تبیان، دستیار زندگی
در پی درگیری های اخیر سپاه با گروهك تروریستی پژاك(پ ك ك)، تعدادی از پاسداران به فیض شهادت نائل آمدند كه خبرنگار ما با خانواده ها و دوستان و آشنایان تعدادی از آنها تماس گرفته و خاطره، نكته و مطلبی هرچند كوتاه از شهیدشان جویا شده است. آنچه در ادامه می آید،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرا در مسجد محل، دفن کنید


در پی درگیری های اخیر سپاه با گروهك تروریستی پژاك(پ ك ك)، تعدادی از پاسداران به فیض شهادت نائل آمدند كه خبرنگار ما با خانواده ها و دوستان و آشنایان تعدادی از آنها تماس گرفته و خاطره، نكته و مطلبی هرچند كوتاه از شهیدشان جویا شده است. آنچه در ادامه می آید، ماحصل این تلاش است


شهدای گروهك تروریستی پژاك

درست است كه دیگر دروازه شهادت باز نیست، اما به فرموده امام مان،«معبری تنگ باقی» است و هر كس را یارای عبور از این معبر نیست. بی شك آنان كه می توانند از این معبر بگذرند، ره صد ساله را یك شبه می پیمایند و خوشا به حال شان كه در جرگه مجاهدان قرار می گیرند.

در پی درگیری های اخیر سپاه با گروهك تروریستی پژاك(پ ك ك)، تعدادی از پاسداران به فیض شهادت نائل آمدند كه خبرنگار ما با خانواده ها و دوستان و آشنایان تعدادی از آنها تماس گرفته و خاطره، نكته و مطلبی هرچند كوتاه از شهیدشان جویا شده است. آنچه در ادامه می آید، ماحصل این تلاش است.

یوسف به آرزویش رسید

مادر شهید «یوسف فدایی نژاد» می گوید: یوسف از لحاظ معنویت و اخلاق در سطح بالایی قرار داشت. از همان كودكی سعی می كرد كه واجبات و مستحبات را به خوبی ادا كند. آن طور كه یاد دارم غسل روز جمعه اش از كلاس سوم ابتدایی تا زمان شهادتش ترك نشد. قاری قرآن بود و در مسابقات مختلف شركت می كرد و مقام برتر می آورد، ولی جایزه قبول نمی كرد. همیشه می گفت من برای خدا و رضایت او قرآن می خوانم و به دنبال اسم و رسم و جایزه مادی نیستم. در خصوص شهادتش نیز همیشه می گفت مرا در مسجد محل، خاك كنید و بر مزارم همیشه با وضو و ذكر خدا باشید. در یك كلام می توانم بگویم كه او از همان ابتدا با این معنویت بالا در آرزوی شهادت بود و به آرزویش نیز رسید.

می گفت هر لحظه امكان دارد در درگیری شهید شوم. وقتی هم كه ناراحتی ما را می دید می گفت: «دعا كنید كه شهید شوم تا در روز قیامت شفاعت شما را بكنم. با این نگاه مطمئناً شهادت بنده برای تان زیاد سخت نخواهد بود.»

می دانست مأموریت آخر است

برادر شهید «علی بریهی» نقل می كند: علی بسیار اهل عبادت و نماز بود. در مدت كوتاه مرخصی سعی می كرد، بیشتر فرصتش را در مسجد طی كند. در خصوص كارش نیز ما دقیقاً نمی دانستیم كجا خدمت می كند. به ما گفته بود تهران است، اصلاً فكرش را نمی كردیم كه در منطقه كردستان و در حال اجرای مأموریت های سخت و خطرناك باشد. در ماه رمضان امسال و در روز شهادت حضرت علی(ع) یعنی چند روز قبل از درگیری به دوستانش زنگ زده و گفته بود من عازم مأموریتی هستم كه شاید باز نگردم. دعا كنید شهید شوم. گویی به علی الهام شده بود كه مأموریت آخر است و شهادت در انتظار اوست.

با شهادت اجرش را گرفت

احمدی همرزم شهید «حاج عباس عاصمی» می گوید: این جانباز عاشق و بی ادعا در هر مسئولیتی، مدیریت را با اخلاق نیكو و پسندیده تلفیق كرده بود و برای ارتقا و كارایی امور، تلاش مستمر و پیگیری داشت تا در مواقع ضرورت یا بحران بر آمادگی مجموعه خدشه وارد نگردد. كسی كه با برنامه ریزی حساب شده، فعالیت مذهبی و فرهنگی اش در خارج از سپاه نیز لطمه ای بر مأموریت های سازمان وارد نمی ساخت و آنچه برایش مهم تلقی می شد، ترویج دستاوردهای خون شهیدان در عرصه های دیگر بود كه در نهایت با امضای سند شهادت، اجرش را گرفت.

