تبیان، دستیار زندگی
خالق شخصیت در داستان نویسنده است؛ اما شخصیت های داستانی معمولاً براساس نمونه های واقعی (پروتوتیپ) در جامعه و در زندگی نویسنده ساخته می شوند. هیچ گاه شخصیت های داستانی طایق النعل و عیناً مانند نمونه واقعی آن از کار در نمی آید؛ حتی در داستان های واقع گرا به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضور شخصیتهای داستانها در جامعه


خالق شخصیت در داستان نویسنده است؛ اما شخصیت های داستانی معمولاً براساس نمونه های واقعی (پروتوتیپ) در جامعه و در زندگی نویسنده ساخته می شوند. هیچ گاه شخصیت های داستانی طایق النعل و عیناً مانند نمونه واقعی آن از کار در نمی آید؛ حتی در داستان های واقع گرا به رغم نیت و خواست نویسنده، این اتفاق نمی افتد.


حضور شخصیتهای داستانها در جامعه

«نمونه نوعی (تیپ) شخصیتی  است که مصداق آن آحاد همه اعضای یک لایه یا یک طبقه اجتماعی است. این نوع شخصیت مختصات کلی آن لایه را داراست. نمونه کلی یا کهن الگو شخصیتی است که بیشتر تجسد یک مفهوم است، مثلاً خست یا دنائت و غیره، شخصیت ترکیبی است از همان نمونه نوعی با مختصات ویژه و البته درونی. این نوع شخصیت را چند بعدی نیز می توان نامید، در حالی که نمونه نوعی تنها دارای یک وجه یا بعد است.»

(هوشنگ گلشیری، باغ در باغ، ج 2، انتشارات نیلوفر، چاپ سوم 1388)

خالق شخصیت در داستان نویسنده است؛ اما شخصیت های داستانی معمولاً براساس نمونه های واقعی (پروتوتیپ) در جامعه و در زندگی نویسنده ساخته می شوند. هیچ گاه شخصیت های داستانی طایق النعل و عیناً مانند نمونه واقعی آن از کار در نمی آید؛ حتی در داستان های واقع گرا به رغم نیت و خواست نویسنده، این اتفاق نمی افتد. روایت نویسنده از یک آدم واقعی تا بر کاغذ نوشته شود از ذهن و زبان این روایتگر می گذرد و آغشته می شود با این ذهن و زبان و حاصل کار شخصیتی می شود که با همه تشابهاتی که با آن نمونه بیرونی دارد، شخصیت مستقلی است برای خود، پس رابطه ای دو سویه هست همیشه بین شخصیت های داستانی و شخصیت های واقعی در جامعه. از یک سو نویسنده با استفاده از شاخصه های تیپیکال بخشی از افراد جامعه  دور و برش شخصیت یکه و یگانه خود را خلق می کند، و از سوی دیگر همین یگانه بودن شخصیت داستانی است که باعث می شود مخاطبان با آدم تازه ای در زندگی شان آشنا شوند و هر کدام از این مخاطبان به اقتضای شخصیت خود جذب بخشی از خصلت های این شخصیت داستانی شوند؛ هم جذب شوند و هم تحت تأثیر قرار بگیرند. خلاصه اینکه نویسنده براساس آن نمونه های واقعی و پروتوتیپ هایی که به اقتضای داستانش مدنظر دارد شخصیت یگانه اش را خلق می کند؛ شخصیتی که مانند آن نمونه های واقعی است به اضافه خصلت هایی که مربوط به این و فقط این شخصیت داستانی است. همین خصلت های اضافی است که اضافه می شود به آن آدم های مدنظر نویسنده در جامعه؛ و تحت تأثیر قرار می دهد آن ها را. در ضمن همین شخصیت های داستانی استاد معتبری هستند برای شناخت طبقات و اقشار آدم های یک کشور در یک زمانه خاص. بهترین سند برای شناختن آدم ها و روابط حاکم بر آن ها در فرانسه زمان بالزاک رمان های این نویسنده است. به وفور بحث شده است در مورد آدم های داستان های داستایوفسکی و شناخت نسبتاً دقیقی که می توان از روسیه آن زمان از آثار این نویسنده به دست آورد. آدم های داستان های این نویسندگان در ضمن اینکه آدم هایی هستند با خصایص منحصر به فرد خود، نشان دهنده خصوصیات اقشار و طبقات آن جامعه و هراس ها و شادی های آن عصر و زمانه هم هستند. سلینجر شخصیت اصلی رمان «ناطور دشت» را براساس شاخصه های تیپیکال جوانان آن سال های آمریکا، سال های بعد از جنگ، و به اقتضای حس و نگاه خود به آن ها خلق کرده است. این آدم یگانه برای مخاطبان داستان، همان جوان ها، غریبه ای آشناست. غریبه آشنایی که وقتی کنار آن جوانان، مخاطبان داستان سلینجر، قرار می گیرد تاثیر می گذارد بر آن ها و بر زندگی آنها.

