تبیان، دستیار زندگی
سایت محسن رضایی طی مطلبی با عنوانپیدا و پنهان زندگی احمد رضایی نوشت: در سال 1355 در حالی که پدر و مادرش به دلیل مبارزات انقلابی پدر علیه رژیم پهلوی، شدیداً تحت تعقیب سازمان امنیت شاه بوده و در مخفیگاه زندگی میکردند دیده به جهان گشود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیدا و پنهان زندگی احمد رضایی


سایت محسن رضایی طی مطلبی با عنوان"پیدا و پنهان زندگی احمد رضایی" نوشت: در سال 1355 در حالی که پدر و مادرش به دلیل مبارزات انقلابی پدر علیه رژیم پهلوی، شدیداً تحت تعقیب سازمان امنیت شاه بوده و در مخفیگاه زندگی میکردند دیده به جهان گشود.

احمد رضایی،محسن رضایی

مردم ایران زمین خصوصاً مردمان خونگرم زاگرس نشین، به رسم دیرین خود آنگاه که فرزندی برایشان متولد میشود به ویژه اگر فرزند اول باشد، مجلس جشن و سروری بر پا میکنند و اقوام و فامیل و همسایگان به قدم مبارکی نو رسیده می آیند. تولد احمد رضایی اما حکایتی دیگر دارد. پدر و مادرش در سال 1355 مخفیانه از تهران به دزفول میروند. در دزفول تحت تعقیب قرار می گیرند و از آنجا به قم می روند.

در قم نیز تنها پس از گذشت چند ماه شناسایی می شوند و ناگزیر به کاشان و سپس به اصفهان می روند که پس از مدتی مجدداً ناچار به بازگشت به دزفول می شوند. محسن رضایی از مادر احمد در چنان شرایطی که در انتظار تولد فرزند است میخواهد که با او همراهی نکند اما او نمی”پذیرد و چون خود را در مبارزات انقلابی همسرش سهیم می داند با او همراه می شود. روزهای نزدیک به تولد احمد فرا می رسد و مادر او از اضطرار مخفیانه به خانه پدری محسن رضایی رفته و در آنجا به دور از شور و هیجانات مرسوم وضع حمل می کند و به گوش احمد اذان و اقامه می خواند. با این حال نیز ساواک متوجه حضور همسر محسن رضایی در خانه پدری وی می شود اما قبل از رسیدن مامورین ساواک، مادر با طفل شیرخواره”‹اش آنجا را ترک و به مخفیگاه نزد شوهرش برمی گردد.

لازم به ذکر است که در طول 14 سال اقامت احمد در خارج از کشور و رفت و آمدش به ایران و سایر کشورها با هیچ گروه ضدانقلابی ارتباط برقرار نکرده بلکه همواره گروههای ضدانقلاب خصوصا منافقین مورد نفرت احمد بوده و آنها را قاتلین ملت ایران می دانست

دوران طفولیت احمد رضایی در همان شرایط سخت مبارزاتی پدرش سپری می شود تا در نتیجه مبارزات جوانمردانه جوانان مومن و پایداری مردم مسلمان ایران انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام راحل به پیروزی می رسد. پس از پیروزی انقلاب با توجه به نقش موثر پدرش در مبارزه با گروههای ضدانقلاب، دفاع مقدس و سپس فرماندهی سپاه پاسداران، دوران کودکی و نوجوانی احمد نیز مانند دوران طفولیتش متفاوت از همسن وسالانش رقم میخورد، به طوری که معمولا هرچندماه یکبار چشمان کودکانه اش چهره خسته پدر را به نظاره می نشیند.

در چنان شرایطی سنگینی بار اداره خانه بر دوش مادر است. احمد، برادر و سه خواهرش در جریان حضور کمرنگ پدر در کانون خانواده و تنها در سایه محبت مادرشان به مدرسه می روند. سختیهای زندگی هیچگاه بر زبان مادر احمد جاری نمی شود تا پدر احمد تمام توانش را روی جنگ و بیرون راندن متجاوزان از مرزهای کشورمان متمرکز نماید. احمد بارها گفته بود یکی از آرزوها”‹یش این بوده است که در دوران کودکی روزی دست در دست پدر به خیابان، پارک یا تفریح می رفت.

آرزویی که البته هیچگاه برآورده نشد.احمد بزرگ می شود، با معدل بالایی دوران متوسطه را سپری می کند، در دانشگاه تربیت معلم پذیرفته می شود.

