نقد سکولاریسم از دیدگاه قرآن (1)
سکولاریسم به معناى مخالفت با شرعیات و مطالب دینى، روح دنیادارى، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى است و سکولاریست به معناى شخصى است که مخالف با تعلیم شرعیات و مطالب دینى و طرفدار اصول دنیوى و عرفى باشد.
محققان غربى و عالمان اسلامى، در تحلیل و بررسى پدیده سکولاریسم و علل و عوامل ظهور آن، به نکات مختلفى اشاره کردهاند. از جمله خاطر نشان نمودهاند که زمینههاى مختلفى همچون عملکرد ناصحیح متولیان دستگاه کلیسا، برخى محتویات ضعیف موجود در متون اناجیل متعدد، شیفتگى مردم به دنیا بر اثر مشاهده ناگهانى رشد علم و صنعت، القاى مباحث ناپخته علوم معرفتى و نظرى از سوى برخى از فیلسوفان درباره انسان و جهان هستى و... هر یک به نوبه خود موجب تشدید تفکرات دنیامآبانه و بشرىگرایانه در انسان مغرب زمین شد و متعاقب آن، منجرّ به حذف دین از متن جامعه و اجتماع گردید و دین تابع سلیقه وذوق و احساس شخصى افراد شد (privatization). حال، پرسش این است که آیا این فرآیند، در دنیاى اسلام نیز جایگاه دارد یا خیر؟ و آیا مىتوان در آموزههاى دینى، بسترى مناسب براى این نوع نگرش به دست آورد؟ آیات قرآن کریم در این زمینه چه پاسخى دارد؟ ما در پاسخ به این پرسش ها، نخست نوع نگرش به انسان را با توجه به آیات قرآنى، بررسى مىکنیم و آن گاه نظرى به نوع نگرش قرآن به زندگى اجتماعى انسان مىافکنیم تا معلوم شود که مفاهیم اسلامى و قرآنى تنها به امور فردى و شخصى اختصاص دارد یا مسائل اجتماعى را نیز شامل مىشود؟
واژه سکولاریسم
در فرهنگ آکسفورد(oxford advanced Learner"s dictionary P. 1062) معناى سکولاریسم چنین ارائه شده است:
تنظیم امور معاش از قبیل تعلیم و تربیت، سیاست، اخلاق و جنبههاى دیگرى که مربوط به انسان است، با توجه به دنیا و بدون توجه به خدا و آخرت.
در فرهنگ آریانپور هم سکولاریسم چنین آمده است:
«سکولاریسم به معناى مخالفت با شرعیات و مطالب دینى، روح دنیادارى، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى است و سکولاریست به معناى شخصى است که مخالف با تعلیم شرعیات و مطالب دینى و طرفدار اصول دنیوى و عرفى باشد.»( عباس آریانپور کاشانى، فرهنگ کامل انگلیسى ـ فارسى، ج 5، صص 4953ـ4952)
در هر صورت، کلمه سکولاریسم در فرهنگ لغتها و دائرةالمعارفها در معانى زیر به کار رفته است: دنیاگرایى، لادینى، بىخدایى، اعراض از دین، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى. در تاریخ غرب نیز در مفاهیم و معانى متفاوتى مانند جدا انگارى دین و دنیا، تفکیک دین از سیاست، غیر مقدس و غیرروحانى، عقلانیت، علمگرایى، نوگرایى و تلقى عصرى و تفکر اکنونى به کار مىرود.( محمدتقى جعفرى، تحلیل و بررسى سکولاریسم، قبسات، ش 1، صص 54 و 92.)
سکولاریسم به معناى مخالفت با شرعیات و مطالب دینى، روح دنیادارى، طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى است و سکولاریست به معناى شخصى است که مخالف با تعلیم شرعیات و مطالب دینى و طرفدار اصول دنیوى و عرفى باشد
معادل فارسى سکولاریسم
به نظر محققین، گرچه در زبان فارسى معادلهاى مختلفى همچون اعتقاد به دنیوى کردن دین، عرفى کردن دین و جداسازى دین از سیاست براى سکولاریسم ساخته شده است، اما مشکل معادلسازى بکلّى از میان نرفته است. برخى علت این امر را صِرف غربى بودن آن مىدانند.( غلامعلى حداد عادل، سکولاریسم یا جدایى دین از سیاست (سخنرانى)، نشریه مسجد، ش 5، ص 41.)
