تبیان، دستیار زندگی
آنچه مشاهده می کنید وصیت نامه شهید محمّد علی حاتمی بهابادی که چند سال قبل از شهادتشان نگاشته شده . ایشان در سال 1338 در شهرستان بهاباد یزد به دنیا آمدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهیدی که بعد از 13 سال آمد


آنچه مشاهده می کنید وصیت نامه شهید محمّد علی حاتمی بهابادی که چند سال قبل از شهادتشان نگاشته شده . ایشان در سال 1338 در شهرستان بهاباد یزد به دنیا آمدند. مادر طلبه شهیدمحمدمهدی جلیلی می گفت : مهدی خیلی از شهید حاتمی  در عملیات بدر یاد می کرد .انسان پرکار وخودکاری بود. درجبهه راننده لودر بود وقتی کارش تمام می شد باز به فرماندهان می گفت...


شهید محمّد علی حاتمی بهابادی

آنچه مشاهده می کنید وصیت نامه شهید محمّد علی حاتمی بهابادی که چند سال قبل از شهادتشان نگاشته شده . ایشان در سال 1338 در شهرستان بهاباد یزد به دنیا آمدند. مادر طلبه شهیدمحمدمهدی جلیلی می گفت : مهدی خیلی از شهید حاتمی  در عملیات بدر یاد می کرد .انسان پرکار وخودکاری بود. درجبهه راننده لودر بود وقتی کارش تمام می شد باز به فرماندهان می گفت : کاری هست بگویید.من درخدمتم . در سنگر بودیم دیدیم شهید حاتمی وارد شد وگفت: مهمان نمی خواهید دیدیم دوتاعراقی را اسیر کرده و آورده. پیکر پاک این سرباز دلاور ایران زمین 13 سال بعد از شهادتش به آغوش خانواده بازگشت.

در سال 83 برادر شهید شعر "از خاک تا افلاک" را در وصف لحظات رجعت پیکر این سردار سروده است.

روحش شاد و یادش گرامی

بسم الله الرحمن الرحیم

الذین آمنوا وهاجروا وجاهدوا فی سبیل الله باموالهم وانفسهم اعظم درجه عندالله واولئک هم الفائزون

کسانی که ایمان آوردند وهجرت درراه خدا کردند درراه خدا با مال هایشان وجان هایشان بزرگترین درجه رانزد خدا دارند آنانند رستگاران.

بادرود وسلام به امام امت رهبرکبیرانقلاب و بنیانگذارجمهوری اسلامی ایران (امام خمینی) و با سلام و درود به ملت شهیدپرور و قهرمان و درصحنه ایران وصیتنامه خود راشروع می کنم

اینجانب محمدعلی حاتمی فرزندغلامرضا متولد بهاباد یزد به شماره شناسنامه 45386 متولد سال 1338 می باشم خدمت پدرومادر وهمسر وبرادران وخواهران وتنها دخترم سلام و به تمام فامیل ها ودوستان وآشنایان وهمشهریان عزیز سلام می رسانم وامیدوارم که اگرخداوند بنده را شهادت نصیبم کرد من ازتمام آنها طلب بخشش می کنم وآرزو می کنم که اگریک موقعی بدی یا ناراحتی ازمن دیده اید مرا ببخشید.

و به پدرومادر وهمسر وبرادران وخواهران وتنها دخترم زینب، می گویم که اگرشهادت نصیب من شد هیچ گونه ناراحتی نکنند مبادا ریشه دشمنان رابا اشک های خودآبیاری کنید انشاء الله .

امیدوارم که باگریه نکردن شما ریشه تمام این دشمنان اسلام خشک شود و با سرخی خون تمام شهیدان اسلام آبیاری شود تا تمام دنیا را فراگیرد و زمینه ساز انقلاب حضرت مهدی موعود امام زمان شود ان شاء الله.

من به تمام برادران توصیه می کنم که این راه را من از روی شناختی که به این انقلاب و اسلام داشته ام انتخاب کرده ام وخدای نکرده کسی من را با زور یا اجبار به جبهه نفرستاد و من امیدوارم که تمام جوانان مومن به اسلام  وانقلاب راه تمام شهیدان به خون افتاده را دنباله روباشند .من ازتمام مسلمانان می خواهم درهر فرصت کوتاهی که شده درهرکجا امام را دعا کنید و از خداوند بخواهید که امام عزیز ما را تا انقلاب مهدی نگهدارد ان شاء الله.

اگر می خواهید روح من ازشما راضی باشد مراببخشید وحلالم کنید و سپس علاوه براینکه ازفرامین ولایت فقیه که امروزبرعهده امام امت خمینی روح خدا این نایب مهدی (عج) می باشد اطاعت کنید ،دیگران راهم به خیردعوت کنید زیراکه خون همه شهیدان به پای این نهال ریخته شده است شما ازاین نهال خوب حفاظت نمایید

وماهمه به این امید می جنگیم ومی رزمیم وبه پیش می رویم و به این امیدهم طالب شهادت هستیم که بعد از شهادت آقایمان برسربالینمان خواهدآمد و گنهکارانی چون مراشفاعت خواهد نمود

و اما شما ای پدرصالح ومادرمومنه ام وای همسرپرافتخار ومهربانم اگر (من) اولاد حقیرتان سعادت شهادت داشت هیچ آزرده نباشید و افتخارنمایید که چنین فرزندی تحویل این جامعه داده اید که مردانه در مقابل ظلم وستم ایستادگی کند ودراین ازتقدیم جانش هیچ باکی نداشته باشد و ضمنا مگرخون ما از خون بهشتی ها وباهنرها و رجایی ها و... رنگین ترمی باشد.

