تبیان، دستیار زندگی
لباس را هر شش ماه یا سالی یک بار می دادند. طولانی بودن مدت جایی را درلباس برای وصله نگذاشته بود. یک بار وصله های لباسم را شمردم؛ 72وصله بود، در انواع رنگهای مختلف
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

لباسم 72 وصله داشت...


لباس را هر شش ماه یا سالی یک بار می دادند. طولانی بودن مدت جایی را درلباس برای وصله نگذاشته بود. یک بار وصله های لباسم را شمردم؛ 72وصله بود، در انواع رنگهای مختلف! 


اولین نماز در اسارت

اولین روزی که اسیر شدیم. یک لیوان آب دادند به هر نفر. نمی دانستیم آن را بخوریم یا بگذاریم برای گرفتن وضو. من ترجیح دادم با آن آب وضو بگیرم. همین که آماده شدم برای خواندن نماز، سوزش عجیبی در پشتم احساس کردم. تا آمدم به خودم بجنبم، نقش زمین شده بودم. سرم را که بالا برگرداندم، یکی از سرباز ها را دیدم. از آن به بعد، یکی را می گذاشتیم نگهبان و بعد می ایستادیم به نماز.

لباسم 72 وصله داشت..

*

آب تصفیه نشده، بیماری انگلی، اسهال خونی را در صف اول مریضی های اردوگاه نشانده بود. خودم اسهال خونی گرفتم و بعد از دوماه بستری شدن، هنوز نفس راحتی از آن بیماری نکشیده بودم که دردی افتاد به پای راستم؛ آن قدر شدید که اجازه برداشتن یک قدم هم به من نداد. الان هم دست از سرم برنداشته است. چند قدم که راه می روم، درد همان پا، فریادم را بلند می کند.

*

یکی از آزاده ها که طرح فراربا ماشین آشغا ل بر را ریخته بود، دستش رو شد. یادم هست که آن روز، سه شنبه بود. فرمانده اردوگاه ما راجمع کرد وسط محوطه؛ لابد برای عبرت گرفتن.او را لخت کردند ودرزیر آفتاب سوزان، آب جوش روی بدنش ریختند. بعد روی شن های داغ غلتش دادند. درآخر هم پاهایش را به ماشینی بستند و او را روی همان شن های داغ کشیدند روی زمین.

راوی: ابوالقاسم پور رحیمی – خرم آباد

اولین روزی که اسیر شدیم. یک لیوان آب دادند به هر نفر. نمی دانستیم آن را بخوریم یا بگذاریم برای گرفتن وضو. من ترجیح دادم با آن آب وضو بگیرم. همین که آماده شدم برای خواندن نماز، سوزش عجیبی در پشتم احساس کردم. تا آمدم به خودم بجنبم، نقش زمین شده بودم

********

ایمان واتحاد

حرف حساب آن‌ها این بودکه ما دست ازایمان واتحاد خود برداریم تا آن‌ها با ما راه بیایند.می دانستیم که هرچه داریم، ازایمان است وآن‌ها هرچه می خوردند، ازاتحاد ما است.

راوی: مسعود خلیلی

*******

امید ما

نشانه های دعاهایی که از آن روزنه های دوراز وطن، خارج می شد درپهنه آبی آسمان می نشست، امام بود و سلامت و پایداری و طول عمر برایش. رحلتش قبل از آنکه ما را ناامید کند، به حکمت های پوشیده خداوندی رهنمونمان کرد.

راوی: قربان- داراب

******

امام وآزاده ها

لباسم 72 وصله داشت..

بعد از رحلت حضرت امام راه و روش مسئولان اردوگاه تغییر کرد؛ حتی غذای بخور و نمیری را که می دادند، ترک می کردند. آن ها کودن تراز این حرفها بودند که بخواهند بفهمند که عشق به امام روی دیواره قلب های ما حک شده است وخوردن یا نخوردن لقمه ای نان، آن را کم وزیاد نخواهد کرد.

راوی: نورمحمد کامل

*******

پیر زن

در بغداد، ما را گرداندند. مردمی که دو طرف خیابان ایستاده بودند، با سنگ، چوب، سیب زمینی و... به استقبالمان آمدند. منظره جالب توجهی که برای خودم اتفاق افتاد، این بود که پیر زن عراقی با اینکه جانی دربدن نداشت ودو نفر دست هایش را گرفته بودند، آهسته – آهسته خودش را به ماشین ما رساند و تف کرد طرف من.

*

درهمان منطقه که اسیر شدم، اولین زجر را چشیدم. سوزاندن ریش تمام رزمندگان اسلام، درد کمی نداشت.

*

لباس را هر شش ماه یا سالی یک بار می دادند. طولانی بودن مدت جایی را درلباس برای وصله نگذاشته بود. یک بار وصله های لباسم را شمردم؛ 72 وصله بود، در انواع رنگهای مختلف!

 یکی از آزاده ها که طرح فراربا ماشین آشغا ل بر را ریخته بود، دستش رو شد. یادم هست که آن روز، سه شنبه بود. فرمانده اردوگاه ما راجمع کرد وسط محوطه؛ لابد برای عبرت گرفتن.او را لخت کردند ودرزیر آفتاب سوزان، آب جوش روی بدنش ریختند. بعد روی شن های داغ غلتش دادند. درآخر هم پاهایش را به ماشینی بستند و او را روی همان شن های داغ کشیدند روی زمین

********

اختلاف انداختن

ازکارهای شیطانی دشمن دراردوگاه، سعی درجدا کردن برادران پاسدار، بسیجی و ارتشی از هم واختلاف انداختن بین آن ها بود.  یک روزآمدند و درهای آسایشگاه را قفل کردند وگفتند : تا سربازها، پاسدارها وبسیجی ها از هم جدا نشوند، در را باز نمی کنیم. تعدادی مخالفت کردند.

آن هایی که مخالفت کرده بودند، یک هفته برایشان زندان بریده شد: زندانی که نه آب داشت ونه غذا.

سبزخدا بیرانوند- خرم آباد

*********

تنبیه عراقی ها

جدای ازشلاق کشی های وحشیانه، گاه ما را مجبور به کارهایی می کردند که شاید تفریحی برای آن ها بود. گاهی می گفتند که به خورشید نگاه کنیم، یا روی یک پا بایستیم. انداختن بچه ها درچاه ها و جوی های فاضلاب، یکی دیگر از تنبیه های آن ها بود.

حمید حیاتی –لامرد.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : ساجد