برخى نیز علت آن را در روند ترکیب اندیشه سکولاریزم از ابعاد متنوع و متضاد دانستهاند.( برایان ویلسون، فرهنگ و دین، ص 127)
بهنظر مىرسد هر دو نظریه داراى اشکال است؛ زیرا هر چند خواستگاه سکولاریسم، اروپاست اما بعضى از معانى سکولاریسم همچون اندیشه تفکیک دین از سیاست و نظریه جدایى دین از دنیا، در جوامع اسلامى نیز وجود داشته است. بنابراین، درست نیست بگوییم ریشههاى سکولاریسم تنها در غرب است و بس. افزون بر آن، اندیشه عدم دخالت دین در حوزه سیاست با نظریه حذف دین متباین نیست، بلکه هر دو مراتب مختلف (شدید و ضعیف) یک حقیقت به نام روح دنیامدارىاند که گاهى در مفهوم تفکیک دین و سیاست، تبلور مىکند و گاهى در معناى طرد دین و ناعقلانى خواندن ماوراءالطبیعه بروز دارد.
ارائه تعاریف مختلف از سکولاریسم
شایز تعریف هاى مختلفى را براى واژه سکولاریسم مطرح مىکند که چندتا را به عنوان مثال و رعایت اختصار ذکر می کنیم:
1ـ هرگاه دین به تمام اشکال آن؛ یعنى نمادها و آموزهها و نهادهاى مذهبى، از متن جامعه زدوده شد و حیثیت و اعتبار آن از بین رفت، سکولاریسم صدق مىکند.
2ـ هرگاه توجه آدمیان از عوامل غیرمادى برگشت و به ضرورتهاى زندگى دنیوى و مسائل آن معطوف شد، سکولاریسم پدید آمده است.
3ـ هرگاه دین، حالت درونى و شخصى پیدا کرد و در جنبههاى زندگى اجتماعى دخالتى نداشت و جامعه را فرا نگرفت، سکولاریسم حاصل شده است.و....
نتیجه ای که از تعاریف مختلف بدست می آید شامل موارد زیر است :
الف) حذف دین از متن جامعه. ب) عطف توجه آدمیان به مسائل بشرى. ج) جلوگیرى از تبدیل دین به امرى اجتماعى. د) توجیه رفتارها بر اساس قدرت انسانى نه خدایى. ه) خلع ید نیروهاى غیبى از جهان مادى و سلب تقدس آنها. و) مبنا قرار دادن مبانى عقلانى و فایدهگرایى، در تصمیمگیریها.
البته باید تعریف خود را نیز اضافه کنیم که عبارت بود از: نگرش دنیوى داشتن به ساحتهاى مختلف حیات انسانى از قبیل حکومت، فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و...
دین اسلام محتواى معرفتى و شناختى (Cognitive) دارد. اساسا در قرآن، نه تنها هیچ بسترى براى ظهور اندیشه سکولاریستى یافت نمىشود؛ بلکه آن فکر، درست در مقابل فلسفه نزول قرآن قرار دارد که همان اصلاح اجتماع و استمرار آن از طریق راهکارهاى ارائه شده و معین در آیات قرآن است. از این رو، به هیچ وجه نمىتوان سکولاریسم را با منطق قرآن همسو تلقى کرد.و برای بررسی این ناهمگونی به ابعاد نگرش قرآن به انسان می پردازیم .
جنبه هاى مختلف نگاه قرآن به انسان
مطالعه آیات قرآن کریم، به روشنى این موضوع را ثابت مىکند که هر گاه در قرآن، به پدیدهاى اشاره شده، تمام ابعاد آن، مورد بررسى واقع شده است؛ هم به جهات مادى و طبیعى آن توجه شده و هم به جهات معنوى و مرتبط بودن آن با ذات احدیت پرداخته شده است.انسانشناسى قرآنى، متفاوت از انسانشناسىاى است که مکاتب بشرى یا کتابهاى مقدس ارائه مىکنند. دقت در آیاتى که درباره انسان نازل شده است، این مدعا را به روشنى ثابت مىکند. اینک بخشى از نظریات قرآن را درباره انسان، بررسى و به دقت آنها را ارزیابى مىکنیم تا نوع نگرش قرآن به انسان را دریابیم.