برادرانم اگر می خواهید روح من ازشما راضی باشد مراببخشید وحلالم کنید و سپس علاوه براینکه ازفرامین ولایت فقیه که امروزبرعهده امام امت خمینی روح خدا این نایب مهدی (عج) می باشد اطاعت کنید ،دیگران راهم به خیردعوت کنید زیراکه خون همه شهیدان به پای این نهال ریخته شده است شما ازاین نهال خوب حفاظت نمایید.

برای اینکه مرا در کجا دفن کنید باید بگویم که این حمله که ماسعادت شرکت درآن رایافته ایم به امید خدا حمله نهایی برای فتح کربلا می باشد بسیارطالب آنم که در کربلا دفنم کنید ولی اگرمقدورنبود دربهاباد وطن خودم مرادفن کنید.

به امید دیدارشما درلقاء الله.

مادرخوبم درست است که برایت فرزند خوبی نبودم امام مراحلال کنید خداحافظتان.

خدایاخدایا تورابه جان مهدی تاانقلاب مهدی خمینی رانگهدارالهی آمین

ازعمرمابکاه برعمر رهبرافزا الهی آمین الهی آمین

خدایاخدایا رزمندگان مارا پیروزشان بگردان الهی آمین الهی آمین

61/4/22 محمدعلی حاتمی

تقدیم به روان پاک برادر شهیدم « شهید محمّد علی حاتمی بهابادی » و همه ی شهدای گرانقدر این مرز و بوم، همچنین پیشکش به محضر تمامی مادران داغدار و زجر کشیده ی شهدا

شهید محمّد علی حاتمی بهابادی
« از خاک تا افلاک »

پیچیده توی شهرمون

برادرم رو می آرن

حجله ها چش به راهشن

خیابونا  نو نوارن

چشم ضعیف مادرم

دوباره سوئی می گیره

خونه مون از اومدنش

یه رنگ و بوئی می گیره

کم که نی سیزده ساله که

چشاش به در دوخته شده

غصّه و گریه همدم

این زن دلسوخته شده

برادرم وقتی می رفت

دخترکش سه ساله بود

«مهدی» یه سال داشت و داداش

جبهه واسه ش حواله بود

می آد می بینه «زینبش»

قد کشیده جوون شده

«مهدی»جونش مردی شده

ماشالّا پهلوون شده

نیگا کنین آوردنش

رو دوش مردم سواره

آخه چرا به من بگین

مگه داداش پا نداره ؟

این تابوت کوچیک چیه ؟

تو اون چیه ؟ تو اون کیه ؟

یکی به من بگه چرا

لباس بابا خاکیه ؟

چی دیده مادرم مگه

که اینجوری شده هلاک

چن تیکّه استخون دیده

نهایتش با یه پلاک

آی تیکّه های استخون

بگین برادرم کجاست

به خاطر خدا بگین

عزیز مادرم کجاست

قدّ رشید داداشو

بیا تو آلبومش ببین

آی تیکّه های استخون

آخه شما چند وجبین ؟

مادرِ من  میگه خدا

رشیدترینِ پسرام

بر سر دستامه حالا

باور این سخته برام

آی تیکّه های استخون

چرا یه چیزی نمی گین ؟

مادر من دق می کنه

اگه جوابش رو ندین

« آهای برادر شهید

اگه که خوب نیگا کنی

تو آسمونا می بینیش

اگه چشاتو وا کُنی

برادرِ  شهیدِ  تو

تو آسمونا مهمونه

انگاری که عروسیشه

ببین چه جوری خندونه

برادرِ  شهیدِ  تو

وقتی می خواست پَر بکشه

جامِ  میِ  شهادتو

وقتی می خواست سر بکشه

تو لحظه های آخری

با خدا عهدی بست و رفت

رو بال  بی  نهایت

فرشته ها نشست و رفت

گفتش خدای مهربون

اگه تو قابل بدونی

می خوام که قربونت بشم

اوّلِ  راه  جوونی

شهید محمّد علی حاتمی بهابادی

می خوام غریب شهید بشم

مثل حسینِ(ع) فاطمه(س)

عشق حسین(ع) تو قلبمه

راه حسین(ع) ، راهمه

آره  برادر  شهید

اینا  همش  حقیقته

اینا همش حرفای اون

داداشِ  با  سلیقته

حالام اگه ما اینجائیم

به خاطر یکی دیگه است

به  خاطر  مادرته

که ما رو آورده رو دست

شاید که ما رو ببینه

یه کمی آروم بگیره

مثل یه کفتر اسیر

نره یه گوشه بمیره »

اینا به گوش من رسید

از استخون حنجرش

یه استخون لا به لای

استخونای دیگرش

پیچیده توی کوچه مون

عطر گُل و گُلابتون

آی تیکّه های استخون

فدای تیکّه تیکّه تون .

حسن حاتمی بهابادی 8/11/1383

فرآوری: رها آرامی

بخش فرهنگ پایداری تبیان