شرایط سختی برای احمد رقم می خورد در بلاتکلیفی و ابهام قرار می گیرد. تا اینکه کسانی با او تماس گرفته و تنها راه نجاتش از بلاتکلیفی را مصاحبه علیه نظام جمهوری اسلامی با رسانه”¹های خارجی می دانند

ولی پس از دو ترم به حوزه علمیه آیت الله مجتهدی رفته و مدتی هم در آنجا به تحصیل علوم حوزوی مشغول می شود. سپس به فکر ادامه تحصیل در خارج از کشور می افتد. تصمیم می گیرد که به این منظور به استرالیا و نزد دایی های مادرش عزیمت نماید. در این هنگام گروهی بر سر راهش قرار می گیرند و او را به ادامه تحصیل در امریکا تحریک می کنند.

خانواده ای که یکی از بستگانشان در سازمان فضایی امریکا (ناسا) مشغول به کار است به ایشان پیشنهاد رفتن به امریکا و ادامه تحصیل در آنجا را می دهند. احمد چنین امکانی را در امریکا ممکن ندانسته و پیشنهاد آنها را رد می کند. تا اینکه آنها پروفسوری از بستگان فردی که در ناسا شاغل بوده را به ایران دعوت می کنند و از طریق او به احمد قول ادامه تحصیل و شغل مناسب در امریکا می دهند و در نتیجه او را متقاعد به رفتن به امریکا می نمایند.

احمد رضایی،محسن رضایی

از آنجا که احمد می داند چنین اقدامی با مخالفت پدرش مواجه خواهد شد، موضوع را کتمان کرده و بدون اینکه چیزی به پدر یا سایر اعضای خانواده بگوید به امریکا می رود. چند ماه پس از سفر متوجه می شود که از تحصیل و شغل خبری نیست. لذا از آن خانواده فاصله می گیرد. دو هفته بعد از طرف پلیس فدرال امریکا (F.B.I)احضار و تحت بازجویی قرار می گیرد. پلیس پس از انگشت”‹نگاری احمد به او می گوید که اطلاعات آنها حاکی از آن است که شما از سوی پدرت محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران برای اقدامات خرابکارانه به امریکا آمده ای.

درحین بازجویی نیز اطلاعات دقیقی درباره محل زندگی پدر و حتی مدرسه خواهرانش به او نشان می دهند و او را تحت فشار قرار می دهند سپس از او می خواهند که هر گاه از خانه خارج شد و به هر کجا که می رود باید به پلیس اطلاع دهد. شرایط سختی برای احمد رقم می خورد در بلاتکلیفی و ابهام قرار می گیرد. تا اینکه کسانی با او تماس گرفته و تنها راه نجاتش از بلاتکلیفی را مصاحبه علیه نظام جمهوری اسلامی با رسانه”‹های خارجی می دانند.

احمد نیز در آن شرایط طی یک ماه سه بار با رسانه”‹های خارجی مصاحبه می نماید و پس از آن نیز برای همیشه سکوت کرده و هیچگونه موضعی نمی گیرد.

حتی در جریان حوادث پس از انتخابات خرداد 88 نیز با وجود مراجعات مکرر گروه های ضدانقلاب به احمد و تمایل آنها به موضع گیری ایشان علیه نظام جمهوری اسلامی، وی کوچکترین موضعی اتخاذ نکرده و دست رد به سینه آنها می زند.

لازم به ذکر است که در طول 14 سال اقامت احمد در خارج از کشور و رفت و آمدش به ایران و سایر کشورها با هیچ گروه ضدانقلابی ارتباط برقرار نکرده بلکه همواره گروههای ضدانقلاب خصوصا منافقین مورد نفرت احمد بوده و آنها را قاتلین ملت ایران می دانست.

احمد برای امرار معاش و گذراندن زندگی مدتی در رستوران های امریکا به عنوان کارگر و بعد از یک سال به دلیل دستمزد پایین کار در رستوران در یک شرکت مخابراتی مشغول به کار می شود. بعد از مدتی متوجه می شود که منافقین به اسم کمکهای انسانی و بشردوستانه، میلیونها دلار جمع آوری و برای پادگان اشرف و نیروهای نظامی خود هزینه می کنند لذا برای جلوگیری از این فریبکاری موضوع را با پلیس امریکا در میان می گذارد و بارها پیگیر موضوع می شود.

سایت محسن رضایی نوشت:احمد همیشه به ایرانی بودن خود افتخار می کرد، گرچه در این اواخر به منظور رعایت مسائل امنیتی گاهی از گذرنامه غیر ایرانی و اسم مستعار استفاده می کرد اما هرگز ملیت و تابعیت ایرانی خود را تغییر نداد و برای همیشه به عنوان یک ایرانی باقی ماند. لازم به ذکر است از احمد دو دختر به نام های دیانا و ریحانه هفت و سه ساله به یادگار مانده است.

بخش سیاست تبیان


منبع:فارس