روزیست که می خواستم برای شما نامه بنویسم تا اینکه امشب از روی دلتنگی دستی بر قلم و کاغذ بردم تا با شما سخن بگویم و کمی از این دارفانی و زودگذر با شما درد و دل نمایم.

دلم خیلی برای تان تنگ شده و هوای وطن نموده و آرزوی دیدارتان را در دل دارم ولی چه کنم که اسلام در خطر است. مادر و پدر عزیزم! شما برایم مانند دو چشمانم هستید ولی اسلام و امام به منزله ی قلبم هستند. این را بدانید که انسان بدون چشم می‌تواند زندگی کند اما بدون قلب هرگز. باید خون داد تا در دنیا و آخرت رستگار و سعادتمند شد.

الان آرزوی تمام خانواده های معظم شهدا و اسرا و مفقودین این است که راه کربلا باز شود، آرزوی شما هم هست اما مصطفی(دوست شهیدش) و امثال او و من و دیگر رزمندگان باید دست و پا و خون بدهیم تا شماهایی که آرزوی کربلا را دارید به زیارت امام حسین(ع) بروید. اگر مرا از دست داده اید در عوض آخرت را بدست آورده اید. می‌دانم آرزوهایی برایم در دل دارید و می خواهید دامادی مرا ببینید و لباس دامادی بر تنم کنید اما این را بدانید که تمامی مادران شهدا دوست داشتند جوانان خود را داماد کنند.

خواهرم از تو می خواهم که مانند زینب(س) باشی اگر می‌خواهی عاقبت بخیر باشی. این را بدان که شخصیت انسان به لباسهای رنگارنگ پوشیدن یا به آرایش کردن ظاهری نیست بلکه شخصیت انسان به این است که در برابر خدای خود تسلیم باشد

مادر جان اگر من شهید شدم، هم شما را در آخرت شفاعت می‌کنم و هم اینکه خودم عاقبت بخیر می‌شوم. خوشا به حال آن شهیدی که 3 ماهِ داماد بود که عروس خود را رها کرد چون که دید اسلام واجب تر است. اسلام خون و جان می خواهد و فداکاری و ایثار و از جان گذشتگی.

سردار شهید جمشید نائیجیان

خواهرم از تو می خواهم که مانند زینب(س) باشی اگر می‌خواهی عاقبت بخیر باشی. این را بدان که شخصیت انسان به لباسهای رنگارنگ پوشیدن یا به آرایش کردن ظاهری نیست بلکه شخصیت انسان به این است که در برابر خدای خود تسلیم باشد. همیشه خضوع و خشوع داشته باشد. حضرت فاطمه(س) لباس‌های وصله دار می پوشید. حالا نمی گویم لباس‌های وصله دار بپوشید ولی با پوشیدن لباس‌های رنگارنگ و فاخر از بندگی خدا خارج نشوید.

خدایا دوست دارم که گمنام باشم. روحم از شدت درد می سوزد، قلبم می جوشد، احساسم شعله می کشد و بند بند وجودم از شدت درد صیحه می کشد. خدایا مرا در بستر مرگ آسایش بخش. خدایا دلشکسته ام و احساس می کنم که این دنیا دیگر جای من نیست. با همه وداع می کنم و می خواهم تنها با خدای خویش تنها باشم.. الهی به سویت می آیم مرا در جوار رحمت خویش سکنی ده.

خواهم که در این کوه غم آرام بگیرم       

گمنام سفر کرده و گمنام بمیرم

 عمریست که مرا مونس جان نام حسین است  

دل خواست که در سایه ی این نام بمیرم

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : خبرگزاری فارس