تبیان، دستیار زندگی
اما در میان شاعران جوان و مستعد تاجیک که هر کدام ضلعی از اضلاع شعر فارسی را در آسیای میانه استوار می دارند دارا نجات با عبور از وزن های قدیم و دلبستن به شعر منثور و سپید یک استثنا است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر جوان تاجیکستان

پابست های کلاسیک و تقلاهای نوجویانه


اما در میان شاعران جوان و مستعد تاجیک که هر کدام ضلعی از اضلاع شعر فارسی را در آسیای میانه استوار می دارند دارا نجات با عبور از وزن های قدیم و دلبستن به شعر منثور و سپید یک استثنا است.


شعر

شعر تاجیکستان همان گونه که بار ها یاد کردیم، بر خلاف شعر فارسی در ایران و افغانستان به صورت مستقیم با شعر اروپا و جهان پیوند داشته است. تسلط زبان و فرهنگ روس برای نزدیک به یک قرن در آسیای میانه در کنار آسیب هایی چون به حاشیه رفتن زبان فارسی، محاسنی هم داشته است. شاعران تاجیک از طریق این زبان به دانش و فرهنگ روس وصل شدند و چیز های زیادی را از بستر این فرهنگ در فرهنگ خودی مدغم کردند. تاجیکان اگر در  کاربرد زبان مادری واژه ها و اصطلاحات روسی را به کار می برند و اگر رسم الخط نیاکان را از دست داده اند، در عوض به روش شناسی علمی و متودولوژی تحقیق و آثار علمی دست اول آشنایی  پیدا کردند. طوری که آثار علمی تاجیکستان به لحاظ استواری شیوه تحقیق در بسا موارد از روش تحقیق در ایران پیشی می گیرد. البته این بدان معنا نیست که ما این دست آورد کوچک را با از دست دادن آن همه ارزش های فرهنگی مقایسه کنیم.

حالا می پردازیم به شعر جوان تاجیکستان و تفاوت هایی که با نسل های پیش از خود دارد.

مروری کلی بر پیشینه ی غزل نو

شعر پس از انقلاب، در واقع نوعی باز گشت است به قالب های  کلاسیکی که برای تقریبا سه دهه به واسطه نیما و شاگردانش که سیطره خود را بر جریان های شعر قایم کرده بودند به حاشیه رانده شده بودند. اما این بازگشت تنها در سطوح بیرونی شعر اتفاق افتاد. شاعران پس از انقلاب بیشتر غزل و مثنوی را با دوبیتی و رباعی و با تغییری که در مثنوی آوردند و آن را غزل مثنوی نام نهادند، با شیوه های بسیار متفاوت تر از آنچه که حتا سیمین بهبهانی انجام داده بود به کار بردند. کسانی مثل حسن حسینی، سلمان هراتی، قیصر امین پور، جبار کاکایی، علی معلم، یوسف علی میرشکاک، علی رضا قزوه، سعید بیابانکی و... از شاعران مهاجر؛ کاظم کاظمی، ابوطالب مظفری، شریف سعیدی، سید رضا محمدی و دیگران، از ارکان این حرکت از دوران انقلاب تا امروز به حساب می آیند. البته ناگفته نباید گذاشت که غزل به خصوص در افغانستان هر چند از زمان مشروطیت متحول گشته بود و بعد در دهه های چهل و پنجاه به واسطه واصف باختری، لطیف ناظمی و عبدالله نایبی مدارج کمال را پیمود ولی بیشتر این غزل با برخی از کارهای صوفی وارسته عشقری و بعد با کارهای قهار عاصی، سمیع حامد و دیگران متحول شد؛ یعنی همان مردمی گرایی که امروز یکی از ویژگی های غزل نو است در آن زمان به وقوع پیوسته بود. ولی آنچه که غزل دهه هشتاد در افغانستان است بیشتر تحت تاثیر غزل نو ایران به وجود آمده است تا غزل دهه شصت و هفتاد افغانستان، چه در درون مرز و چه در پشاور که ادامه ی همین حرکت بود.

