تبیان، دستیار زندگی
در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می‌کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت‌های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آمپول معنویت


در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می‌کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت‌های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت...


آمپول معنویت

در پشت خاکریزها به اصطلاحاتی برخورد می‌کردیم که به قول خودمان تکیه کلام دلاوران روز و پارسایان شب بود. عبارت‌های آشنایی که در ضمن ظاهر طنز آلود مفهوم تذکر دهنده به همراه داشت. تعدادی از این اصطلاحات و تعبیرات جنگ را با هم مرور می‌کنیم.

احمد جاسم ده بالا عروسی دارد:

توپخانه دشمن مزدور دوباره کار می‌کند.

فراوانی نسبت جاسم به دنبال اسامی نیروهای بعثی باعث شده بود تا رزمندگان ما، همه اسرایی را که عملیات و مواقع پیشروی می‌گرفتند، به همین نام بخوانند، که فی‌الواقع جسیم و هیکلمند هم بودند. تشبیه گلوله باران دشمن به عروسی در ده، از یک طرف کنایه از رغبت تمام دشمن به تجاوز بود که در حال وجد و از خود بیخودی بروز می‌داد؛ و از طرف دیگر تحقیر و ناچیز شمردن این پای‌کوبی و تنزل آن در محدودیت یک ده را به همراه داشت.

عملیات دشمن:

مگس‌های فراوان و پشه‌های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله‌شان پیدا می‌شد، بچه‌ها به شوخی می‌گفتند: نیروهای اطلاعات عملیات دشمن آمدند، مواظب باشید!

که تشبیهی بود تحقیر آمیز و موجب تخفیف این مزاحمت و تحمل بیشتر و ضمناً انبساط خاطر برادران.

امانتی را رد کن برود:

وقتی نیروی جدیدی به جمع برادران وارد می‌شد و طبعاً تا مدت‌ها می‌خواست احساس غریبی کند، بچه‌ها برایش نقشه می‌کشیدند. به این ترتیب که صبر می‌کردند تا به بهانه‌ای مثل غذا خوردن یا جلسه قرآن و امثال آن دور هم جمع بشوند، آن وقت یکی از برادران شروع می‌کرد و با دست روی پا یا کمر کسی که کنارش نشسته بود می‌زد و می‌گفت: امانتی را رد کن برود؛ و او روی پای نفر بعد از خودش می‌زد و همین طور ادامه پیدا می‌کرد تابه نفر مورد نظر برسد؛ آنجا بود که با لبخندی او هم به مجموعه دوستان می‌پیوست.

مگس‌های فراوان و پشه‌های لجوجی که به هیچ قیمتی دست بردار نبودند؛ خصوصاً در مناطق جنوب و فصل گرما. هر کجا سرو کله‌شان پیدا می‌شد، بچه‌ها به شوخی می‌گفتند: نیروهای اطلاعات عملیات دشمن آمدند.

آمپر جبهه:

چیزی که با آن اخلاص و اتصال با خدا را در جبهه اندازه گیری می‌کنند. وقتی توجه و توسل به ائمه علیهم به اوج خود – نقطه جوش و خروش – می‌رسید، می‌گفتند: آمپر جبهه به 100 رسیده است. «آمپر چسبید به صد» هم می‌گفتند، خصوصاً بعد از زیارت عاشورا که در حال برگشتن به چادرهای اجتماعی خود بودند.

آمپول معنویت:

فرد بسیار مخلص و متقی. کسی که تزریق چند سی سی از اخلاص او کافی است تا به اصطلاح یک «مریض قلبی» را از مرگ حتمی نجات دهد. همه سعی می‌کنند با واسطه و بی واسطه از او برخوردار باشند، با او غذا بخورند، راه بروند، مصاحبت داشته باشند، در صف نماز کنار او بایستند، بسترشان را کنار او بیندازند و خلاصه مریض او باشند.

ملائکه دارند قلقلکش می‌دهند :

الله اکبر، سر نماز هم بعضی دست بردار نبودند. به محض این که قامت می‌بستی، دستت از دنیا! کوتاه می‌شد و نه راه پس داشتی نه راه پیش، پچ پچ کردن‌ها شروع می‌شد. مثلاً می‌خواستند طوری حرف بزنند که معصیت هم نکرده باشند و اگر بعد از نماز اعتراض کردی بگویند ما که با تو نبودیم!

اما مگر می‌شد با آن تکه‌ها که می‌آمدند آدم حواسش جمع نماز باشد؟ مثلاً یکی می‌گفت: واقعاً این که می‌گویند نماز معراج مؤمن است این نمازها را می‌گویند نه نماز من و تو را. دیگری پی حرفش را می‌گرفت که : من حاضرم هر چی عملیات رفتم بدهم دو رکعت نماز او را بگیرم؛ و سومی: مگر می‌دهد پسر؟ و از این قماش حرف‌ها؛ و اگر تبسمی گوشه لبمان می‌نشست بنا می‌کردند به تفسیر کردن: ببین! ببین! الان ملائکه دارند غلغلکش می‌دهند؛ و این جا بود که دیگر نمی‌توانستیم جلوی خودمان را بگیریم و لبخند تبدیل به خنده می‌شد، خصوصاً آن جا که می‌گفتند: مگرملائکه نا محرم نیستند؟ و خودشان جواب می‌دادند: خوب با دستکش غلغلک می‌دهند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: کتاب فرهنگ جبهه جلد چهارم (اصطلاحات و تعبیرات) نوشته سید مهدی فهیمی