تبیان، دستیار زندگی
كتابخواب دیدم نوشته طیبه مزینانی روایتی است مستند از زبان فاطمه احمدی، مادر شهیدان سید محمد، سید حسین و سید حسن حسینی مزینانی؛كه به همت نشر شاهد در سال 1389 به چاپ رسیده است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روایتی خواندنی از زبان مادر3 شهید


كتاب"خواب دیدم" نوشته طیبه مزینانی روایتی است مستند از زبان فاطمه احمدی، مادر شهیدان سید محمد، سید حسین و سید حسن حسینی مزینانی؛كه به همت نشر شاهد در سال 1389 به چاپ رسیده است.
گفت: این سفر، سفر آخرمه، دارم وصیت می كنم !

دلم لرزید. گفتم: من گوشواره هامو دادم جبهه كه بری و به سلامت برگردی !

گفت: این همه روز عاشورا به سر و سینه مون می زنیم و می گیم اگه بودیم حسینو یاری می كردیم، الكیه ؟ حالا كه وقته عمله هزار تا خط و نشون می كشیم؟


روایتی خواندنی از زبان مادر3 شهید

كتاب خواب دیدم روایتی است روان و یكدست از زبان مادر شهیدان سید محمد، سید حسین و سید حسن حسینی مزینانی كه نویسنده سعی كرده با كمترین دخل و تصرف روایتی جذاب به خواننده ارائه كند.

نوع روایت و نگارش مزینانی به گونه ای است كه صمیمیت و جذابیت كلام این مادر سه شهید در نوشتار كتاب به خوبی جا بازمی كند و خواننده را با خود همراه می نماید .

در بخشی از كتاب امده است، جنگ كه شروع شد پسرهایم و پدرشان از پا ننشستند. آرزو به دلم مانده بود یك بار دور سفره بنشینیم و یكی دو تایشان كم نباشد. تا آن وقت هیچ كدامشان سربازی نرفته بودند. جنگ كه شد از خدا خواسته رفتند خودشان را برای اعزام شدن معرفی كردند. سید حسین هم آمد مزینان و از همه حلالیت طلبید. بعد هم با سید محمد راه افتاد رفت جبهه .سید حسین توی جبهه غوغا كرده بود. آن قدر توی هدف گرفتن تانكها با آرپی جی مهارت داشت كه بهش می گفتند "سید حسین شكارچی! "

گفت: این سفر، سفر آخرمه، دارم وصیت می كنم !

دلم لرزید. گفتم: من گوشواره هامو دادم جبهه كه بری و به سلامت برگردی !

گفت: این همه روز عاشورا به سر و سینه مون می زنیم و می گیم اگه بودیم حسینو یاری می كردیم، الكیه ؟ حالا كه وقته عمله هزار تا خط و نشون می كشیم ؟ این كه بی غیرتیه !

نگاه كردم توی چشم هایش. گفتم: برو مادر! ازت راضی ام .

گفت: اگه شهید شدم غصه نخور، گریه هم نكن !

روایتی خواندنی از زبان مادر3 شهید

ظهر عاشورا با چند نفر از دوستانش راه افتاد و رفت. نگفت كدام منطقه می رود. پدرش ایستاده بود و رفتنش را نگاه می كرد. خدا می دانست چه چیزهایی توی دلش می گذرد .

نزدیكی های عید بود. پدرش خواب دیده بود سید محمد مثل ملائك توی آسمان پرواز می كند. خودم هم خواب دیدم یكی آمده دم در خانه می گوید: پسرت شهید شده !

زدم زیرگریه. دلم گواهی می داد محمدم شهید شده. سال تحویل شد. سید حسین مرخصی گرفت و آمد. لباس سیاه پوشیده بود .گفتم: چه خبره كه سیاه پوشیدی؟

گفت: خوابت تعبیر شده. سید محمد توی عملیات فتح المبین گلوله خورده به پهلویش آن قدر خونریزی داشته كه به بیمارستان نرسیده شهید شده است. عید تمام مزینانی ها عزا شد.

كتاب خواب دیدم توسط نشر شاهد و با همكاری بنیاد شهید و امور ایثار گران استان خراسان رضوی در دو هزار نسخه و قیمت هزار تومان در سال 1389 به چاپ رسیده است.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع : نوید شاهد