ابعاد معرفتى قرآن
1ـ گناهکار ازلى ندانستن انسان
دین اسلام بر خلاف آیین مسیحیت که همه ذریه آدم را در گناه فطرى موروث، شریک و متحد مىداند،(12) انسان را گرامى داشته و او را «گناهکار جاودانه» به شمار نیاورده که همه نسلهاى بشرى، یکسان آن گناه ازلى را بر دوش بکشند. این آیین شریف، تعریف خاصى از انسان ارائه مىکند:
الف) او را ساخته دست خدا و دمیده شده از روح خویش معرفى کرد:
«إِذْ قالَ رَبُّک لِلْمَلائِکةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ»(13)
یعنى: [به خاطر بیاور] هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشرى را از گل مىآفرینم. هنگامى که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، براى او به سجده افتید!
ب) همه نامها را به وى آموخت: (بقره / 31)
ج) قدرت آموزش با قلم را به او عطا کرد (علق / 5ـ4)
د) به وى عقل اندیشمند و ابزار شناخت داد. (نحل / 78)
ه) نعمت آزادى و بهرهگیرى از زمین را به وى هدیه کرد.(غافر / 64)
و) گذشته از اینها، گناهکار نخستین را هم بخشید:
«فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحِیمُ»( بقره / 37)
؛ سپس آدم از پروردگارش کلماتى دریافت داشت [و با آنها توبه کرد.] و خداوند توبه او را پذیرفت؛ چرا که خداوند توبهپذیر و مهربان است. همچنین اعلام مىدارد که بار گناه بر عهده خود گناهکار است:
«مَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ ما کنّا مُعَذِّبِینَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولاً»( اسراء / 15) ؛ هر کس هدایت شود، براى خود هدایت یافته و آن کس که گمراه گردد، به زیان خود گمراه شده است و هیچ کس بار گناه دیگرى را به دوش نمىکشد و ما هرگز [قومى را] مجازات نخواهیم کرد، مگر آن که پیامبرى مبعوث کرده باشیم.
ز) و در نهایت، انسان را بر تمام موجودات برترى داده و مقام او را فوق همه موجودات معرفى کرد:
(اسراء / 70)
انسان کامل معرفى شده از ناحیه قرآن، موجودى پاک و الهى است؛ انسانى که هیچگونه آلودگى در او وجود ندارد. چنین شناختى از انسان است که موجب پذیرش آدمى مىشود؛ چرا که با عقل انسان سازگار است و با عواطف او هم تضادى ندارد. این نکته یکى از تفاوت هاى اصلى محتوایى میان قرآن و اناجیل مقدس است. (از باب نمونه در انجیل مىخوانیم: «همه گناه کردهاند و از جلال خدا قاصر مىباشند و به فیض او مجانا عادل شمرده مىشوند، به وساطت آن فدیه که در عیسى مسیح است سه تا کفاره باشد.» (رومیان، باب 3، آیه 24)) روشن است که چنین نگرشى، هم بهراحتى دفاع شدنى است و هم در متن جامعه کارایى دارد.
و هیچ پیامبرى حق نداشت معجزهاى جز به فرمان خدا بیاورد. پس هنگامى که فرمان خداوند [براى مجازات آنها] صادر شود، بحق داورى خواهد شد
2- پافشارى بر مقام انسانى انسان
طبق بیان قرآن کریم، خداوند تنهاترین مقامى را که براى انسان ارزانى داشته و از براى او پذیرفته است، مقام بندگى و خلیفةاللهى اوست و ادعاى بیشتر از این را از انسان نپذیرفته است. بدان سبب هم، در موارد گوناگون به شدت، به نفى و ردّ مرتبه خدایى او پرداخته و آن را سرکوب کرده است:
الف) خداوند در داستان فرعون، کار فرعون و ویژگی هاى اخلاقى، روحى و عقیدتى او را مورد حمله قرار داده و مىفرماید:
«وَ اسْتَکبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ» ؛ [سرانجام] فرعون و لشکریانش به ناحق در زمین استکبار کردند و پنداشتند به سوى ما بازگردانده نمىشوند.
همچنین در نقل داستان حضرت موسى علیهالسلام ، باز همین مسأله را با بیان توبیخى و اظهار نشدن مقام خدایى از سوى مسیح، طرح کرده و مىفرماید: «لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»؛ آنها که گفتند: «خدا، همان مسیح بن مریم است.» به طور مسلّم کافر شدند.
و نیز مىفرماید:«لَقَدْ کفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ»؛آنهاکهگفتند:«خداوند، یکىاز سهخداست.»[نیز]بهیقینکافر شدند.معبودىجزمعبودیگانهنیست.
