تبیان، دستیار زندگی
شهید در ساعت 10 شب مورخه 11/2/61 همراه با تنی چند از همرزمانش، جهت خنثی کردن مین، به نزدیکی مواضع دشمن در خطّ مقدّم می‌روند. پس از انجام موفّقیت‌آمیز مأموریت، در حال برگشت، لاستیک چرخ ماشینشان توسط دشمن، هدف اصابت خمپاره واقع می‌شود و شهید طاهری نیز از نا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اولین شهید این روستا


شهید در ساعت 10 شب مورخه 11/2/61 همراه با تنی چند از همرزمانش، جهت خنثی کردن مین، به نزدیکی مواضع دشمن در خطّ مقدّم می‌روند. پس از انجام موفّقیت‌آمیز مأموریت، در حال برگشت، لاستیک چرخ ماشینشان توسط دشمن، هدف اصابت خمپاره واقع می‌شود و شهید طاهری نیز از ناحیه صورت و پشت کتف چپ شدیداً مجروح می‌گردد. این شهید، تا ساعت 11 صبح روز 11/2/61 نیز زنده بود، اما چون...


اولین شهید این روستا

سرباز رشید اسلام، معلّم شهید،« سیدمرتضی طاهری» در 7/5/1337 در روستای «گوری» نزدیک روستای «منقل» از توابع شهرستان«دشتی»دراستان بوشهرو در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. دوران دبستان را در روستای خود ، ولی به دلیل نبودن مدرسه راهنمایی در روستا، مقطع راهنمایی را در خورموج ثبت نام کرد و این مقطع را نیز با موفّقیت سپری نمود. پس از آن، جهت ادامه تحصیل به بوشهر رفت و در سال 1353 در دبیرستان پهلوی این شهر، در رشته علوم تجربی مشغول به تحصیل شد و در خردادماه سال 1357 به اخذ مدرک دیپلم در این رشته نائل آمد. در کنکور سراسری سال 1358 شرکت کرد و در رشته تعلیمات دینی و عربی دانشکده «تربیت معلّم پسرانه شهید رجایی شیراز» قبول شد و در تاریخ 31/6/1360 تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته مذکور با معدّل 99/16 به پایان رساند. این شهید بزرگوار، با کسب مدرک فوق دیپلم در رشته تعلیمات دینی و عربی، در مهرماه سال 1360، خود را جهت استخدام، به اداره آموزش و پرورش بخش« خورموج» معرفی کرد و به عنوان آموزگار، به استخدام آموزش و پرورش درآمد. هنوز 10 روز از استخدام رسمی‌اش در آموزش و پرورش نگذشته بود که به دلیل فراخوانی متولّدین 1337 به خدمت سربازی، در مورّخه 23/8/1360 خود را به بخش وظیفه عمومی ژاندارمری وقت خورموج معرفی کرد و از آن تاریخ به بعد مشغول انجام خدمت گردید. او پس از پایان آموزش، به جبهه‌های جنوب اعزام شد و در عملیات پیروزمندانه بیت‌المقدّس که منجر به آزادسازی خرّمشهر گردید، شرکت کرد.

شهید« سید مرتضی طاهری» در عملیات مذکور، جمعی گروهان سوم گردان 174 تیپ 3 لشکر 21 حمزه بود و در دومین روز انجام عملیات یعنی در مورّخه 11/2/1361 در خرّمشهر به شهادت رسید.

شهید در ساعت 10 شب مورخه 11/2/61 همراه با تنی چند از همرزمانش، جهت خنثی کردن مین، به نزدیکی مواضع دشمن در خطّ مقدّم می‌روند. پس از انجام موفّقیت‌آمیز مأموریت، در حال برگشت، لاستیک چرخ ماشینشان توسط دشمن، هدف اصابت خمپاره واقع می‌شود و شهید طاهری نیز از ناحیه صورت و پشت کتف چپ شدیداً مجروح می‌گردد. این شهید، تا ساعت 11 صبح روز 11/2/61 نیز زنده بود، اما چون نیروی کمکی برای اعزام مجروحین به عقب نرسیده بود، به شهادت می‌رسد. شهید طاهری همیشه آرزو داشت که اولین شهید روستا باشد و خدا نیز این آرزوی او را برآورده کرد.