همیشه می گفت مرا در مسجد محل، خاك كنید و بر مزارم همیشه با وضو و ذكر خدا باشید. در یك كلام می توانم بگویم كه او از همان ابتدا با این معنویت بالا در آرزوی شهادت بود و به آرزویش نیز رسید

مرگی غیر از شهادت برای او كم بود

برادر شهید «مصطفی صفری تبار» می گوید: مصطفی محاسن اخلاقی بسیاری داشت. اصلاً در مجلس غیبت شركت نمی كرد. به محض اینكه می دید فردی مشغول غیبت است، سریع مجلس را ترك می كرد. در بابل اگر با هم بیرون می رفتیم به محض اینكه صدای اذان را می شنید، به اولین مسجد می رفت و نماز اول وقت را به جماعت اقامه می كرد. دائم الوضو بودن، یكی دیگر از ویژگی های او بود. می گفت:«همیشه با وضو باشید تا نور الهی در قلب های تان حاكم باشد و به گناه آلوده نشوید.» مرگ غیر از شهادت برای او كم بود. هر موقع كه به منزل می آمد، زمینه را آماده می كرد و می گفت، هر لحظه امكان دارد در درگیری شهید شوم. وقتی هم كه ناراحتی ما را می دید می گفت: «دعا كنید كه شهید شوم تا در روز قیامت شفاعت شما را بكنم. با این نگاه مطمئناً شهادت بنده برای تان زیاد سخت نخواهد بود.»

مأموریت های سخت را می پذیرفت

خواهر شهید «حسین رضایی» می گوید: حسین همیشه سفارش می كرد برای رضای خدا قدم بردارید. ابتدای این كار سختی های زیادی به همراه دارد. او از هنگامی كه وارد سپاه شد، مأموریت های سخت را می رفت، به یاد دارم پس از شهادت سردار بزرگوار شهید شوشتری، ایشان به منزل آمد و گفت: به زاهدان همراه شهید شوشتری و دوستان دیگر رفته بودم، بسیاری از دوستانم در آن واقعه تروریستی به همراه سردار شوشتری شهید شدند و بنده در حالی به تهران آمدم كه هواپیما خالی از جای دوستان شهیدم بود. البته او نیز در چندین اتفاق، زخمی شد، اما بی تابی اش برای شهادت بیشتر شد، تا اینكه در 13 شهریور امسال در حالی كه دختر كوچكش چند روز بیشتر از تولدش نگذشته بود، به دست عوامل (پ ك ك) به شهادت رسید.

شهدای گروهك تروریستی پژاك

الگویی برای پیشكسوتان جهاد

یكی از همكاران «محمود احمدی تبار» چنین می گوید: احمدی تبار جانباز تلاشگری بود كه بدون نگاه مادی با تلاش در عرصه فرهنگی خارج از سپاه، نقش موثری در تبلیغ و ترویج ارزش های انقلاب ایفا كرد و همواره در دو جبهه فرهنگی و نظامی، برای انجام هر مأموریتی به عنوان وظیفه، حضور خالصانه داشت تا از تخصص و تجربه خود به همسنگران بهره برساند. «احمدی تبار» الگویی برای پیشكسوتان جهاد و دفاع مقدس جهت حضوری فعال تر در دفاع از نظام اسلامی است.

مسلم مزد اعمالش را گرفت

پدر شهید «مسلم احمدی پناه»، انجام واجبات و ترك محرمات را از ویژگی های فرزند شهیدش می داند و ادامه می دهد: نماز اول وقتش هیچ گاه ترك نشد. در امر به معروف و نهی از منكر همیشه ثابت قدم بود. امكان نداشت كه ببیند گناهی رخ می دهد و او تذكر ندهد. البته این كار را بسیار با آرامش و با رعایت همه جوانب انجام می داد. مسلم با این اخلاق نیكو و عمل به تكلیف باید فرجامی چون شهادت می داشت. همیشه می گفت آرزوی شهادت دارم و بالاخره به آرزوی دیرینه اش دست یافت. ما خوشحالیم از اینكه او مزد اعمالش را گرفت، اما تنها ناراحتی ما، جای خالی او و بی تابی فرزند یك ساله اوست كه بسیار دلتنگ پدرش است.

