تبیان، دستیار زندگی
کوندرا زندگی خصوصی، عاطفی و سیاسی آدم هایش را در یک نظام کلی و به هم پیوسته مطرح می کند. رفتار و زندگی خصوصی آدم های کوندرا در بارهستی چیزی جز بیان نوعی نقصان و کاستی نیست. چرا که این روابط بر مبنای سلطه استوار است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلطه در «بار هستی»

مروری بر رمان «بار هستی» نوشته میلان کوندرا


کوندرا زندگی خصوصی، عاطفی و سیاسی آدم هایش را در یک نظام کلی و به هم پیوسته مطرح می کند. رفتار و زندگی خصوصی آدم های کوندرا در بارهستی چیزی جز بیان نوعی نقصان و کاستی نیست. چرا که این روابط بر مبنای سلطه استوار است.


رمان «بار هستی»

بار هستی را می توان رمانی فلسفی و اجتماعی یا آن طور که کوندرا خود ترجیح می دهد، مردم شناختی پنداشت. هر چند بار هستی به دلیل پس زمینه خود رمانی سیاسی نیز هست زمینه اجتماعی – تاریخی غنی رمان، وقایع چکسلواکی و دوران معروف به بهار پراگ است. سقوط یک حکومت پوسیده توتالیتر و سلطه گرا، پیروزی آزادی خواهان به نخست وزیری دوبچک با شعار سوسیالیسم با چهره انسانی، دوران کوتاه آزادی، هجوم ارتش شوروی بر چکسلواکی و سرکوب دموکراسی و تسلط دوباره توتالیتاریسم با همه پی آیندهای فرهنگی و اجتماعی آن در اوت 1968، زندان، شکنجه، اعدام، مهاجرت و ... علاوه بر آن که برای رمان نویس دست مایه ای غنی و پربار برای مطالعه رفتار آدمی به دست می دهد، چنان وضعی به وجود می آورد که در آن هر کسی، از جمله قهرمانان رمان کوندرا به ناگزیر باید طرحی نو از خود بیفکنند. حوادث آن چنان شرایطی را فراهم می آورد که هر انسانی باید بحران هویت خود را به نوعی حل کند. کوندرا پس زمینه اجتماعی رمان را به اروپای شرقی محدود نمی کند. و جلوه های گوناگون توتالیتاریسم را در اروپای غربی و آمریکا نیز تصور می کند و بدین وسیله رمان را به مرزهایی فراتر از یک رمان سیاسی بر می کشد.

در بارهستی، راوی همه جا حضور دارد. من راوی که خود کوندراست گام به گاه تسلسل وقایع را قطع می کند و به تحلیل شخصیت های رمان و مسائل آنان روان شناس، فیلسوف و ... سنتی است که در زمان نو چندان رواج ندارد، اما در بارهستی چنان هنرمندانه طرح می شود که بر انسجام رمان می افزاید. شاید حضور راوی برای تاکید بر این باور کوندرا است که: «رمان به مبارزه طلبیدن مدام آن تصورات اساسی است که وجود خود ما بر آنها مبتنی است.»

کوندرا زندگی خصوصی، عاطفی و سیاسی آدم هایش را در یک نظام کلی و به هم پیوسته مطرح می کند. رفتار و زندگی خصوصی آدم های کوندرا در بارهستی «نوما وترزا، توما و سابینا و فرانس، فرانس و زنش» چیزی جز بیان نوعی نقصان و کاستی نیست. چرا که این روابط بر مبنای سلطه استوار است. این امر به نوبه خود نشانه یافت روابط اجتماعی و سیاسی است که بر اقتدار و سلطه غیرانسانی، بنیاد شده است.

کوندرا در بارهستی دو نوع رفتار آدمی در برابر جهان را به دست می دهد. سنگین ترین بار ما را در هم می شکند و در عین حال نشانه شدیدترین فعالیت زندگی هم هست. بار هر چه سنگین تر باشد، زندگی ما به زمین نزدیک تر، واقعی تر و حقیقی تر است (ص 13) در برابر آنان که نمی خواهند یا نمی توانند باری بر دوش و مسئولیتی بر عهده بگیرند.

آدم های کوندرا در این رمان درگیر پذیرش یا عدم پذیرش بارهستی هستند و هنرمندی کوندرا در این است که توانسته از وضعیت روحی قهرمان داستان خود گزارشی روشنگر به دست دهد.

دوبچک اما بیش از هر کس دیگری در این رمان، حتی بیش از ترزا، بار سنگین هستی را به تمامی بر دوش می کشد، هر چند که در رمان بارهستی جز در پس زمینه مطرح نمی شود. او در مبارزه ای برای دموکراسی و در هم شکستن نظام مبتنی بر سلطه درگیر می شود، پس از اشغال کشورش، دستگیر و زندانی می شود و سرانجام برای جلوگیری از کشتار و ... اعلامیه تسلیم را امضاء می کند.

دوبچک در آن روزگار قهرمان ملت و سمبل تلاش آدمی برای بازیابی خودآگاهی و رهایی از ابتذال، ناخودآگاهی و نظامی غیرانسانی است. اگر در پس زمینه رمان، دوبچک نمایشگر آن گونه آدمیانی است که بار سنگین هستی را بردوش می گیرند، در بافت اصلی رمان این ترزا است که در جست و جوی وحدت تن و روان به وجود خود معنای سنگین  می دهد. ترزا پیشخدمتی شهرستانی، تصادفاً با توما، پزشک جراح، آشنا می شود. به پراگ می آید تا سرنوشتی دیگر برای خود دراندازد. با توما ازدواج می کند. او را دوست دارد، اما توما بیشتر نماینده وجه سبک هستی است که نمی خواهد زندگی را جدی بگیرد. گر چه ترزا را دوست دارد اما روابط عاشقانه خود را با زنان دیگر از جمله سابینا ادامه می دهد. در رابطه ترزا و توما تا پیش از اشغال چکسلواکی، توما نقش سلطه گر را ایفا می کند. رابطه از همان آغاز، رابطه ای مریض و بیانگر روابط حاکم بر کل جامعه است. ترزا از سلطه توما، که علاوه بر سلطه فرد بر فرد، نشانه حاکمیت نظامی با انسانی است می گریزد. این ترس و هراس در رویاهای ترزا که از فصول درخشان رمان است به خوبی تصویر می شود.

