تبیان، دستیار زندگی
حسین اسرافیلی شاعر، روایتی از چگونگی شکل‌گیری حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بازگو کرده‌است.او در بخشی از سخنانش خاطره جالبی را از برپایی نماز جماعت شاعران در اواسط ک شب شعر بازگو كرده كه می‌خوانید
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سجده که رفتیم، پیشنماز رفت!

ماجرای جالب نماز جماعت شاعران در اوایل انقلاب

حسین اسرافیلی شاعر

حسین اسرافیلی شاعر، روایتی از چگونگی شکل‌گیری حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را بازگو کرده‌است.او در بخشی از سخنانش خاطره جالبی را از برپایی نماز جماعت شاعران در اواسط ک شب شعر  بازگو كرده كه می‌خوانید:

فکر کنم همان اوایل بود. خیلی یادم نیست. من با قیصر خیلی اخت بودم و او از همان اوایل[در حوزه هنری] بود. بعد از این دوستان، سلمان هراتی آمد. سلمان دانشجوی دانشسرای تربیت معلم آن موقع بود. در آن زمان سلمان شب شعری را در دانشسرا گذاشته بود که ما به آن دانشسرا (واقع در خیابان شریعتی نرسیده به خیابان یخچال) به شب شعر رفتیم و در آنجا از علامه جعفری دعوت شده بود که ایشان هم در آنجا سخنرانی کردند و یکسری اتفاقاتی آنجا افتاد. بد نیست که این خاطرات گفته شود و با خودمان آنها را به آن دنیا نبریم!

خاطرم هست که وقت نماز شد و جلسه، برای برگزاری نماز تعطیل شد. اما حاج آقا برای نماز نیامد و گفتیم چه کسی پیشنماز شود که از آقای حسین آهی خواهش کردیم بیایند به عنوان پیش نماز بایستند. اول ایشان قبول نکردند. با اصرار و التماس پیشنماز شدند. رکعت اول را رفتیم سجده، دیدیم آقای آهی از سجده بلند نمی‌شوند! چرا اینقدر سجده طول کشید؟! خلاصه من دیگر طاقت نیاوردم و سرم را از سجده بلند کردم و ناگهان دیدم که امام جماعت نیست. اوضاع به هم ریخت و یک عده نیت فرادی کردند و نماز خودشان را خواندند. بعد رفتم پیش حسین آهی و گفتم مرد مومن! چرا نماز را رها کردی و رفتی؟ چرا 30، 40 نفر را بلاتکلیف گذاشتی؟ جواب داد من چی کاره‌ام که پیش نماز بایستم؟ من را به زور آوردید جلو و کردید پیشنماز. این یک خاطره برای ما ماندنی شد و گاهی که حسین آهی را می‌بینم به او می‌گویم باید یک نماز جماعت دیگری برای ما برگزار کنی.

چند شعر از حسین اسرافیلی:

طریق عاشقی

مى‌برم منزل به منزل چوب دار خویش را

تا كجا پایان دهم آغاز كار خویش را

در طریق عاشقى مردن نخستین منزل است

مى‌برد بر دوش خود منصور دار خویش را

بر نمى دارد نگاه ازمن جنون سینه سوز

مى شناسد چشم صیادم شكار خویش را

رونق روشن دلان با منت خورشید نیست

مى كند روشن چراغم، شام تار خویش را

در دل طوفانى‌ام از موج خونین باك نیست

مى فشارد در بغل دریا كنار خویش را

موج پر جوشم من از دریا نمى‌گیرم كنار

مى‌نهم بر دوش طوفان كوله بار خویش را

بس كه مى پیچد به خود امواج این گرداب سخت

ساحل از كف مى دهد اینجا قرار خویش را

تسلیم

تیری به خطا هم اگر انداخته باشی

حاشا که مرا از نظر انداخته باشی

باید که به تسلیم در این عرصه درآیی

یعنی که در این‌جا سپر انداخته باشی

بر چوبه نی، راز اناالحق، نتوان گفت

الّا که به تسلیم، سر انداخته باشی

منزل نتوان کرد در این قاف، چو ققنوس

بایست به پر، شعله در‌انداخته باشی

یک جام از این باده کشیدم، جگرم سوخت

شاید که در این خُم، نظر انداخته باشی

از من مطلب، صحبت افسردگی‌ام نیست

تا در نفسم، شعله دَر‌انداخته باشی

پیش از تو وفا نیز در آیین جفا بود

شاید که تو این رسم برانداخته باشی

با ناله من، تیر دعا، بال اثر داشت

جز آن‌كه تواش از اثر انداخته باشی

سر‌سبز‌ترین جنگل شاداب، توان دید

تا جلوه به کوه و کمر انداخته باشی

ای دیده مبار این‌ همه سیلاب، که ترسم

سامان مرا، در خطر انداخته باشی.

*حسین اسرافیلی

 متولد: اول اسفند 1330

 اهل: تبریز 

کتابها: تولد در میدان(کتاب برگزیده نخستین دوره کتاب سال دفاع مقدس)، زخم سیب(کتاب سال دفاع مقدس در سال 1385، آتش در خیمه ها/در سایه ذوالفقار/عبور از صاعقه/آتش در گلو/شرحه شرحه آتش/رد پای صدا/ و...

معرفی: تحصیلات: لیسانس ادبیات از دانشگاه تهران، عضو شورای شعر و موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و صدا و سیما

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: خبرگزاری فارس ، انجمن مجازی شعر فارسی، وبلاگهای ادبی