می گفت بسیاری از دوستانم در آن واقعه تروریستی به همراه سردار شوشتری شهید شدند و بنده در حالی به تهران آمدم كه هواپیما خالی از جای دوستان شهیدم بود. البته او نیز در چندین اتفاق، زخمی شد، اما بی تابی اش برای شهادت بیشتر شد، تا اینكه در 13 شهریور امسال در حالی كه دختر كوچكش چند روز بیشتر از تولدش نگذشته بود، به دست عوامل (پ ك ك) به شهادت رسید

همیشه در حال و هوای شهادت بود

پدر شهید «محمد مهرابی پناه» نیز در مورد فرزندش خاطره ای نقل كرده و می گوید: اسفند سال گذشته با یكی از دوستانش به اسم مصطفی صفری كه او نیز از در عملیات علیه عوامل (پ ك ك) شهید شد، به گلزار شهدای اصفهان رفته بود و با شهدا درد دل كرده بود، مثل همان درد دلی كه شهید كاظمی به شهید خرازی گفته بود: «زمانه ای است كه شهادت به دست نمی آید، شما باید ما را كمك كنید و دعا كنید تا به شما بپیوندیم.» محمد نیز در گفت وگو با شهدا چنین گفته بود: «زمان جنگ دروازه شهادت باز بود و امروز معبری تنگ. اگر شما كمك كنید و دعا كنید ما از این دنیا و افسار رها می شویم و به خداوند می رسیم.» با ذكر این خاطره، باید اشاره كنم كه محمد همیشه در حال و هوای شهادت بود و از هنگامی كه استخدام سپاه شد، با این نیت قدم برداشت كه در راه شهادت باشد.

ماه رمضان امسال و در روز شهادت حضرت علی(ع) یعنی چند روز قبل از درگیری به دوستانش زنگ زده و گفته بود من عازم مأموریتی هستم كه شاید باز نگردم

از چهره اش معلوم بود كه رفتنی است

یكی از بستگان شهید «محمد منتظرقائم» می گوید: در طی پنج سال آشنایی بنده با این شهید بزرگوار باید اذعان كنم كه بسیار ساده زیست بود. حتی خانه مستقل نداشت. همیشه در حال مأموریت بود و مشغول آموزش های سخت. از چهره اش معلوم بود كه رفتنی است. با وجود بچه 41 ماهه ای كه داشت، به دنبال این نبود كه خانه مستقل و امكانات بالا داشته باشد. صبوری ویژگی دیگر او بود. اگر بدترین ضربه به او زده می شد، در مقابل تنها لبخند می زد. سادگی، اخلاق نیكو، معنویات بالا از مهم ترین خصوصیات محمد بود.

شهدای گروهك تروریستی پژاك

جانبازی بی نشان و متعهد بود

یكی از دوستان شهید «علی اكبر جمراسی» می گوید: او جانبازی بی نشان و متعهد بود كه با برخورداری از تخصص و تجربه چندین ماه حضور در جبهه، افتخارش این بود تا در ركاب ولایت، اولین سربازی باشد كه هر مأموریت سخت و خطرآمیزی را بپذیرد و با انجام شایسته آن، نام بچه های اطلاعات را همچنان در صدر ایثارگران ماندگار كند. زیبایی كلام و بیان خاطرات جنگش آن قدر جذاب و تأثیرگذار در مستمعین و دوستان برای ترویج ارزش ها و پیمودن راه شهدا بود كه سعادت او سرانجام در شهادت رقم خورد و با پرواز به سوی همسنگران شهیدش، همكاران را در فراغ خود گریان و غمناك كرد.

تقویت پیوند میان سپاه و خانواده شهدا

یكی از پاسداران سپاه قم درباره «سیدعبدالحسین موسوی نژاد» می گوید: دوستان و همكاران، سید را با آن شال سبزش و شور و شوق وصف ناپذیرش در تقویت پیوند میان سپاه و خانواده های شهدا می شناسند. او می كوشید تا با زنده نگه داشتن خاطره شهیدان، فقدان آنان در خانواده و نام شان در جامعه احساس نشود. بازماندگان از قافله شهادت بر حال او غبطه خواهند خورد كه به پاس شب زنده داری و خدمت، خداوند رحمان جواز ورود به جمع شهیدان را نصیب او كرد.

همیشه می گفت آرزوی شهادت دارم و بالاخره به آرزوی دیرینه اش دست یافت. ما خوشحالیم از اینكه او مزد اعمالش را گرفت، اما تنها ناراحتی ما، جای خالی او و بی تابی فرزند یك ساله اوست كه بسیار دلتنگ پدرش است

كوچك ترین توقعی نداشت

یكی از همكاران «مهدی خبیر» درباره این شهید می گوید: چگونه می توان چهره معنوی و مظلوم این ایثارگر خستگی ناپذیر را فراموش كرد كه با تلاش وافر در یادگیری مسائل تخصصی، از امور شخصی خود در سازمان و حتی خانواده برای كار بیشتر و بهتر در سپاه، بدون كوچك ترین توقعی می گذشت، تا مجموعه پویا و به روز باشد. كسی كه با كم حرفی، اخلاق حسنه و فرمانبرداری از دیگران، حتی پایین تر از خود، توانست خود را در زمره شهیدان قرار دهد و داغ فراغش را بر قلب همكاران و خانواده بگذارد.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : سایت ساجد