تبیان، دستیار زندگی
نگاهی گذرا به سه ‌دهه شعر فارسی در گفت ‌وشنود اختصاصی تبیان با اسماعیل امینی (بخش ششم) در این قسمت اسماعیل امینی با ما از شعر این دوران پس از سپری کردن نقایص و کاستی ها، تغییرات زبان شعر، و توطئه های بیگانگان برای نابودی زبان مان و ... سخن می گوید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بیگانگان مرگ فارسی را می خواهند

نگاهی گذرا به سه ‌دهه شعر فارسی در گفت ‌وشنود اختصاصی تبیان با اسماعیل امینی (بخش هفتم)

بخش اول، بخش دوم، بخش سوم، بخش چهارم، بخش پنجم، بخش ششم

بیگانگان مرگ فارسی را می خواهند

در این قسمت اسماعیل امینی با ما از شعر این دوران پس از سپری کردن نقایص و کاستی ها، تغییرات زبان شعر، و توطئه های بیگانگان برای نابودی زبان مان و ... سخن می گوید.

- حالا می‌رسیم به این‌که در این نقطه که کمی بیش از سه‌ دهه از انقلاب می‌گذرد، در مورد شعر این سه ‌دهه، اولین چیزی که بدون فکر به ذهن شما می‌رسد چیست؟

اولینش به نظر من، نوعی به تعادل‌ رسیدن است. این به تعادل‌ رسیدن، آرزوی دیرینه همه اهل‌ادبیات بوده، در همه بخش‌های مختلفش، چه در صورت، چه در مفهوم، چه در آشتی میان طیف‌های مختلفش، قالب‌های مختلف و سلیقه‌های مختلف شعری، الان به نوعی تعادل رسیده‌ایم و این خیلی خوب است.

- چگونه به این تعادل رسیده‌ایم؟ این تعادل چه ویژگی‌هایی دارد؟ چه شکلی است؟

تجربیات مختلفی که کرده‌ایم، خسارتهایی که داده‌ایم، ستیزهای بیهوده‌ای که بوده، انرژی‌هایی که مصرف شده، همه و همه درنهایت رسیده به این جا ‌که حالا هر کسی با وزانت بتواند کار خودش را انجام دهد، در حالی که قبلاً وقت بسیار گران‌بهای شاعران، صرف مجادلات بیهوده می‌شد و این الان برای من رهاورد بزرگی محسوب می‌شود و خیلی بزرگ است.

- همه در یک نقطه به هم رسیده‌اند یا دارند همه همدیگر را تحمل می‌کنند، یا از هم خسته شده‌اند یا می‌گویند دیگران را «وِلِلِش»! ما برویم کار خودمان را بکنیم؟

به نظرم از همه مهم‌تر این است که متوجه شده‌اند که خود شعر، مهم‌تر از بقیه چیزها بوده است. یعنی خود شعر، خود هنر، مهم‌تر از بقیه چیزهاست. مثل بحث‌های بی‌پایان تئوریک، مجادله بر سر این‌که چه کسی شاعر برتری است، کدام قالب برتر است، کدام قالب مرده است، کدام قالب زنده است؟... این‌ها اهمیت نداشته، خودِ کارکردن و شعرگفتن، اهمیت داشته است. به نظرم این ها الان خود به‌ خود پیدا شده و این، خیلی مهم است.

به نظرم از همه مهم‌تر این است که متوجه شده‌اند که خود شعر، مهم‌تر از بقیه چیزها بوده است. یعنی خود شعر، خود هنر، مهم‌تر از بقیه چیزهاست.

- چیز کمی هم نیست. حالا شعور تابع شعرمان بوده یا شعرمان تابع شعورمان بوده است؛ نمی‌دانم. آیا ممکن است در عرصه‌های دیگر هم به این نقطه برسیم؟

