تبیان، دستیار زندگی
در زمانی که شوروی از هم پاشید و هر یک از کشورهای وابسته به آن به استقلال رسیدند، در کشور تاجیکستان که از شوروی جدا شده بود، در میدان بزرگ شهر دوشنبه ـ پایتخت این کشور مردم مجسمه لنین را پایین کشیدند و به جای آن مجسمه فردوسی را گذاشتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به فرهنگ باشد روان تندرست


در زمانی که شوروی از هم پاشید و هر یک از کشورهای وابسته به آن به استقلال رسیدند، در کشور تاجیکستان که از شوروی جدا شده بود، در میدان بزرگ شهر دوشنبه ـ پایتخت این کشور مردم مجسمه لنین را پایین کشیدند و به جای آن مجسمه فردوسی را گذاشتند.


به فرهنگ باشد روان تندرست

ابوالفضل خطیبی*:

فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد

هویت ملی دو رکن بسیار مهم دارد؛ یکی رکن زبان فارسی و دیگری مجموعه‌ای از فرهنگ، تمدن، رسم‌ها و آیین‌هاست که در شاهنامه به بهترین صورت، تبلور یافته است. فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد.

فردوسی دهقان زاده‌ای بود که در قرن چهارم ایرانیان را با پیشینه خود آشنا کرد و در شاهنامه‌اش نشان داد که چه فداکاری‌ها و پهلوانی‌ها از گذشته‌های دور در ایران شده است تا این سرزمین پایدار بماند. تفکر و اندیشه ایران متحد و یکپارچه از فردوسی آغاز و در سده‌های بعد در ادبیات ما حفظ شد.

به همین دلیل است که شاعری مانند نظامی هنگامی که کتاب خود را به اتابک آذربایجان تقدیم می‌کند، او را «خسرو ایران» می‌نامد؛ چون در ذهن او اندیشه ایران یکپارچه وجود داشت. اندیشه یکپارچگی ایران تا به روزگار صفویان ادامه یافت و به دست آن‌ها ایرانی متحد دوباره شکل گرفت. صفویان در کنار یکپارچگی ایران، به دو رکن دیگر هم توجه داشتند و آن‌ها را در کنار اندیشه ایران متحد می‌گذاشتند؛ آن دو رکن، یکی تشیع بود و دیگری تصوف.

نکته اینجاست که در زمانی که شاهنامه سروده شد نشانی از ایرانشهر با مرکزیت واحد وجود نداشت و هر گوشه‌ای از ایران در دست حکومتی مستقل بود؛ دولت‌های سامانی، غزنوی و سلجوقی هرگز بر سراسر ایران حاکم نبودند و تنها بر بخش‌هایی از این سرزمین حکم می‌راندند. در چنین زمانی که ایرانشهر در دست دولت‌های متعدد بود، فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد. این که می‌گویند فردوسی ایران را زنده کرد، اشاره به همین معنا دارد.

اهمیت دانش‌اندوزی در شاهنامه

من می‌خواهم روایتی از یک کتاب عربی که در قرن اول هجری نوشته شده است، بازگو کنم که در آن نویسنده سعی کرده است ایرانیان را تحقیر کند. این کتاب نوشته «سریر بن جریر» است که در سال 117 قمری مرده است. او «جهشیاری» نام داشت که یک نام ایرانی و به معنی «بخت یار» است.

آنچه در ایران اهمیت داشت سواد و علم‌اندوزی بود. تنها کافی است به این بیت‌ها و مصراع‌های شاهنامه توجه کنیم: «به فرهنگ باشد روان تندرست» یا «که فرهنگ آرایش جان بُود» یا «دبیری بیاموز فرزند را» جای دیگر می‌گوید: «میاسای ز آموختن یک زمان/ ز دانش میفکن دل اندر گمان/ گذشته سخن‌ها یاد دارد خرد/ به دانش روان را همی پرورد».

جریر می‌نویسد: «ایرانیان گروهی کاتب و دیوانسالار هستند، نه نیزه‌داران و مردان جنگ». در حقیقت او با این سخن می‌خواهد ایرانی را کوچک کند. چون آنچه در نزد اعراب جاهلی اهمیت داشت، شمشیر و نیزه بود، نه فرهنگ و قلم. اما در همین زمان، به گواه شاهنامه، آنچه در ایران اهمیت داشت سواد و علم‌اندوزی بود.

تنها کافی است به این بیت‌ها و مصراع‌های شاهنامه توجه کنیم: «به فرهنگ باشد روان تندرست» یا «که فرهنگ آرایش جان بُود» یا «دبیری بیاموز فرزند را» جای دیگر می‌گوید: «میاسای ز آموختن یک زمان/ ز دانش میفکن دل اندر گمان/ گذشته سخن‌ها یاد دارد خرد/ به دانش روان را همی پرورد».

به فرهنگ باشد روان تندرست

این که برخی می‌گویند در ایران باستان دانش‌اندوزی مخصوص طبقات خاصی بوده است و بعد این داستان را می‌آورند که انوشیروان به فرزند کفشگری اجازه نداد دانش بیاموزد، سخن درستی نیست. در این داستان بحث بر سر این نیست که انوشیروان مخالف سواد آموزی پسر کفشگر بود؛ بحث بر سر این است که کسی از طبقات پایین اجتماع نمی‌توانست به مقام دبیری دربار برسد.

این بسیار تفاوت دارد با این که می‌گویند انوشیروان با دانش اندوزی مخالفت می‌کرد. به این روایت هرگز نمی‌توان استناد کرد. سراسر شاهنامه نشان می‌دهد که در زمان ساسانیان بسیار به دانش اندوزی اهمیت می‌دادند.

اهمیت شاهنامه برای فارسی‌زبانان

در زمانی که شوروی از هم پاشید و هر یک از کشورهای وابسته به آن به استقلال رسیدند، در کشور تاجیکستان که از شوروی جدا شده بود، در میدان بزرگ شهر دوشنبه ـ پایتخت این کشور مردم مجسمه لنین را پایین کشیدند و به جای آن مجسمه فردوسی را گذاشتند.

پس می‌توان گفت لنین با جنگ تاجیکستان را تسخیر کرد و سال‌ها با زور و اجبار آن را نگهداشت اما فردوسی تاجیکستان را بدون جنگ فتح کرد. این فقط تاجیک‌ها نیستند که چنین احترامی برای فردوسی قائلند. در کشورهای دیگر هم بسیار از شاهنامه و فردوسی ستایش می‌شود. چون شاهنامه شناسنامه ملی نه تنها ایرانیان، بلکه شناسنامه تمام اقوام ایرانی، از جمله تاجیک‌ها و افغان‌هاست. حتی تاریخ تورانیان هم هست.

پی‌نوشت:

*ابوالفضل خطیبی ، متولد 1339 گرمسار است و محقق زبان و ادب فارسی و شاهنامه پژوه.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: خبرگزاری کتاب ایران، روزنامه قدس