تبیان، دستیار زندگی
امیدوارم صبر کنید من می خواهم خدا راببینم ، می خواهم رسول الله راببینم ، می خواهم ائمه اطهار را ببینم، آنها رابیشتراز شما دوست دارم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وصیت شهیدی از بهشت آباد اهواز


امیدوارم صبر کنید من می خواهم خدا راببینم ، می خواهم رسول الله راببینم ، می خواهم ائمه اطهار را ببینم، آنها رابیشتراز شما دوست دارم


وصیت شهیدی از بهشت آباد اهواز

شهید امین (بیژن) شحیطاط

نام پدر: عبدالحسین

تاریخ تولد: 28/12/1340

محل تولد: اهواز

تاریخ شهادت: 23/12/1363

محل شهادت: شلمچه

عملیات منجر به شهادت: کربلای 5

محل دفن: شهر اهواز ،قبرستان بهشت آباد

وصیت نامه شهید امین (بیژن) شحیطاط (فرمانده دسته از گروهان نجف اشرف ):

بسم الله الرحمن الرحیم القارعه، ماالقارعه، وماادرایک ماالقارقه، یوم یکون الناس کالفراش المبثوث، وتکون الجبال کالعهن المنفوش، فاما من ثقلت موازینه ، فهو فی عیشه راضیه ،واما من خفت موازینه ، فامه هاویه، وما ادرایک ماهیه ، نار حامیه

بانام ویاد خداکه هرچه دارم ازاوست وصیت نامه ام را آغاز می کنم. خدایی راکه درطول زندگی بمن آنچه راکه شایسته آن نبودم داد که تابحال قدراورا ندانستم بدانم ، رهبری که زنده ام کرد وازخواب غفلت بیدارم نمود. سلام برامام پیشواومحبوبم خمینی که با زنده کردن امت ما اسلام را زنده کرد . سلام برشهیدان همیشه زنده تاریخ که باخون خود نهال اسلام بزرگ را زنده وپابرجا نگه داشتند. سلام برعلمای راستین که باجهد خود پاسداران واقعی خون مومنان صادق بودند وسلام برپدرومادرخوبم که رنجهای زیادی برای تعلیم وتربیت من کشیدند خداوند اجرتان بدهد. پدرجان انتظاردارم باشنیدن خبر مرگ من انالله وانا الیه راجعون رابرزبان جاری کنی وصبررا پیشه خودسازی که خداوند صابران را دوست دارد ، سستی به خود راه ندهید وهمچنان مومن وپابرجا با اعتقادی راسخ باقی بمانید . واما توای مادرم میدانم که خیلی گریه کرده ای ، مادرم میدانم که مرا با رنجهای بسیاری بزرگ کرده ای وهمیشه دوستم داشتی ، من هم تو رادوست داشتم ، ولی مادرم میخواهم کلمات یکی ازبچه های پانزده ساله ای را که شهید شد برایت بنویسم :" امیدوارم صبر کنید من می خواهم خدا راببینم ، می خواهم رسول الله راببینم ، می خواهم ائمه اطهار را ببینم، آنها رابیشتراز شما دوست دارم ."

یک روز با پدرمان جهت انجام کاری به مرکز شهررفته بودیم شهید مشغول رانندگی بود صدای اذان شنیده شد ، یکباره او ماشین را کناری زد وگفت وقت نماز است پدرم هرچه به او گفت وقت زیاد است اما او در حال وهوای دیگری قرار داشت وحرف او این بود ارزش نماز به اول وقت مثل تفاوت دنیا وآخرت است . من به همراه پدرم قانع شدیم ودر مسجد نزدیک آن خیابان نماز خواندیم وبعد دوباره به دنبال کار خود رفتیم