میلان کوندرا

زندگی ترزا و توما بیانگر زیست بیمار اجتماعی است اما زمانی که کشور اشغال می شود، ترزا هویت و وحدت تن و روان خود را باز می یابد. موقعیت های بحرانی پاسخ صریح می طلبند. عده ای با اشغالگران می سازند، برخی فرار می کنند و عده ای مقاومت می کنند، ترزا که در آن زمان عکاس خبری یک مجله است با عکس های خود به اعتراض بر می خیزد و هویت واقعی خود را باز می یابد ترزا مصداق بارز وجه سنگین هستی است عشق و وفاداری ترزا را به توما پیوند می دهد. ترزا گریز از سلطه توما و رهایی از یک شکل شدن را در رویاها جست وجو می کند. اما زمانی که موقعیت عمل مستقیم اجتماعی به دست می آید، ترزا علیه اشغال و سلطه بر می خیزد و آزاد می شود، آزادی ترزا مفهومی انسانی دارد. ترزا جای خویش را در جهان و سنگینی بارهستی یافته است. پس از پایان ماجرا، ترزا به همراه توما به سوییس می رود. اما زندگی در تبعید را نمی پذیرد. او نمی تواند وجه سبک هستی باشد به خصوص این که از زندگی بی رونق و بی انگیزه مبارزان تبعیدی به ستوه آمده است، پس برای مبارزه به چکسلواکی بار می گردد و در یک رستوران کاری دست و پا می کند. توما نیز به دنبال او به چکسلواکی بر می گردد اکنون این ترزا است که به زندگی دو نفره برمی گردد هر دو به روستا می روند و زندگی تازه ای آغاز می کنند. ترزا و توما به رابطه ای انسانی دست می یابند، اما جهان گرداگرد آنان هنوز هم همان جهان ناانسانی و بیگانه است که با قدرت در شیپور سلطه خود می دمد. کوندرا می گوید: «در تاریخ معاصر دوره هایی است که در آنها زندگی به رمان های کافکا شباهت می یابد.»

توما در آغاز بیانگر وجه سبک هستی است اما در او قابلیت حرکت به پذیرش بارهستی و دگرگونی وجود دارد. وجود ترزا و شرایط بحرانی جامعه به او امکان می دهد که هستی خود را باز یابد با ورود ترزا به زندگی توما، شیوه زیست و هستی دکتر جراح تغییر می کند. در آغاز این توماست که سلطه ای حیوانی را بر روابط اعمال می کند. پس از اشغال به اروپای غربی می رود. اما زمانی که ترزا به پراگ باز می گردد، توما نیز به رغم همه خطرها و نگرانی ها به دنبال او اروپای غربی را ترک می کند، توما، دگرگون شده است. زندگی از آن پس برای او جدی و سنگین است. رابطه مبتنی بر سلطه تغییر می کند. توما دیگر تازیانه به دست ندارد. در برابر فشار پلیس برای ندامت و ابراز تنفر مقاومت می کند، کار خود را از دست می دهد و نظافتچی می شود و سرانجام همراه با ترزا به روستا می گریزد. توما، تصادفی ست که سرانجام به ضرورت بدل می شود و از سبکی به سنگینی می رسد.

سابینا درست نقطه مقابل ترزاست. او معشوقه ای حرفه ای است در خود چیزی ندارد و جز سایه ای بیش نیست. او از دیگران می گریزد، خود را فراتر می پندارد اما جز در سایه دیگران وجود ندارد. سابینا هنرمند نقاش، چیزی جز سبکی تحمل ناپذیر وجود نیست. سابینا خواستار آزادی است، او از هر نوع اقتدار و سلطه می گریزد و از هر نوع تعهدی فرار می کند. سابینا اهل شوخی است و در هر چیز فقط به سطح آن راضی است. در برابر سابینا، فرانس، پروفسور اروپایی، خواستار چیزی شدن و به چیزی اعتراض کردن است. او جاذبه هستی را می شناسد. فرانس به نوعی بارسنگین هستی را می پذیرد و چون وجدانی بیدار در پیکاری بی نتیجه، تا آخر پیش می رود.

آدم های کوندرا در این رمان درگیر پذیرش یا عدم پذیرش بارهستی هستند و هنرمندی کوندرا در این است که توانسته از وضعیت روحی قهرمان داستان خود گزارشی روشنگر به دست دهد.

از کافکا تا کوندرا صدای ستمدیده و نومید آدمی در برابر نظامی به هم پیوسته و منسجم که گریز از آن محالی تصورناپذیر است خاموش نمی شود و اگر بپذیریم که به تعبیر میلان کوندرا، سوال مانند چاقویی است که پرده نقش و نگار دکور را پاره می کند. (ص 219 رمان) باید باور کنیم که تا فریادی بلند است آدمی هنوز هم، وفادار به جوهر خود که آزادی است، از خودآگاه خود در برابر سلطه، دست مایه ای می سازد تا اگر نه پیروزی خود که دست کم حیات و سرزندگی خود را جشن بگیرد.

بخش ادبیات تبیان


منبع: مجله گلستانه شماره 114- آرش نقبییان