تبیان، دستیار زندگی
دلمشغولی عمده ی او وجود است. همیشه ازش آگاه بودم: من حق وجود داشتن نداشتم. به حسب تصادف پدید آمده بودم. مثل یک سنگ، یک گیاه، یک میکروب وجود داشتم. زندگیم الله بختکی و در هر جهتی می رویید. (۲) هر گاه که روکانتن به اطرافش از حیث موجودیت نگاه می کند دچار ح
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تهوع

رمان«تهوع»*اثر: ژان پل سارتر


دلمشغولی عمده ی او وجود است." همیشه ازش آگاه بودم: من حق وجود داشتن نداشتم. به حسب تصادف پدید آمده بودم. مثل یک سنگ، یک گیاه، یک میکروب وجود داشتم. زندگیم الله بختکی و در هر جهتی می رویید." (2) هر گاه که روکانتن به اطرافش از حیث موجودیت نگاه می کند دچار حسی می شود که خود آن را تهوع می خواند.


تهوع

آنتوان روکانتن شخصیت اصلی رمان تهوع مورخی ست که پس از سالها ی متوالی سفر کردن تصمیم می گیرد که در شهر ساحلی کوچک بوویل مستقر شود تا کتابی در باب مارکی دورولبون بنویسد."  نباید آشکار کرد که مارکی دورولبون عجالتاً نمودار یگانه توجیه وجود من است."(1)

روکانتن تنهاست زیرا اعتقاد دارد که راست نمایی همزمان با دوستان ناپدید می شود و از طرفی خود را نزدیک مردم، در سطح تنهایی می داند. دلمشغولی عمده ی او وجود است." همیشه ازش آگاه بودم: من حق وجود داشتن نداشتم. به حسب تصادف پدید آمده بودم. مثل یک سنگ، یک گیاه، یک میکروب وجود داشتم. زندگیم الله بختکی و در هر جهتی می رویید."(2) هر گاه که روکانتن به اطرافش از حیث موجودیت نگاه می کند دچار حسی می شود که خود آن را تهوع می خواند." چقدر ناگوار بود! و از سنگ ریزه می آمد، مطمئنم، از سنگ ریزه گذشت و آمد توی دستم. بله، خودش است، درست خودش است: نوعی تهوع توی دستها."(3) روکانتن پس از مدتی به تجربه پی می برد که موسیقی و به طور کلی هنر باعث می شود که تهوع ناپدید شود.

روکانتن برای رهیدن از چنبره ی موجودیت، در می یابد که می بایست برای خود ارزش هایی بیافریند. او به ادبیات گرایش پیدا می کند و به نویسندگی چنگ می زند تا بتواند از زندگی بی معنای خود برهد." و کسانی خواهند بود که این رمان را خواهند خواند و خواهند گفت: «آنتوان روکانتن آن را نوشته است، آدم مو سرخی بود که در کافه ها پرسه می زد.»"(6)

هرگاه که روکانتن به اطرافش از جهت موجودیت نگاه می کند کثرت و گونا گونی ظاهری در نظرش رنگ می بازد و به هرچه که پیرامونش است وحدت وجودی می دهد."گونه گونی چیزها، فردیتشان، جز نمود نبود، یک لعاب."(4) از طرفی رابطه ی وجود و زمان یکی از مهم ترین موضوعات مورد نظر سارتر است. وجود در زمان کشیده می شود و هر لحظه متفاوت تر از قبل می شود. این فلسفه ی فکری سارتر ما را به یاد گفته ی مشهورهراکلیتوس، فیلسوف مشهور یونانی، می اندازد که:" نمی توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت. چرا که هنگامی که برای بار دوم از رودخانه عبور می کنیم، دیگر نه آن رودخانه رودخانه ی قبلی ست و نه تو آن آدم قبلی." روکانتن بارها از اینکه توانایی این را ندارد که گذشته ی خود را نگه دارد شکایت می کند. او خود را پیوسته در حال تغییر می بیند. حتی گاهی اوقات باورش نمی شود که همان خود دیروز است! " دیروز چه طور توانستم این جمله ی پوچ و پر طنطنه را بنویسم... چیزی که براستی دلم را می زند حالت متعالی دیشبم بود."(5)

ژان پل سارتر

بعد از مدتی روکانتن علت موجودیت خود را در اندیشیدن می یابد. همان طور که دکارت معتقد بود: "می اندیشم، پس هستم." بفرجام، برای رهیدن از چنبره ی موجودیت، در می یابد که می بایست برای خود ارزش هایی بیافریند. او به ادبیات گرایش پیدا می کند و به نویسندگی چنگ می زند تا بتواند از زندگی بی معنای خود برهد. " و کسانی خواهند بود که این رمان را خواهند خواند و خواهند گفت: «آنتوان روکانتن آن را نوشته است، آدم مو سرخی بود که در کافه ها پرسه می زد.»"(6)

سارتر در این رمان خود بیش از همه چیز به فلسفه ی اگزیستانسیالسم اشاره دارد. اگزیستانسیالیسم به انسان به عنوان موجودی مستقل از فرهنگ ، آداب و رسوم و قانون نگاه می کند.سارتر تأکید بر زندگی شخصی آنتوان روکانتن دارد و او را به عنوان یک انسان با تمام روحیات و خصوصیات خاص خود مورد بررسی قرار می دهد. این خود یکی از خصوصیات مکتب اگزیستانسیالیسم می باشد که انسان جدای از بسیاری از برچسب های نامربوط مورد مطالعه قراربگیرد.

پی نوشت:

*تهوع/ ژان پل سارتر/ مترجم: امیر جلال الدین اعلم/ انتشارات: نیلوفر/ قیمت:6500 تومان

1) صفحه ی 162

2) صفحه ی 181

3)صفحه ی 78

4)صفحه ی 240

5)صفحه ی 142

6)صفحه ی 309

مریم سمیعی

بخش ادبیات تبیان