مادرم میدانم که دوست داشتی درآینده ازدواج کنم تاتوخوشحال بشوی اما مادرعزیزم اگرکمی احساسات راکناربگذاری ودر دنیای کثیف دقت کنی چیزی نخواهی یافت ، همه اش غل وزنجیر است، همه اش امتحان الهی است ، تاوقتی پیر بشوی شیطان همراه توست وتو رابه جهنم وآتش می برد. من نمی خواهم پیر وشکسته وبا روی سیاه درمقابل خدا ظاهرشوم ، با کوله باری از گناه وخجالت ، وامیدوارم توهم مثل پدر صبر کنی . ازهرکس که این نوشته بدست اوبرسد میخواهم بعنوان یک برادرکوچکتر مرا ببخشد. واگر طلب مادی ازمن دارید مراجعه کرده وپس بگیرید . هرقدرپول دارم چهل وپنج روز روزه بدهکارهستم بدهید ومابقی رابه مصرف برسانید، هرجاکه پدرم صلاح بداند، از دوستان میخواهم مرا برای بدی هایم ببخشند وتنها وصیتی که می کنم پیروی از امامی است که خود مقلد خوبی برای او نبودم از شما می خواهم که امام را بشناسید و او را یاری دهید که تنها را مستقیم راه اسلام راستین به رهبری روحانیت متعهد است و آنانند که میتوانند شما را نجات دهند و سعادت دنیا و آخرت شما ضامن باشند واقعاً اسلام بدون روحانیت مثل کور بدون طبیب است از همه افرادی که درحقم خوبی کردند تشکر می کنم . در ضمن از اینکه نتوانستم خداحافظی کنم طلب بخشش دارم .

والسلام - امین ( بیژن ) شحیطاط

شهید شحیطاط

خاطراتی از شهید بزرگوار :

تکلیف و نماز اول وقت

در شرکت نفت کارخود را به نحو احسن انجام می داد مسئولین شرکت با رفتن او به جبهه مخالف بودند وبه او پیشنهاد مسئولیت یکی از قسمتهای شرکت را داده بودند تا به جبهه نرود اما از قبول مسئولیت امتناع می ورزید زیرا به قول خودش که می گفت مسئولیت برای انسان تکلیف می آورد وانجام تکلیف یک وظیفه شرعی است .

یک روز با پدرمان جهت انجام کاری به مرکز شهررفته بودیم شهید مشغول رانندگی بود صدای اذان شنیده شد ، یکباره او ماشین را کناری زد وگفت وقت نماز است پدرم هرچه به او گفت وقت زیاد است اما او در حال وهوای دیگری قرار داشت وحرف او این بود ارزش نماز به اول وقت مثل تفاوت دنیا وآخرت است . من به همراه پدرم قانع شدیم ودر مسجد نزدیک آن خیابان نماز خواندیم وبعد دوباره به دنبال کار خود رفتیم.

خلوص نیت

آخرین بار که مرخصی آمده بودیکی از دوستانمان با شهید درمورد مسائل دینی واحادیث که چقدر معتبر می باشند بحث می کرد دوستمان می گفت : من قبول ندارم هزار وچهادصد سالپیش حدیث نقل شده ، از کجا معلوم است که همه احادیث واقعی باشند .

شهید امین شحیطاط هرچه به او می گفت توسط علما این حدیث بررسی می شود او قانع نمی شد . در بمباران شهر اهواز دوستمان مجروح شد . شهید به همراه امام جماعت مسجد وتعدادی از دوستان به منزل آن فرد می روند ودر آن ملاقات از امام جماعت که از علمای والا بود در مورد علم رجال پرسیدند. آن مجتهد درمورد احادیث واین که درحوزه علمیه علما شخصیت فردی واجتماعی افرادی راکه راوی احادیث وروایات از ائمه بوده اند رادر آن روزگار تجزیه وتحلیل نموده ومعتبر بودن آنها را مورد بررسی قرار می دهند. دوست شهید آن موقع متوجه می گرددکه سخن او درست نبوده و در اشتباه بوده است  . بعد از آن ملاقات امام جماعت مسجد به شهید می گوید واقعا کار شما روی اصول ونیت شما خالص است وشهیدمی گوید قسمت براین بوده که این مطلب گفته شود . که متوجه جریان شود .

روحش شاد و یادش گرامی

فرآوری رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منابع :

سایت سبکبالان عرش

وبلاگ گروهان نجف اشرف