در همان روزها و در حالیکه همگی منتظر برگشتن سیدمرتضی بودیم، یکی از دوستانش به نام آقای محمود غلامی درب منزلمان آمد و شروع کرد به گریه کردن. گفتم: محمود! چه شده؟ چرا گریه می‌کنی؟ پس مرتضی کو؟ محمود با چشمانی گریان گفت: پیکر پاک شهید سیدمرتضی در میان انبوه جمعیت، اکنون نزدیکی پمپ بنزین است و مردم در حال تشییع جنازه ایشان می‌باشند

مادر شهید درباره چگونگی خبردار شدن از شهادت فرزندش چنین می‌گوید: «فرزند شهیدم، سیدمرتضی در آخرین دفعه اعزام به جبهه، پس از مدّتی نامه‌ای از اهواز برایم فرستاد و در طی آن عنوان کرد که این هفته برمی‌گردم. ما هم خانه را تمیز کرده و خود را مهیای استقبال از سیدمرتضی نمودیم. در همان روزها و در حالیکه همگی منتظر برگشتن سیدمرتضی بودیم، یکی از دوستانش به نام آقای محمود غلامی درب منزلمان آمد و شروع کرد به گریه کردن. گفتم: محمود! چه شده؟ چرا گریه می‌کنی؟ پس مرتضی کو؟ محمود با چشمانی گریان گفت: پیکر پاک شهید سیدمرتضی در میان انبوه جمعیت، اکنون نزدیکی پمپ بنزین است و مردم در حال تشییع جنازه ایشان می‌باشند. من خیلی مایل بودم یکبار دیگر سیدمرتضی را به منزل بیاورند و پس از آن، دفن نمایند، اما این طور نشد و پیکر مطهّرش را مستقیماً به بحـیری بردند و طبق وصیت خودش، او را کنار مزار مطهّر شهید شهریاری در بحیری به خاک سپردند. هنگام شهادت، نامه‌ای در جیبش بود که تصمیم داشت برای ما پست کند، ولی عمرش کفاف  نکرد و همچنین مقداری پول نیز در جیبش بود که پدرش به او داده بود.»

شهید طاهری هیجده روز بعد از شهادتش، پس از انجام تشییع جنازه با شکوه، در مورخه 29/2/1361 بنا به وصیت خودش، در جوار آرامگاه شهید شهریاری، به خاک سپرده شد.

شهید« سیدمرتضی طاهری»، علاوه بر موفّقیت در تحصیل علم و دانش، در تحصیل خصلتهای عالی انسانی نیز موفّقیت شایانی به دست آورده بود. ایشان کم حرف بود و از پرگویی و گزافه‌گویی نفرت داشت. غیبت نمی‌کرد و اگر احساس می‌کرد در مواضع غیبت قرار گرفته، بی‌درنگ از آن خارج می‌شد. فردی راست‌رو و راست‌گو بود .

شهید طاهری علاوه بر تحصیلات کلاسیک، به مطالعه کتب غیر درسی نیز بسیار راغب و علاقمند بود و هرگاه کتاب مفیدی را می‌یافت، حتّی‌الأمکان آن را می‌خرید و مطالعه می‌نمود. ایشان توانست کتابخانه نسبتاً بزرگی را به گنجایش نزدیک به 1000 جلد کتاب برای خود تهیه نماید. خانواده وی پس از شهادتش، آن کتابها را غالباً به کتابخانه عمومی شهر خورموج اهدا کردند.

در زمان پیروزی انقلاب، جوانی بیست ساله بود. او در برپایی تظاهرات علیه رژیم شاه، علیرغم وجود خفقان و خشونت از سوی مزدوران رژیم، حضور بسیار فعّالی داشت و در پیشاپیش مردم، در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد و علیه رژیم ستمشاهی شعار می‌داد. او به همین خاطر بارها و بارها به دردسر افتاد، اما هیچ وقت دست از مبارزه علیه طاغوت نکشید. با مظاهر طاغوتی شدیداً مبارزه می‌کرد و دیگران را هم دعوت به مبارزه می‌نمود و خود در این زمینه پیشتاز بود.

