تبیان، دستیار زندگی
سیداشرف محبوبترین و معروفترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه است. وی اشعار فکاهی و انتقادی خود را هر هفته در روزنامه اش چاپ می کرد و به دست مردم می داد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خواب و خیالِ خرگوش

شعری از نسیم شمال* در تبریک و شادباش سال جدید


سیداشرف محبوبترین و معروفترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه است. وی اشعار فکاهی و انتقادی خود را هر هفته در روزنامه اش چاپ می کرد و به دست مردم می داد.


خواب و خیالِ خرگوش

امسال هم به خوبی شد سالمان جدیدا

ای ساکنین تهران ایامکم سعیدا

عید شما مبارک ای زارعین مسکین

از نقطه النگه تا دهنه ورامین

دهقانیان گیلان زحمتکشان قزوین

الطافکم مزیدا- ایامکم سعیدا

عید شما مبارک ای کاسبان بازار

هر چند جمله هستیم بر درد و غم گرفتار

از یک طرف مخارج از یک طرف طلبکار

الطافکم مزیدا- ایامکم سعیدا

عید شما مبارک ای دختران دانا

ای صاحبان عصمت دوشیزگان خوانا

خواهم زحق که باشید در معرفت توانا

الطافکم مزیدا- ایامکم سعیدا

عید شما مبارک ای فعله های مظلوم

در زیر بار زحمت از عیش و نوش محروم

از بهر لقمه نان دائم ملول و مغموم

الطافکم مزیدا- ایامکم سعیدا

بر دیدتو، شقائیل، یعنی که سال خرگوش

تقویم هم نوشته شرحی زحال خرگوش

تا عاقبت چه باشد خواب و خیال خرگوش

الطافکم مزیدا- ایامکم سعیدا

امسال زارعین را گویا دماغ چاقست

لیکن چه سود، دائم یک پای ما چلاقست

داروی درد ایران امروز اتفاقست

الطافکم مزیدا- ایامکم سعیدا

* اشرف الدین حسینی (نسیم شمال): سیداشرف الدین قزوینی، معروف به گیلانی، فرزند سید احمد حسینی قزوینی، به سال 1287 هجری قمری در قزوین به دنیا آمده و شش ماه بوده که یتیم مانده و در یتیمی ملک و مال و خانه اش را غصب کرده اند و او دچار فقر و تنگدستی شده است. در جوانی به عتبات رفته و چندی در کربلا و نجف زیسته و بعد سور میهن پرستی او را به ایران کشیده است. سید به قزوین آمده و از آنجا در بیست و دو سالگی به تبریز رفته و با پیری روشن ضمیر آشنا شده است. دوره تحصیلات مقدماتی را در تبریز گذرانده و هیئت و جغرافیا و صرف و نحو و منطق و هندسه و علوم متداول دیگر را آموخته و چندی بعد به گیلان آمده و در رشت اقامت گزیده و از رشتیان نوازش ها و مهربانی ها دیه و نخستین شعرهای خود را همانجا سروده است.

سید اشرف در سال 1325 هجری قمری روزنامه ادبی و فکاهی کوچکی به نام «نسیم شمال» در رشت منتشر کرد که تا انحلال مشروطه دایر بود. در سال 1326 که مجلس بمباران و روزنامه ها و انجمن ها برچیده شده، نسیم شمال نیز متوقف گشت و در سال 1327 پس از فتح تهران دوباره انتشار یافت. سید اشرف الدین در سال 1333 به تهران آمد و روزنامه نسیم شمال را در تهران دایر کرد.

شعرهای سیداشرف الدین هر چند به بلندی سخن گویندگان کلاسیک نمیرسید، اما از حیث ترکیب عبارات و سبک بیان بر بسیاری از اشعار فکاهی و سیاسی آن زمان برتری دارد.

سیداشرف محبوبترین و معروفترین شاعر ملی عهد انقلاب مشروطه است. وی اشعار فکاهی و انتقادی خود را هر هفته در روزنامه اش چاپ می کرد و به دست مردم می داد. هنگامی که روزنامه فروشان دوره گرد فریاد را سر می دادند و روزنامه را اعلان می کردند، مردم از زن و مرد و پیر  جوان و باسواد و بی سواد هجوم می آوردند و روزنامه را دست به دست میگرداندند. در قهوه خانه ها، در سرگذرها و در جاهایی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند و مردم حلقه می زدند و روی خاک می نشستند و گوش میداند. نام این روزنامه به اندازه ای بر سرزبان ها بود که همه جا سیداشرف الدین را آقای «نسیم شمال» صدا میزدند.

شعرهای سیداشرف الدین هر چند به بلندی سخن گویندگان کلاسیک نمیرسید، اما از حیث ترکیب عبارات و سبک بیان بر بسیاری از اشعار فکاهی و سیاسی آن زمان برتری دارد. قسمتی از اشعار وی، اقتباس یا ترجمه آزادی است از اشعار میرزا علی اکبر طاهرزاده صابر، گوینده قفقازی، که سیداشرف الدین آنها را در اختیار فارسی زبانان آن روز، که تشنه آزادی و خواهان برانداختن رژیم کهنه و فرسوده اجتماعی بودند، قرار میداد. دفاع از استقلال ایران و دشمنی با تجاوزکاران بیگانه بزرگترین هدف هنری او بوده است که همه در قالب اشعار گرم و آتشین و با سبک و روش هزل آمیزی که از صابر آموخته بود، نمایش میداد. اشعار اصیل او نیز، که تحت تاثیر مستقیم صابر سروده نشده، پر از طنز خفیف و در عین حال کوبنده است. در این سروده ها وطن فروشان، خیانتکاران و دشمنان آزادی و کلیه کسانی که دربند کشور و مردم نبودند به باد استهزا و ریشخند گرفته شده اند.

سیداشرف مردی ساده، مهربان، بخشنده و بی اعتنا به مال دنیا و به تمام معنی حامی و طرفدار طبقات زحمتکس بود، آزادی و آزاداندیشی این مرد عجیب بود، اندک تعصبی در او نبود. لطایف بسیار به یادداشت، قصه های شیرین میگفت، هر چه می سرود، بدون یادداشت از بر میخواند، در سراسر زندگی مجرد زیست تا سرانجام در سال 1345 هجری قمری شایع شد که وی به بیماری جنون مبتلا شده است. بدین علت با دستاویز او را به تیمارستان برد. چند سالی به حال فقر و تنگدستی و بیماری زنده بود تا در ذیحجه سال 1352 هجری قمری چشم از جهان فروبست.

فرآوری: مهسا رضایی

بخش ادبیات تبیان


منابع: ویژه نامه داستان/شماره 72 - مشاهیر. نت