ب) از سوى دیگر، انجام معجزات از سوى پیامبران را به طور استقلالى، ردّ و آن را به اذن خود مستند مىکند و مىفرماید:
«وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ»( غافر / 78) ؛ و هیچ پیامبرى حق نداشت معجزهاى جز به فرمان خدا بیاورد. پس هنگامى که فرمان خداوند [براى مجازات آنها] صادر شود، بحق داورى خواهد شد.
حتى شیطان [ابلیس] را در گمراه نمودن انسانها، با به همراه نداشتن اذن خدا عقیم معرفى مىکند و مىفرماید:
«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَک عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کفى بِرَبِّک وَکیلاً»( اسراء / 65) ؛ [اما بدان] تو هرگز سلطهاى بر بندگان من، نخواهى یافت. همین قدر کافى است که پروردگارت حافظ آنها باشد.
ج) به همین جهت است که وقتى مسلمانان، در معرفى پیامبر خود، مىگویند: «اشهد ان محمدا عبده و رسوله.» ؛گواهى مىدهم که محمد صلىاللهعلیه و آله بنده و رسول خداست. حاصل سخن این که انسان از منظر قرآن، نمىتواند دعوى خدایى کند؛ زیرا خدا، مجرد و بسیط است ولى انسان، مادى و مرکب است. روشن است که چنین معرفتى از انسان، با عقل نقّاد انسانى مباین نیست؛ چرا که اجتناب از افراط و تفریط یک امر مهمى تلقى مىشود و مىتواند اذهاندانشمندان را به سوى خود جلب بکند و مانع بسیارى از سوء استفادهها شود. پس با چنین نگرشى به راحتى مىتوان از آموزههاى دین اسلام حمایت و در مقابل شبهات، از این دین پایدار و معتدل دفاع کرد.
3ـ تکیه بر مقام فکر و اندیشه انسان :
درست است که آیین مسیحیت،( در انجیل چنین آمده است: «با خبر باشید که کسى شما را به فلسفه و مکر نرباید.» (رساله پولس به کولسیان، باب 2، آیه 8))
ایمان را جایگزین اندیشه کرد و دین را به حیرت معنا کرد و جنبههاى معرفتى را از آن سلب کرد و موجب حاشیهنشینى خود گردید اما درست در مقابل آن، دین اسلام از واژگان «یعقلون»، «یعلمون»، «یشعرون»، «یفقهون» و غیره در پذیرش دین و مسائل مربوط به آن استفاده و اعلام کرد که ایمان، در صورتى محقق مىشود که از روى فکر و تعقل صورت بگیرد. به همین جهت، به حکم اسلام، در انتخاب دین هیچ گونه اکراه و اجبارى نیست؛ چرا که راه گمراهى و راه نجات روشن است. این انسان است که باید بر اساس فکر خود، یکى از این دو راه را انتخاب کند. بنابراین، در اسلام، براى تفکر در هیچ موردى، نمىتوان خط قرمز یافت و اگر کنه و حقیقت خدا در متون روایى از جواز تفکر استثنا شده، علت آن، نجات خود انسان از انحراف بیان شده است. از دیدگاه اسلام، حق دارد درباره همه چیز پرسش کند؛ زیرا عقلانیت در نظر اسلام جایگاه والایى دارد.
از اینجا معلوم مىشود که یکى از حربهها و ادعاهاى مخالفین حضور دین در متن جامعه؛ یعنى غیرعقلانى بودن معارف دینى، امرى باطل و نادرست است .
با توجه به اهمیت موضوع و مانور همه جانبه غرب و تأثیر پذیری شدید جوامع اسلامی از این موضوع ابعاد دیگر این مسأله در ادامه خواهد آمد از شما عزیزان خواهشمندیم که با دقت در مستندات قرآنی که برای این مسأله ذکر شده با اتکاء بر کلام والای پروردگار چشم بر بیراهه هایی که سردمدارن این تفکر با شدت و حدت در تثبیت آن می کوشند بر بندید و دل قوی داریم به قرآن ،راه روشنگر .
در ادامه مطلب به نگرش قرآن به انسان از بعد اخروی ،مادی و اجتماعی خواهیم پرداخت با ما باشید.
ادامه دارد ...
تلخیص و فرآوری : محمدی
بخش قرآن تبیان
منبع : مقاله نقدی بر سکولاریسم از دیدگاه قرآن نوشته على کریم پور قراملکى