 و می‌گویم هان! ای شهیدان! که در جوار حق تعالی آسوده‌خاطر خفته‌اید، پیروزی عظیمی که ملّت شریف برای اتّصال انقلاب به حکومت ا... که حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف‌می‌باشد، به دست آورده است را پاس می‌داریم و از دست نمی‌دهیم. و تا توان و رمق و خونی در عروق من در جریان است از پای نمی‌نشینم تا اینکه کربلا را فتح کرده و حرم حسینی را زیارت کرده و از آنجا روانه قدس جهت آزادی مردم فلسطین شوم

شهید« سیدمرتضی طاهری»، به تمام معنا مرید و شیدای امام (ره) بود و آن بزرگوار را با تمام وجود دوست می‌داشت. او از وقوع انقلاب اسلامی که دست بیگانگان و استعمارگران را از مقدّرات کشور اسلامیمان قطع و استقلال و آزادی را برای ملّت بزرگ ایران به ارمغان آورده بود، بغایت دلشاد بود. امام امت (ره) را برجسته‌ترین شخصیت جهان اسلام پس از ائمه معصومین (ع) می‌دانست و عشق و ارادت والایی به آن بزرگوار داشت. مادرش دراین‌باره می‌گوید: «هر موقع از زن و زندگی برایش حرف می‌زدم و می‌گفتم که باید زن بگیری و تشکیل خانواده بدهی، می‌گفت که هنوز زود است زن بگیرم. زن گرفتن و تشکیل خانواده، برای دل است. من اصلاً نمی‌خواهم زن بگیرم. من فقط دلم می‌خواهد درس بخوانم و به جبهه بروم و برای رهبرم، امام خمینی (ره)، خدمت کنم.»

وصیت نامه شهید :

 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

سپاس خدای بی کران و پرورش دهنده شهیدان و درود بر پیامبران به ویژه رسول اکرم(ص) و جانشینان پاک او و جانشینان پاک ائمه(ع) و درود و سلام بر امام امّت و سلام بر ملّت شهیدپرور ایران؛ وصیتنامه خود را با نام ا... شروع می‌کنم.

«یا اَیهَا الَّذِینَ امَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَوه اِنَّ اللهِ مَعَ الصَّابِرِینَ. وَ لاَ تَقُولُوا لِمَنْ یقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللهِ اَمْوَاتاً بَلْ اَحْیاءٌ وَ لَکنْ لاَ تَشْعُرُونَ. وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ بِشَی‌ْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاَمْوَالِ وَ الاَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ. اَلَّذِینَ اِذَا اَصَابَتْهُمْ مُصِیبَه قَالُوا اِنَّا ِللهِ وَ اِنَّا اِلَیهِ رَاجِعُونَ. اُولَئِک عَلَیهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَه وَ اُولَئِک هُمُ الْمُهْتَدُونَ»153تا157بقره

شهید سید مرتضی طاهری

ای اهل ایمان! در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز، توسّل جویید که خدا یاور صابرین است. آنکس را که در راه خدا کشته شده، مرده مپندارید، بلکه او زنده ابدی است، ولکن همه شما این حقیقت را نخواهید یافت و البته شما را به سختی هایی چون ترس و گرسنگی و نقصان در اموال و نفوس و آفات زراعت می‌آزماییم و مژده و آسایش، از آنِ صابران است؛ آنانکه چون به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند، صبوری پیش گرفته، گویند: از آنِ خدائیم و بازگشتمان بسوی خداست؛ آن گروهند مخصوص به درود به الطاف الهی و رحمت خاصّ خداوند؛ و آنها به حقیقت، هدایت‌یافته هستند.

پس از سال‌ها حکومت طاغوت بر امّت اسلام، به ناگهان، رهبری روشن‌ضمیر، با شجاعت و خلق حماسه نور، هدایت ملّت مأیوس و نومید را بدست گرفته و برای بقای دین و حدود و قوانین الهی قیام کردند و همه نیرو و قوای تارک با نیروی ایمان و وحدت کلمه در هم پیچیدند و جهان دون‌صفت شرق و غرب را به حیرت واداشتند و سرانجام جمهوری اسلامی را جایگزین رژیم ستمشاهی کردند. اما پس از پیروزی انقلاب، دشمنان اسلام و انقلاب به سرکردگی آمریکای جنایتکار شیطان بزرگ، از پای ننشستند و هر رنج و گرفتاری بر این ملت شریف و ایثارگر تحمیل نمودند. تا اینکه صدام بی‌ایمان را وادار به هجوم به سرزمین ما کردند. اما ملّت شریف، قوای مسلّح سپاه و بسیج و نیروی مردمی، ایثارگرانه ایستادند و چنان تو دهنی به صدام و یارانش زدند که در تاریخ سابقه ندارد. سرانجام من هم به دنبال هزاران کاروان جبهه‌ها، خداوند، سرنوشت و تقدیرم را به جبهه کشانید. جبهه‌ای که ندای دشمن‌شکن ا... اکبرِ منادیان توحید، بر آن طنین‌افکن است و لشکریان اسلام با روحیه‌ای سرشار از عشق و ایمان به الله به پیش می‌تازند و پیروزی را برای اسلام و ملّت به ارمغان می‌آورند.

