تبیان، دستیار زندگی
عمر بن عبدالعزیز» از كودكی استادی خداشناس و با ایمان و آگاه به نام «عبیدالله» داشت. یك روز عُمَر با سایر كودكان همسال خود كه همگی از بنی امیه و منسوبین آنان بودند، بازی می‎كرد. كودكان، در حالی كه سرگرم بازی بودند، طبق معمول به هر بهانه كوچك علی ـ علیه الس
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سبّ امیرالمومنین ممنوع!


حادثه از این قرار بود كه پدر عُمَر از طرف حكومت مركزی شام، حاكم مدینه بود و در روزهای جمعه طبق معمول، ضمن خطبه نماز جمعه، علی ـ علیه السلام ـ را لعن می‎كرد و خطبه را با سبّ آن حضرت به پایان می‎رسانید.


مناظره امام صادق
مناظره عمر بن عبدالعزیز با استادش

«عمر بن عبدالعزیز» از كودكی استادی خداشناس و با ایمان و آگاه به نام «عبیدالله» داشت. یك روز عُمَر با سایر كودكان همسال خود كه همگی از بنی امیه و منسوبین آنان بودند، بازی می‎كرد. كودكان، در حالی كه سرگرم بازی بودند، طبق معمول به هر بهانه كوچك علی ـ علیه السلام ـ را لعن می‎كردند عمر نیز در عالم كودكی با آنها هم صدا می‎شد. اتفاقاً در همان هنگام آموزگار وی كه از كنار آنها می‎گذشت، شنید كه شاگردش نیز مثل سایر كودكان، علی ـ علیه السلام ـ را لعن می‎كند. استاد فرزانه چیزی نگفت و به مسجد رفت. هنگام درس شد و عمر برای فراگرفتن درس به مسجد رفت. استاد تا او را دید، مشغول نماز شد. عمر مدتی نشست و منتظر شد تا استاد از نماز فارغ شود، اما استاد نماز را بیش از حد معمول طول داد. شاگرد خردسال احساس كرد كه استاد از او رنجیده است و نماز بهانه است، آموزگار، پس از فراغت از نماز نگاه تندی به وی افكنده و گفت:

ـ از كجا می‎دانی كه خداوند پس از آنكه از اهل «بدر» و «بیعت رضوان» راضی شده بود به آنها غضب كرده و آنها مستحق لعن شده‎اند؟[1]

ـ من چیزی در این باره نمی‎دانم.

عمر بن عبدالعزیز كه هنوز سخنان استاد درگوشش طنین انداز بود، چون این اعتراف را از پدر خود شنید، سخت تكان خورد و با خود عهد كرد كه اگر روزی به قدرت برسد، این بدعت شوم را كه یادگار معاویه بن ابی‌سفیان بود از میان ببرد. لذا به مجرد اینكه در سال 99 هجری به خلافت رسید، به آرزوی دیرینه خود جامه عمل پوشانید

ـ پس به چه علت علی ـ علیه السلام ـ را لعن می‎كنی؟

ـ از عمل خود عذر می‎خواهم و در پیشگاه الهی توبه می‎كنم و قول می‎دهم كه دیگر این عمل را تكرار نكنم.

سخنان منطقی استاد، او را سخت تحت تأثیر قرار داد و تصمیم گرفت تا نام علی ـ علیه السلام ـ را به زشتی نبرد؛ تا آن كه حادثه دوم اتفاق افتاد و او را در تصمیم دیگر خود استوارتر ساخت.

حادثه از این قرار بود كه پدر عُمَر از طرف حكومت مركزی شام، حاكم مدینه بود و در روزهای جمعه طبق معمول، ضمن خطبه نماز جمعه، علی ـ علیه السلام ـ را لعن می‎كرد و خطبه را با سبّ آن حضرت به پایان می‎رسانید.

روزی پسرش عمر به وی گفت: «پدر! تو هر وقت خطبه‎ می‌خوانی، در هر موضوعی كه وارد بحث می‎شوی داد سخن می‎دهی و با كمال فصاحت و بلاغت از عهده بیان مطلب بر می‎آیی، ولی همین كه نوبت به لعن علی می‎رسد، زبانت لكنت پیدا می‎كند. علت این امر چیست؟»

ـ فرزندم! آیا تو متوجه این مطلب شده‎ای؟

ـ آری پدر!

ـ فرزندم! این مردم كه پیرامون ما جمع شده‎اند و پای منبر ما می‎نشینند، اگر آنچه من از فضایل علی می‎دانم بدانند، از اطراف ما پراكنده شده و دنبال فرزندان او خواهند رفت!

عمر بن عبدالعزیز كه هنوز سخنان استاد در گوشش طنین انداز بود، چون این اعتراف را از پدر خود شنید، سخت تكان خورد و با خود عهد كرد كه اگر روزی به قدرت برسد، این بدعت شوم را كه یادگار معاویه بن ابی‌سفیان بود از میان ببرد. لذا به مجرد اینكه در سال 99 هجری به خلافت رسید، به آرزوی دیرینه خود جامه عمل پوشانید و طی بخشنامه‎ای دستور داد كه در منابر به جای لعن علی ـ علیه السلام ـ آیه «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبى وَ ینْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْی یعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» [2] تلاوت شود.

این اقدام با استقبال مردم روبرو شد و شعراء و گویندگان این عمل را مورد ستایش قرار دادند.[3]

پی نوشت ها :

[1] . منظور استاد این بود كه علی ـ علیه السلام ـ یكی از شركت كنندگان در جنگ بدر و بیعت رضوان بوده و بلكه در صدر آنان قرار داشت و خداوند در قرآن كریم رضایت خود را از آن حضرت اعلام كرده است و لذا لعن آن حضرت قطعاً جایز نیست.

[2] . خداوند به عدالت و نیكوكاری و بخشش به خویشان فرمان می‌دهد و از كارهای بد و ناروا و ستمگری منع می‎كند، او شما را پندی می‎دهد تا اندر الهی را بپذیرید. (سوره نحل، آیه 90)

[3] .رک: ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 5، ص 42ـ مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ـ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، الطبعه الثانیه، قم، منشورات مكتبه آیه الله العظمی المرعشی النجفی (ره)، ج 3، ص 59.

ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، بیروت، ج 5، ص 42

گروه دین تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.