تبیان، دستیار زندگی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چه کسی سارق ادبی‌ست!؟

تحلیلِ داریوش معمار* بر جنبه‌های مختلف سرقت ادبی


 شكی نیست سرقت ادبی كاری غیراخلاقی است، اما هر تشابه و نزدیكی سرقت ادبی محسوب نمی‌شود و اتفاقا در شعر نو به سبب اولویت‌یافتن نقش عاطفه شخصی و خلاقیت‌های بنیادی، امكان تقلید‌هایی از آن نوع كه در شعر كلاسیك و قدیم مرسوم بوده بسیار كمتر است.


چه کسی سارق ادبی‌ست!؟

انتحال یا سرقت ادبی: «چیز کسی را جهت خود دعوی کردن، شعر دیگری را بر خود بستن، شعر یا سخن دیگری را برای خود دعوی کردن، سخن کسی را بر خویشتن بستن است.» (دهخدا)، این عبارت مبین تعریفی روشن از سرقت ادبی‌ است. محتوای بخش اول این تعریف تحت تاثیر مشخص شدن این موضوع ا‌ست که چه چیزی (محتوا یا مضمونی) می‌تواند اختصاصا در اثر ادبی متعلق به مولف باشد؟

این موضوع را با پرداختن به آنچه اختصاصی هیچ مولفی نیست، تحلیل می‌کنم؛ اول: تمامی مضامین در شکل کلیشان؛ در مقام مفاهیم اخلاقی باشند، موضوعات فلسفی و نشانه‌های اسطوره‌ای در طول تاریخ بارها در آثار ادبی استعمال شده‌اند، تا آنجا که می‌توان مدعی شد: هیچ مفهوم تازه‌ای آفریده نمی‌شود، بلکه مفاهیم در اشکال متنوع و تحت تاثیر عواطف شخصی هنرمندان تکرار می‌شوند. دوم: معمولا مفاهیم کلان و معروف: ازجمله نشانه‌های اسطوره‌ای و آیینی مرتبا توسط نویسندگان مختلف با روش‌های مختلف در معرض تکرار و بازآفرینی قرار دارند، این موضوع به منزله سرقت این مفاهیم از مبدع اولیه یا مولف متقدم‌تر نیست. سوم: در تاریخ ادبیات فارسی و ادبیات جهان نمونه‌های فراوانی از آثار شاعران و نویسندگان بزرگ خلق شده که طی آن آثار یا اثر هنرمند دیگری منشاء خلاقیت و بازآفرینی بوده، یا از آن ایده برای بازآفرینی اخذ شده است، یا نویسنده‌ای درخصوص داستان، افسانه، مضمون (و...) مشترک با نویسنده متقدم‌تر اقدام به خلق اثری کرد که این بهره‌گیری شامل تکرار کلمات مشابه، تعبیر‌ها و ترکیب‌های خیالی مشترک نیز شده است که به سبب وجود مایه‌های خلاقه فردی، بروز عاطفه شخصی شاعر و گاه تیزبینی او در کشف موقعیتی بدیع در ترکیب‌ها که توسط شاعر قبلی مدنظر قرار نگرفته، بسیار خلاقانه‌تر دیده شده و مورد توجه قرار گرفته است، البته عکس این موضوع هم صادق است، با این تعبیر که بازآفرینی و خلق دوم کم‌مایه‌تر از خلاقیت نخستین بوده و نتوانسته خللی در جایگاه اثر قبلی وارد کند. چهارم: در ادبیات معاصر فارسی نمونه‌های فراوانی از بهره‌گیری شاعران از فرم و مضامین استفاده‌شده توسط شاعران معاصر یا قدیم دیده شده و شاعران معاصر بارها با هم دیگر در بازآفرینی و خلق مفاهیم مشترک به‌خصوص از جنس آیینی و اسطوره‌‌ای رقابت داشته و آثاری در این زمینه عرضه کرده‌اند.

معمولا مفاهیم کلان و معروف: ازجمله نشانه‌های اسطوره‌ای و آیینی مرتبا توسط نویسندگان مختلف با روش‌های مختلف در معرض تکرار و بازآفرینی قرار دارند، این موضوع به منزله سرقت این مفاهیم از مبدع اولیه یا مولف متقدم‌تر نیست

بخش دوم تعریف فوق از انتحال (سرقت ادبی) به موضوع بستن شعر دیگری بر خود اشاره دارد- که شامل انتشار شعر فردی دیگر (که پیش‌تر با نام او انتشار یافته یا به ترتیبی مولف دیگری به آن دسترسی پیدا کرده) با همان ترکیب عینا با نام خود است که در این صورت قطعا سرقت ادبی رخ داده و کاری نکوهیده است، البته نهایتا چنین عملی هیچ آسیبی به آفریننده اصلی که خالق صد‌ها اثر مشابه است و در آینده قطعا منتقدان به راحتی متوجه سرقت اثر او خواهند شد، نمی‌زند.

چه کسی سارق ادبی‌ست!؟

بخش آخر تعریف ارائه‌شده از سرقت ادبی موضوع بستن سخن کسی بر خود را مطرح می‌کند که بیشتر شامل نوشته‌هایی که جنبه علمی دارند و موجب کشف روش جدید، رابطه‌ای جدید یا وسیله‌ای تازه شده‌اند، بوده است. شخصا باور ندارم، اگر ما سخن را برابر جزئیات محتوایی و مضمونی بگیریم بخش آخر تعریف فوق درمورد آثار ادبی صادق باشد. زیرا همانطور که پیشتر مطرح شد هیچ مضمونی آفریده نمی‌شود بلکه بازآفرینی می‌شود و مضامین در ادبیات و هنر محل تقلید هستند.

اما اگر منظور از سخن «فرم بیانی» سخن باشد، این فرم اساسا قابل تقلید نیست و دلیل آن را باید در مشخصه‌های ذاتی آن که وابستگی به عاطفه شخصی هنرمند است جست، عاطفه شخصی هنرمند مانند اثر انگشت او در خلاقیتش مشخص می‌شود و قابل تقلید نیست، اما می‌شود از آن گرته‌برداری کرد، یا آن را محلی برای گسترش‌دادنش در شرایط خلاقیتی دیگر قرار داد که اگر حامل توان خلاقه‌ای برابر یا بیشتر از هنرمند پیشین نباشد عملا توفیقی نیافته و در صف دامنه‌های هنر می‌ماند.

در جمع‌بندی این یادداشت باید بگویم شكی نیست سرقت ادبی كاری غیراخلاقی است، اما هر تشابه و نزدیكی سرقت ادبی محسوب نمی‌شود و اتفاقا در شعر نو به سبب اولویت‌یافتن نقش عاطفه شخصی و خلاقیت‌های بنیادی، امكان تقلید‌هایی از آن نوع كه در شعر كلاسیك و قدیم مرسوم بوده بسیار كمتر است و اگر هم تقلیدی در كار باشد نیازی به اینكه عنوان سرقت به آن بدهیم وجود ندارد، زیرا در صورت نداشتن مایه‌های شخصی خود به خود مورد توجه قرار نگرفته و از سوی مخاطبان طرد می‌شود.

جواب سوال را در اینجا  بیابید.

پی‌نوشت:

* داریوش معمار (متولد نهم اردیبهشت 1358- آبادان ) شاعر، منتقد روزنامه نگار ایرانی.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: روزنامه فرهیختگان، ویکی‌پدیا