اکنون که در جبهه و در کنار رزمندگان افتخارآفرین هستم، احساس افتخار و غرور می‌کنم و به ملّت شریف و شهیدان که حیات خود را نثار اسلام کردند و به ملکوت اعلا پیوستند، قول می‌دهم و می‌گویم هان! ای شهیدان! که در جوار حق تعالی آسوده‌خاطر خفته‌اید، پیروزی عظیمی که ملّت شریف برای اتّصال انقلاب به حکومت ا... که حکومت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف‌می‌باشد، به دست آورده است را پاس می‌داریم و از دست نمی‌دهیم. و تا توان و رمق و خونی در عروق من در جریان است از پای نمی‌نشینم تا اینکه کربلا را فتح کرده و حرم حسینی را زیارت کرده و از آنجا روانه قدس جهت آزادی مردم فلسطین شوم، مردم قهرمانی که صخره‌های سخت بر حال زارشان می‌گریند. انسانهایی که بسترشان زمین و خش و خاشاک، و رواندازشان آسمان است و سرانجام حکومت جهانی مهدی (عج) نجاتشان خواهد داد.

اما ملّت شریف! شما را سفارش می‌نمایم به تقوی و نظم در زندگی خود و اصلاح امور خود و نیز به نماز و روزه و احترام به همسایگان و احترام و نوازش و پرورش یتیمان و پر کردن مسجدها و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا و یاری مظلوم و دشمنی با ظالمان و ستمگران

اما سلام بر تو ای پدرم و ای مادرم! که مرا با آغوش گرم و چشمهای پر مهر و دستهای نوازشگر و با زحمات طاقت فرسای خود، به این سن و سال رسانیده‌اید و همچون ابراهیم و هاجر مرا روانه نبرد علیه کفّار کردید. بر من نگران و ناراحت نباشید. با وجود اینکه می‌دانم غم از دست دادن من برای شما بسیار سنگین است، اما چه باک که بر نفس خود پیروز شده‌اید و امتحان الهی را خوب پس داده‌اید. مگر سرور شهیدان، حسین(ع)، تمام فرزندانش را در راه خدا فدا نکرد؟ من هم به پیروی از امام خود، باید اینگونه باشم و خود را فدای اسلام کنم. مگر همه ما از خدا نیستیم و بسوی الله بازگشت نمی‌نمائیم؟ پس چه بهتر که من در میدان نبرد به سوی الله بازگردم و شما هم فرزند عزیزی به پیشگاه خدای متعال، هدیه فرستاده و خداوند هم در مقابل، بهشت جاودانه به من ارزانی می‌نماید. می‌دانید که شهادت ناگوار نیست، بلکه شهادت عبارت است از پایان دادن به فروغ درخشان حیات در کمال هوشیاری و آزادی؛ و آشنایی با ماهیت حیات که از دیدگاه معمولی عقل و خرد، در متن طبیعت، مطلوب مطلق می‌باشد، در راه وصول به هدفی که والاتر از حیات طبیعی است. پس من و شما به سعادت رسیده و باکی نداریم. شما که قلب و جان من هستید؛ شما در حق من هیچگونه کوتاهی نکرده‌اید و من آنچه که شایسته فرزندی بود، نتوانستم ادا بنمایم. امیدوارم مرا ببخشید و در نزد پروردگار، شفیع من باشید. پدرم و مادرم! پس از هر راز و نیاز با خدای خود برای خمینی کبیر دعا کنید تا خداوند، عمر طولانی به ایشان عطا بفرماید تا حکومت اسلامی را به اتمام رسانده تحویل دهد.

اما ملّت شریف! شما را سفارش می‌نمایم به تقوی و نظم در زندگی خود و اصلاح امور خود و نیز به نماز و روزه و احترام به همسایگان و احترام و نوازش و پرورش یتیمان و پر کردن مسجدها و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد در راه خدا و یاری مظلوم و دشمنی با ظالمان و ستمگران.