آدم های داستان های این نویسندگان در ضمن اینکه آدم هایی هستند با خصایص منحصر به فرد خود، نشان دهنده خصوصیات اقشار و طبقات آن جامعه و هراس ها و شادی های آن عصر و زمانه هم هستند.

این تأثیرگذاری شخصیت های داستانی بر آدم ها در جوامعی اتفاق می افتد که تعداد قابل ملاحظه ای از افراد آن جامعه مخاطب داستان ها باشند. در چنین جوامعی و با خیل خوانندگان داستان است که این حرکت اتفاق می افتد و می توان به خوبی نمودار زیر را بر آنها تطبیق داد:

جامعه... نویسنده... داستان... جامعه

در کشور ما به دلیل تعداد قلیل خواننده داستان قسمت آخر این نمودار، یعنی تأثیر داستان بر جامعه، تقریباً حذف شده است. داستان های ساعدی بهترین سند برای بررسی و شناخت مالیخولیای مسلط بر اقشار فقیر جامعه است؛ و اینکه اصلاً فقر است که آدم ها را این چنین مالیخولیایی می کند. یا در داستان های روستایی دولت آبادی به خوبی می شناسیم عکس العمل آن قبیل آدم ها را در بحبوحه حوادث و بحران ها. یا بعد از سه چهار دهه، روشنفکران و مسائل و هراس های آنها را در داستان های آن سال های گلشیری است که به خوبی می توانیم بشناسیم. قابل تصور است که داستان «انفجار بزرگ» همین نویسنده، که به خوبی نشان دهنده اوضاع یک جامعه دل مرده و عبوس است. جامعه ای که نیاز دارد و می خواهد این پرده تیره و تار را بدرد. اگر مخاطب وسیعی داشت، و در یک جامعه هفتاد میلیونی تیراژ کتاب هایش خیلی و خیلی بیشتر از چهار پنج هزار تا بود، می توانست تا حدودی نشاط و انگیزه رها شدن از این دل مردگی را ایجاد کند و آن ها را رقص کنان به میدان آورد.

در اینجا به دو نمونه شاخص، و شاید استثنایی، می توان اشاره کرد.

1- قبل از انقلاب، و در دورانی که حکومت درصدد ایجاد و رشد طبقه متوسط بود، به اقتضای همان شرایط آدم هایی پیدا شدند با خصوصیات تیپیکال مشترک که به دلیل همین خصوصیات نویسندگان آن را «چخ بختیار» نامیدند. در آثار صمد بهرنگی و احمد محمود و دیگرانی هم، «چخ بختیار» ها به وفور دیده می شوند، اما نه در قواره شخصیت هایی منحصر به فرد، بلکه در حد همان تیپ های آشنا. در این آثار چون نیت نویسندگان آن ها مقابله با این تیپ افراد، و مضحکه آن ها، در جامعه بود فقط به بیان خصلت های مشترک آن ها پرداختند. شاید بشود گفت شخصیت های داستانی با خصوصیات «چخ بختیار» ها هیچ گاه خلق نشد. نوع دیگر برخورد و مقابله با «چخ بختیار» ها خلق شخصیت هایی ضد آن ها بود در داستان ها؛ شخصیت هایی که در غوغای تسلط «چخ بختیار» ها افرادی منزوی بودند که جامعه درصدد سرکوب و اضمحلال آنها بود.

2- شخصیت «دایی جان ناپلئون» قبل از انقلاب ابتدا با کتاب «ایرج پزشک زاد» و سپس در سریال «ناصر تقوایی» معرفی شد. شخصیتی که همه اتفاقات را حاصل توطئه های بیرون از مرزها می دانست. مصادیق این شخصیت و خصوصیات او، بعدها به وفور در جامعه دیده شد. شاید تنها موردی که در ادبیات معاصر بتوان پیدا کرد که تیپی از جامعه توسط نویسنده ای به شخصیتی داستانی تبدیل شده و این شخصیت از داستان به جامعه برگشته و بر آدم ها و مناسبات آن ها تأثیر گذاشته (آنقدر که حتی «دایی جان ناپلئون» های جامعه سعی کنند مصداق این آدم داستانی نباشند) همین کتاب (و سریال) بوده است.

بخش ادبیات تبیان


منبع: فصلنامه سینما و ادبیات (شماره 29)- یونس تراکمه