تبیان، دستیار زندگی
صدای هق هق گریه از آن گروه دیگر که حالا پشت سرمردان جارو به دست حرکت ...
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایتی کوتاه از یک مراسم تاریخی
روایتی کوتاه از یک مراسم تاریخی


جاروکشان

شانه به شانه هم با قامت های راست ایستاده اند. اگر لباده و کلاه های هم شکلشان نبود، می شد به آسانی آن ها را با جماعتی که آن سوتر انتظار می کشند، اشتباه گرفت. انگار هردو گروه منتظرند. منتظر وقوع یک واقعه...

انتظارشان اما زیاد به طول نمی انجامد و مردی از دور با گام های بلند به سوی صف می آید. شاید اگر کسی از ماجرای انتظار آن ها و اتفاقی که قرار بود رخ دهد، بی خبر بود، باور نمی کرد آن ها انتظار مردی را می کشند که با یک بغل جارو می اید. جاروهایی با دسته های بلند که به نام جاروهای صحرایی مشهورند.


هر یک از جماعتی که لباس های متحدالشکل به تن دارند، یکی از جاروها را برمی دارد. حالا همه آماده اند حتی آن گروه دیگر که جارو ندارند. با یک صلوات مراحل کار در یکی از گوشه های صحن انقلاب اسلامی آغاز می شود. بعد هم جاروها با حرکاتی منظم حرکت می کنند. یک نفر هم با صدای محزون شروع به خواندن مرثیه و دعا می کند. صدایش توی کلمه "سلطان خراسان" می شکند.

صدای هق هق گریه از آن گروه دیگر که حالا پشت سرمردان جارو به دست حرکت می کنند، به گوش می رسد. تن جارو را محکم به سنگ فرش ها می کشند تا غباری باقی نماند.

در این حرکت آهسته و پیوسته شان، آن ها غبار از سنگ فرش ها می زدایند و جماعتی که در پی ان ها روان هستند غبار از آیینه دل می گیرند.

این حکایت اما این جا و در جوار امام رئوف سه چهار بار در روز تکرار می شود، البته هر بار قصه ای است که برای بار اول می شنوی، قصه مردان جارو به دست و مراسم تاریخی و سنتی جاروکشی خادمان.


بخش حریم رضوی