اولین شهید این روستا

اما تو خواهر! رعایت کردن حجاب؛ برادر و خواهر و خویشان! اکنون که ملّت و دین و مملکت اسلامی از طرف اجانب و کفّار، مورد هجوم قرار گرفته، در اینصورت، دفاع از ناموس و کشور اسلامی واجب است. من که در جبهه حق علیه باطل هستم، شاید خداوند شهادت را نصیبم بنماید؛ اگر چنانچه در طول زندگی این بنده خدا و در بین شما، گناهی را از من دیده‌اید، به دیده اِغماض بگیرید و ببخشید.

خداوندا! عمر امام عزیز را بلند گردان. به بلندی انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگهدار. خداوندا! به ملّت شریف ما، معرفت شناخت قرآن و عمل کردن به آن، عنایت بفرما. خداوندا! ملّت ارجمند و شریف ما را در راه رسیدن به اهداف عالیه اسلام به رهبری امام خمینی و روحانیت اصیل، یاری بنما. خداوندا! طنین بانگ الله اکبر را به سرتاسر جهان، بیفکن و مستضعفان را بر مستکبران پیروز بگردان و بیش از این، امّت مستضعفان را زیر چکمه دژخیمان و مستکبران قرار نده. خداوندا! شهیدان تاریخ از هابیل گرفته تا امام حسین (ع) و امام حسن (ع) و تا شهدای صفین و جمل و نهروان و تا عاشورای حسینی و از شهدای عاشورا تا 15 خرداد و از شهدا 15 خرداد تا 7 تیر و از شهدای 7 تیر تا 8 شهریور «روز شهادت باهنر و رجایی» و شهدای 8 شهریور تا شهدای فتح‌المبین و از شهدای فتح‌المبین تا این ساعت را ببخش و بیامرز و در جوار محمّد و آل محمّد قرارشان بده.

کتابهایی که دارم را در اختیار بنیاد شهید قرار دهید تا از آن استفاده بنمایند. در ایامی که مدّت 15 ماه یا 17 ماه، در تربیت معلّم بوده‌ام، هر ماه 300 تومان حقوق می‌گرفته‌ام. اگر خمس و سهم بر آن تعلّق می‌گیرد، پرداخت نمایید.

نصیحتی هم می‌نمایم به معلمین هرچند که گستاخی است. چون من خودم شیفته تعلیم و تربیت هستم، این اجازه را به خود می‌دهم که سخنی هم با شما بگویم.

ای معلّمین! شما امانتداران الهی هستید و امانت شما سوای امانتهای دیگران است. امانت شما انسانیت است. سعی و کوشش بنمائید انسانهایی با ایمان و تقوی بسازید. بدانید این امانتها، انسانهای فردایند که جامعه را می‌سازند. یک خندقی بسازید که اندیشه‌های غربی و شرقی وارد ذهن بچه‌ها نشود و اندیشه شرقی و غربی را از فکر و ذهن آنها بیرون بکشید،

ای معلّمین! شما امانتداران الهی هستید و امانت شما سوای امانتهای دیگران است. امانت شما انسانیت است. سعی و کوشش بنمائید انسانهایی با ایمان و تقوی بسازید. بدانید این امانتها، انسانهای فردایند که جامعه را می‌سازند. یک خندقی بسازید که اندیشه‌های غربی و شرقی وارد ذهن بچه‌ها نشود و اندیشه شرقی و غربی را از فکر و ذهن آنها بیرون بکشید، زیرا چنانچه فرهنگ ما غیر اسلامی شد و به سوی شرق و غرب رفت، مشکل است بتوانیم فرهنگ را اسلامی کنیم. حمله نظامی را می‌شود دفع کرد و متجاوز را می‌شود از خاک،  بیرون کرد، ولی در مورد اندیشه‌ها مشکل است. بدانید تمام ضربه‌هایی که خورده‌ایم، از همین اندیشه‌ها و افکار غیراسلامی بوده است. به امید اینکه بتوانید انسانهایی خداشناس تحویل جامعه بدهید و فرهنگ را به سوی فرهنگ اصیل اسلامی بکشانید. به امید آن روز انشاءا... تعالی.

برادر! جسدم را هر جاییکه مایل هستید و گرفتاری برایتان ایجاد نمی‌کند، دفن بنماید. اما اگر از من بخواهید، دلم می‌خواهد قبر مرا کنار سرور شهیدان و سیدالشّهدای جنوب، جناب آقای سیدمیربهزاد شهریاری دفن بنمائید. در مرگ من گریه نکنید و خواهش می‌کنم خودتان را اذیت نکنید.

«والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

بنده خدا سید مرتضی طاهری ـ 9/12/1361

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

فرآوری : رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع :

برگرفته از ساجد