این حرکتی که پس از انقلاب رخ داد شعر فارسی را یک بار دیگر وارد اقلیم های غزل و مثنوی نمود.   پیش  از آن سیمین بهبهانی در سطح عروض، غزل فارسی را به شکوفایی رسانده بود. همچنان نگاه او به اشیا نوتر از غزل های پیش از خودش بود، ولی شعر او هم در چارچوب همان زیبایی شناسی کلاسیک به نحوی محصور بود، یعنی شعر او هم مجذوب ترکیب سازی بود و به موسیقی درونی و کناری غزل شیفتگی نشان می داد و به زبان بسیار رسمی پابندی داشت. ولی غزلی که پس از انقلاب آمد و به غزل نو نام و آوازه یافت چیزی متفاوت بود. این زبان دیگر دل بسته سلابت نبود برعکس به سلاست اهتمام داشت. زبان را در ساده ترین وجه ممکن آن به کار می برد.

هر چند کسانی چون حسن حسینی و بیشتر از همه علی معلم به ترکیب های بیدلی دل بستگی خاصی داشتند. ولی شاعرانی که پس از نسل اول آمدند دیگر ترکیب را به عنوان یک ویژگی زبانی و یک آرایه نفی کردند. هر چه که بود کشف مفاهیم بود در هموار ترین زبان، ساختار زبانی که در محلات و کوچه و بازار مروج است. یعنی شعر فارسی یک بار در مکتب هندی و برای بار دوم بند های زبان رسمی را می گسلد و در هوای زبان نرم و انعطاف پذیر کوچه و بازار نفس می کشد. این حرکت از طریق شاعران مهاجر به خصوص پس از سرنگونی حکومت طالبانی به افغانستان راه یافت و موجی از غزل سرایی را دامن زد. ولی در تاجیکستان این حرکت متفاوت تر بود.

یعنی شاعران تاجیک مطمئنا به دلیل ارتباطات کم تر با ایران به دلیل بن بست رسم الخط روسی و عمومیت نداشتن اینترنت در تاجیکستان به تناسب افغانستان کمتر توانستند ماهیت این حرکت نو را دریابند. شعر جوان تاجیکستان این بازگشت را در بسا موارد به تمامی انجام داد و یک بار دیگر در دام شعر کلاسیک گرفتار آمد، به استثنای چند چهره ای که بعدا به شعر و کارشان خواهیم پرداخت. حتا گاهی شعر های نسل اول شعر نو تاجیکستان از شعر جوان تاجیکستان نوتر و پر بار تر است.

نگاه صمیمی و طبیعیت گرای شعر های بازار صابر و مومن قناعت با بهره گیری از ایماژ های روسی، و اسلوب شاعران بزرگ آن سرزمین میراثی است که نمی توان از کنار آن به آسانی گذشت. به تعقیب آن ها این میراث در شعر گل رخسار و عسکر حکیم و دیگران ادامه می یابد. ولی شعر جوان تاجیکستان به خصوص در قالب غزل، دیگر از این میراث به دور می افتد و مبهوت خط و خال معشوق به شیوه حافظ و سعدی و خواجو می شود. اگر یک قضاوت عمومی داشته باشیم شعر جوان تاجیکستان به جز مواردی اندک یک عقب گرد است.

به طور نمونه می پردازیم به بررسی شعر های تک تک این شاعران.

فرزانه خجندی، از شاعران نوگرا و مستعد تاجیکستان است که در اوزان غزل کلاسیک فضا های نو را در حال تجربه کردن است و در بسا موارد شعر او مشحون است از فضاهای نو، ولی هنوز هم بار سنگین غزل کلاسیک بر شعر او مستولی است. به گونه نمونه به مطلع تازه غزل فصل شکفتن نگاه کنید که با انرژی و تازگی و شور شروع می شود ولی در غزل بعدی یعنی غزل آیینه، شاعر دوباره در ورطه غزل کلاسیک می افتد.

دریغ فصل شکفتن ، دریغ فصل قیام

که پر شکوفه شدم چون شکوفه بادام

قطاره ها فلج و راه آسمان بسته

نمی رسد به دلم از دل کسی پیغام

هر چند زبان استعاری و نمادین است و ترکیب هایی مثل خنده خورشید و فصل شکفتن و فصل قیام این غزل را به غزل مثلا لاهوتی و سایر مشروطه سرایان نزدیک می کند با وجود آن که غزل نو خودش را به شدت از بیان استعاری رهانیده است. غزل زیر، ما را در هوای غزلیات شمس قرار می دهد؛ یعنی دیگر از شکوفه های بادام و آن فضاهای حسی و ملموس خبری نیست و غزل یک سره شوری است درونی یا آمیزه ای از عینیت و انتزاع که غزل نو از این دوگانگی عینیت و انتزاع نیز به دور است.

