ای خاک مقدس که بود نام تو ایران
تلقی قدما از وطن
بخش اول ، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم
در این بخش به وطن در شعر و زندگی حافظ و وطن در ادبیات مشروطیت (بهار) پرداخته شده است.
بخش پنجم:
حال ببینیم همشهری سعدی، آن رند عالمسوز و سرحلقه عشّاق جهان، درباره وطن چگونه اندیشیده است. در شعر حافظ نیز وطن همان مفهومی را دارد که در شعر سعدی مشاهده میکنیم؛ گاه از پارس (کمتر) و گاه از شیراز (بیشتر) یاد شده است. با اینکه حافظ عاشق شهر خویش است ولی به علت اینکه کمتر اهل سفر بوده و روحیهای درست مقابل روحیه سعدی داشته احساس نیاز به وطن و ستایش آن، در شعرش کمتر از سعدی است. با این همه در غزلهای معروفی مانند:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش |
خداوندا نگهدار از زوالش |
چنانکه مورخان نوشتهاند و شعرش نیز گواهی میدهد وی کمتر اهل سفر بوده و بیشتر در خویش سفر میکرده و گاه که میدیده است رفیقان به سفر میروند و وطن را ترک میگویند او اقامت خویش را با ستایش وطن و نسیم روضه شیراز توجیه شاعرانهای میکرده است که در این غزل شنیدنی است:
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس |
نسیم روضه شیراز پیک راهت بس |
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش |
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس |
به صدر مصطبه بنشین و ساغر می نوش |
که اینقدر ز جهان کسب مال و جاهت بس |
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن |
صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس |
هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم |
ز رهروان سفرکرده عذرخواهت بس |
و میبینیم که رهروان سفرکرده، هوای مسکن مألوف و عهد یار قدیم را در پی کسب مال و جاه رها کرده بودهاند و زیادتی میطلبیدهاند؛ اما او صدر مصطبه را بالاترین مقام و جاه شناخته است و به نسیم روضه شیراز و عهد یار قدیم بسنده کرده است.
چنانکه مورخان دربارهی حافظ نوشتهاند و شعرش نیز گواهی میدهد وی کمتر اهل سفر بوده و بیشتر در خویش سفر میکرده و گاه که میدیده است رفیقان به سفر میروند و وطن را ترک میگویند او اقامت خویش را با ستایش وطن و نسیم روضه شیراز توجیه شاعرانهای میکرده است.
شعر مشروطیت بهترین جلوهگاه وطن در مفهوم قومی و اقلیمی آن است. و بررسی شعر مشروطه به لحاظ عواطف میهنی خود میتواند موضوع کتابی وسیع باشد؛ زیرا هر شاعری به گونهای و با لحنی ویژه از چشماندازهای جغرافیایی و تاریخی وطن سخن رانده است. با اینکه همه شاعران این دوره برداشت روشن و محسوسی از مسئله وطن داشتهاند، باز میتوان دو شاخه اصلی وطنپرستی در شعر مشروطه ملاحظه کرد: شاخه نخست شاخهای است که وطن ایرانی را در شکل موجود و اسلامی، و حتی شیعی آن، مورد نظر قرار میدهد مثل شعر وطنی ادیبالممالک و سیداشرف و بعضی که بیشتر از طرز نگرش اروپائیان به وطن مایه گرفته، وطن را مجرد از رنگ اسلامیآن مورد نظر دارند؛ چنانکه در شعر عارف و عشقی میتوان دید. بعضی نیز مانند ایرج وطن را امری بیمعنی میشمارند و میگویند:
فتنهها در سر دین و وطن است |
این دو لفظ است که اصل فتن است |
صحبت دین و وطن یعنی چه؟ |
دین تو موطن من یعنی چه؟ |
همه عالم همهکس را وطن است |
همهجا موطن هر مرد و زن است |
خوب، این هم فکری است، در برابر فرخی یزدی که میگفت:
ای خاک مقدس که بود نام تو ایران |
فاسد بود آن خون که به راه تو نریزد |
چنین اندیشههایی هم در عصر مشروطه و تتمه آن بسیار میتوان دید.
به نظر میرسد که بهار اوج ستایشگری وطن است. یعنی از دریای شعر او، اگر دو ماهی یا دو نهنگ بخواهیم صید کنیم، آن دو که از همه چشمگیرتر و بارزترند عبارتند از «وطن» و «آزادی». تلقی بهار از آزادی، خود جای بحثی جداگانه دارد؛ ولی تلقی او از وطن حالتی است بین بین. نیمی از جلوههای اسلامیایران را میبیند و نیمی از جلوههای پیش از اسلامیآن را. او مثل عشقی جلوههای زیبای وطن را در خرابههای مداین و تیسفون و در جامه فلان شاهزاده خانم ساسانی نمیبیند؛ بلکه وطن برای او، چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ جغرافیایی، از امتداد بیشتری برخوردار است. وطن او ایران بزرگی است که از دوران اساطیر آغاز میشود و عرصه جغرافیایی آن بسی پهناورتر از آن است که اکنون هست. ضعفها و شکستها را کمتر به نظر میآورد و بیشتر جویای جلوههای پیروزمندانه وطن است و بهترین جلوه این نگرش او را در شعر لزنیه او میتوان دید. هر جا به نقطه شکستی رسیده، با چشمپوشی از کنارش گذشته:
زان پس که ز اسکندر و اخلاف لعینش |
یک قرن کشیدیم بلایا و محن را |
ناگه وزش خشم دهاقین خراسان |
از باغ وطن کرد برون زاغ و زغن را |
و در این قصیده بهترین تجلیات عواطف قومی و وطنی بهار را میتوان مشاهده کرد، وقتی از پیروزیهای نادر (آخرین تجلی فاتحانه این قومیت) سخن میگوید:
آن روز که نادر صف افغانی و هندی |
بشکافت چو شمشیر سحر عقد پرن را |
من تصور میکردم تعبیر «مادرِ وطن» از اصطلاحات عصر اخیر است و بیشتر در پی معادل فرنگی آن بودم که ببینم ترجمه چه تعبیری است. بعد دیدم سخنی داریم که از قرن چهارم سابقه دارد و آن عبارت است از «الوطن الام الثانیه» [= وطن دومین مادر است] و ای بسا که بسی قدیمتر از این هم باشد؛ ولی کهنهترین جایی که آن را دیدهام و به خاطر دارم قابوسنامه است. شیفر میگوید در اروپا تشبیه وطن به مادر و پدر از عهد انقلاب فرانسه آغاز میشود و متأثر است از مقاله دیدرو در دایرهًْالمعارف که وطن را به پدر و مادر تشبیه کرده است.
امروز شهیدان وطن بسیارند، در قدیم نیز بودهاند. بعضی از اینان در هنگام دوری از وطن، به اصطلاح امروز، هُمسیک Homesick میشدهاند و حتی این بیماری مایه مرگ ایشان میشده است. در طبقات الشافعیه اسنوی میخواندم که احمد معقلی هروی که از علمای نیمه اول قرن چهارم (متوفی ??? هـ. ق) بوده چگونه از غم وطن و دوری آن بیمار شده است و درگذشته.
ادامه دارد ....
بخش ادبیات تبیان
منبع: مجله فرهنگی ادبی بخارا- دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی