نیامدی" چشمم به راه ماند و تو از در نیامدی این جمعه هم گذشت و تو آخر نیامدی؟ باغی نمانده است که آخر نیامدی بستان در انتظار تو بر گل نشسته است یک لحظه هم به یاد صنوبر نیامدی شمشادهای باغ ، ز داغ تو سوختند رفتی ز صحن دی...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1381/12/15
" نیامدی"
چشمم به راه ماند و تو از در نیامدی
این جمعه هم گذشت و تو آخر نیامدی؟
باغی نمانده است که آخر نیامدی
بستان در انتظار تو بر گل نشسته است
یک لحظه هم به یاد صنوبر نیامدی
شمشادهای باغ ، ز داغ تو سوختند
رفتی ز صحن دیده و دیگر نیامدی
در آن خزان، خزان غم انگیز فصل عشق
اما شبی به خواب کبوتر نیامدی
پرواز ِ با حضور تو خواب و خیال ماست
با آنکه تو، هنوز زخاور نیامدی؟
مهرت چگونه در دل ما خانه کرده است؟
ای غایب از نظر ، که به منظر نیامدی
باور نمی کنم که فراموشمان کنی
حتی سراغ این دل پرپر نیامدی
مرغ دل شکسته پرم شد اسیر تو
جز در نسیم گلشن باور نیامدی
رفتم به کوه و دشت که پیدا کنم تو را
کاظم جیرودی