از قالبم برآیم و خواهم که جان شوم

وارسته تر ز قافله لولیان شوم

خورشید، خاموش است بدان سرخی زبان

من حرف او بگویم و او را زبان شوم

آیینه ام که بین تو و تو نشسته ام

بگذار تا همیشه چنین ترجمان شوم

...

این ویژگی کماکان در شعر تمامی جوانان تاجیک  به تناسب های مختلف وجود دارد. سیاوش از شاعران خوش آتیه ای است که از همین آغاز کار می توان به استعداد سرشار او پی برد؛

تو اندوه پر از عصیان و شور كیستی، دریا ‍

ز سر بگذشته جان ناصبور كیستی دریا؟

در این هنگامه های خاكساری های خاك آلود

چنین پاكیزه و زیبا غرور كیستی دریا؟

زمین چندی ست دیگر گریه كردن را نمی داند

تو در مژگان او اشك بلور كیستی دریا؟

در این دوری كه ناجور است ساز زندگی اینسان

نوای دلنواز تار جور كیستی دریا؟

این غزل یکی از بهترین غزل های شعر جوان تاجیکستان است. این شعر به لحاظ وحدت موضوعی در ادامه شعرهای مضمون محور نسل پیش کسوت است، هر چند غزل فورم هم یکی از انواع غزل نو است که این غزل به نحوی غزل فورم هم می تواند حساب شود.

ولی در شعرهای دیگر این شاعر می بینیم که از این بیت ها، فراوان از میان کارهایش پدیدار می شوند.

می پرسی ام به ناز تجاهل كه عشق چیست؟

بنگر به روی خویش كه جای سوال نیست

یا

گدای عشق تو بودم ز دل سراغ تو كردم

ز راغ سینه تماشای باغ و راغ تو كردم

شاعر باز هم اشیای پیرامونش را نمی بیند و دوباره از نام ها و مضامینی سخن می گوید که در هزار سال غزل فارسی رمقی در جان آن ها باقی نمانده است.

علی عجمی نیز از شاعران نو جوی تاجیکستان است که خوش درخشیده است. او هم در برزخ گذشته و حال معلق است و هنوز نتوانسته است به تمامی دل از بند غزل قدیم رها سازد. به این مطلع نگاه کنید:

و بی خط نگاهت راه را از یاد می بردم

اگر مهرت نبودی ماه را از یاد می بردم

شروع غزل با "و" در غزل قدیم سابقه ندارد و حتا عیب شمرده می شد ولی یکی از ویژگی های غزل نو است. اما در مصراع دوم یکی از عناصر دستوری غزل قدیم را می بینیم: " اگر مهرت نبودی" یعنی به جای "نمی بود" استفاده از "نبودی" در حالی که استفاده از از دستور قدیم به خصوص در غزل نو قدغن  است. این غزل در همان فضای دوگانه ادامه می یابد.

در غزل زیر عجمی توانسته است شعرش را به منطق زبان غزل نو نزدیک تر کند، یعنی منطق گفتاری و هموار زبان غیر رسمی:

بیا بیا به وسعت وجود

ز هست و نیست ها دگر چه سود

مرا ببخش همسفر ! ببخش

حكایت سفر چنین نبود

كجاست آن درخت آن بلند

كجاست آن جزیره كبود

بسوز با تمامت یقین

كه هر چه هست آتش است و دود

در رها شدن ز خود كجاست؟

در برون شدن در ورود

قیام كن قیام كن قیام

سجود كن سجود كن سجود

بهار آمده پر از نشاط

پر از شكوفه و پر از سرود

به مهر و عشق باز هم سلام

به اعتقاد باز هم درود

به حق این غزل هم در شعر جوان تاجیکستان یک استثنا است.

به لحاظ محتوا هم غزل تاجیکستان از ویژگی های غزل نو دور است؛ شعر تاجیکستان دچار یک نواختی مضمونی است. یعنی شعر تاجیکستان به مسایل و مفاهیم بسیار کلی به تکرار می پردازد شعر از عاطفه های فردی و نگاه های صمیمانه و خصوصی شاعران عاری است و هیچ نشانه ای از زندگی و محیط شاعران در آن نمی توان دید.

به لحاظ محتوا هم غزل تاجیکستان از ویژگی های غزل نو دور است؛ نخست شعر تاجیکستان دچار یک نواختی مضمونی است. یعنی شعر تاجیکستان به مسایل و مفاهیم بسیار کلی به تکرار می پردازد شعر از عاطفه های فردی و نگاه های صمیمانه و خصوصی شاعران عاری است و هیچ نشانه ای از زندگی و محیط شاعران در آن نمی توان دید؛ مثلا عناصر دنیای پیرامون شاعر امروزی تاجیکستان مثل غزل نو ایران که در آن از حضور روزنامه، اینترنت، قهوه و سیگار و گیتار و سایر مظاهر زندگی شاعر حدیث و سخن است، خبری نیست. از روی شعر شاعر نمی توانیم زمان و مکانی را که شاعر در آن می زید تشخیص بدهیم.

شعر بهروز ذبیح الله نیز از شعرهای برجسته جوان تاجیک است. این شعر او یکی از شعر هایی است که از آگاهی شاعر از وضع سیاسی اش برخاسته است؛ ولی ذبیح الله نیز چون سایر شاعران جوان هنوز هم به استثنای این شعر های سیاسی خودش را از بند زیباشناسی شعر قدیم رها نساخته است.

در شعر او همان نگاه قدیمی و همان عناصر شعر های عجمی و سایرین دیده می شود:

گه مشاور گاه ابراریم

گرگ ها را دوست می داریم

ما به این گرگان وطن دادیم

تاج و تخت و انجمن دادیم

گرگ گرگ و ما چو گوسفندیم

می خورد ما را و می خندیم

تا که گرگی پیر می گردد

بچه آن شیر می گردد

باز ما و باز این گرگان

گرگ باید شد در این زندان

در کنار این شاعران هستند شاعرانی که قالب های سپید و دو بیتی و رباعی را به شیوه نو تجربه کرده اند ولی شمار این شاعران و این تجربه ها در شعر جوان تاجیکستان بسیار اندک است. مثل این تکه های که خون و جان تازه دارند:

می دانم روزی

دست های مرا

برای زیبایی تو

به آزمایش گاه می برم...

تو با بغض خاکآلودت

چشمان مرا به خاک خواهی سپرد

(رستم عجمی)

*

دل شب بود

من تنها

تن نتها

به سراغ دل افتاده خود افتادم

همه جا را تک و رو کردم

جستم

(جعفر محمد)

*

تصویر آهوانه چشم چران کیست

دنبال سبزهزار دل نا چریده ام؟

(شهنازه نظیروا)

دارا نجات، یک حرکت نوید بخش

اما در میان شاعران جوان و مستعد تاجیک که هر کدام ضلعی از اضلاع شعر فارسی را در آسیای میانه استوار می دارند دارا نجات با عبور از وزن های قدیم و دلبستن به شعر منثور و سپید یک استثنا است. او که میراث دهه سی و چهل ایران را از نیما گرفته تا اخوان و شاملو و فروغ و سپهری خوب خوانده و شناخته است به تجربه هایی دست زده است که در شعر تاجیکستان پیشینه ندارند. شعر شناسان گاهی  عناصر مشترکی میان شعر او و سپهری می یابند و گاهی هم وجوه مشترک او را با شاملو برجسته می کنند و او را شاملوی تاجیکستان لقب می دهند. او با جستجوی معنا دار در شعر نو فارسی به زبانی نو و پخته دست یافته و به ذات موسیقایی شعر سپید نیز نزدیک شده است. اکنون دارا نجات، قافله سالار شعر پیشرو تاجیکستان محسوب می شود.

آه از این بدرود…

طلعتی

از بافت شفق دریایی

بی آبی زلال.

قایقی

از لبخند و

زورق رانانی

از دو رده مروارید

و

نفس نفس شنا

از سایه زنجیرها

و چنگال های زلف

آه

از این بندر وصال

و لنگرگاه بدرود…

تنها همین شعر کوتاه از مجموعه" رویش از سکوت" او می تواند گواهی باشد به شعر زنده و سرشار او و به حرکت میمونی که با هوشیاری شعر نو و جوان تاجیک را به اقلیم های  نو رهنمون می شود. با همه این ها شعر جوان تاجیکستان مزیت ها و امکاناتی دارد که شعر متقدمان تاجیک از آن بی بهره است. مثل روانی زبان، و سلاست کلام. غزل نو تاجیک دیگر از آن هجاهای اضافی و انحراف های وزنی شعر متقدمان خالی است. در ابعاد گوناگون نویدی است برای پدید آمدن زود هنگام شعر عظیم فارسی در آسیای میانه.

بخش ادبیات تبیان


منبع: نشریه رودکی (شماره: 57 و 58) - مجیب مهرداد