غالباً در ایران این‌طور بوده که شعر پیشرو بوده است. یعنی تحولات، اتفاقاً اول در شعر رخ می‌داده و از شعر به دیگر حوزه‌ها سرایت می‌کرده است. همان‌طور که در مثلاً اروپا، رمان این‌گونه بوده و خیلی از تحولات از رمان شروع می‌شده و این خیلی خوب است و به نظرم نویدبخش این است که ما حالا در زبان، اندیشه، قالب‌ها و مسائل نظری شعر، به تعادلی رسیده‌ایم. دیگر آن تب‌ کردن‌های شدید و یخ ‌کردن‌های شدید وجود ندارد. زمانی البته هیاهو و جنجال و تب‌کردن و شلوغ‌کردن وجود داشت، خیلی‌ها آمدند و رفتند و موج به راه انداختند و هیاهو کردند، در هر قسمتی  عصبیت‌های بیهوده‌ای درست کردند که حالا تا حدودی از بین رفته و این خیلی خوب است، اصلاً هم به معنی خسته‌شدن نیست، پی به بیهودگی‌ش برده‌اند، مثل سنگی که ابتدا که از کوه کنده می‌شود زاویه دارد، خشن است، بُرنده است، به همراه جریان رودخانه آمده و حالا صاف‌شده، پرداخته‌شده، قلوه ‌سنگ‌ شده است و می‌شود در دست بگیری‌اش، خشن نیست و این خیلی خوب است. گمان می‌کنم که این روند، در ادامه به تحولات اجتماعی هم سرایت کند.

- پدیده‌های شعری این سه‌ دهه، پدیده‌های جریانی و پدیده‌های فردی، چگونه شناسایی می‌شوند؟ کدامند؟ شاخص‌های‌شان چه کسانی هستند؟

من نمی‌خواهم اسم ببرم.

- دوست داشتم، اسم ‌ببرید.

نه، به نظرم یک مقدار جزمی است اگر بخواهیم اسم ببریم. به‌نظرم چیزی که پدیده است در این دوران، زبانی است که شعر پیدا کرده است. شاید زبان، اول به نظر نیاید و آدم‌ها بیش‌تر به چشم بیایند، ولی زبان مهم‌تر است.

یک زمانی واقعاً این مجادله مطرح بود که برای شعرگفتن مثلاً زبان کهن خوب است، زبان محاوره خوب است، زبان معیار معمول فارسی خوب است و در هر کدام هم تجربه‌هایی می‌کردند و بعضی‌ها نیز افراط می‌کردند. یکی در کهن‌ گرایی و دیگری در صمیمی و ساده‌ شدن زبان خیلی افراط می‌کرد. الان این زبانی که شعر پیدا کرده و شعرهای خوب ما به این زبان سروده می‌شود، برآیند تمام توان‌مندی‌های زبان فارسی است. یعنی از رودکی گرفته تا مثلاً زبان ملایم فروغ فرخ‌زاد و سهراب سپهری، همه توان‌مندی زبان فارسی الان در یک جا جمع شده و آن‌هایی که خوب شعر گفته اند مثل قیصر فقید، برآیند همه را در شعرشان می‌بینی. یعنی هم ملایمت زبان فروغ را در آن می‌بینی، هم استواری زبان انوری را. این آرزوی دیرین همه نظریه‌پردازان ادبی بوده است که زبان فارسی از هیچ قسمتی از توان‌مندی‌ش محروم نشود، به‌خصوص در شعر، که هرکس که یک قسمت را به کار می‌بُرد، یک قسمت دیگر را فراموش می‌کرد.

-این شلختگی‌های محاوره‌ای که متأسفانه وارد زبان فارسی شده و سوگ‌مندانه‌تر این‌که وارد زبان وبلاگی و از آن‌جا وارد زبان رسانه‌ای و روزنامه‌ای هم شده است و نیز این شلختگی‌های دیالوگی که به‌ویژه در سریال‌های تلویزیونی داخلی و ماهواره ای هست و طنزهای مصرفی شب و روز، هر روز برای همان شب، همان شب برای همان بیست و چهار ساعت، این‌ها تا چه حد شعر ما را به مخاطره می‌افکند؟ و تا چه حد بر این حدود سه ‌دهه شعر تأثیر گذاشته است؟

از ابتدا عرض کردم که ما به‌هرحال در روزگار سلطه رسانه‌ها هستیم، یعنی رسانه نه فقط بر زبان‌ ما، بر پوشاک‌، غذا‌ و دکور خانه‌مان هم تأثیر می‌گذارد.

- حتی نوع نگاه‌مان را هم تعیین می‌کند. ضمن این‌که رسانه‌های شخصی هم روزبه‌روز بیش‌تر می‌شوند، بلوتوث و sms و این‌ها دارند کاربری رسانه‌ای پیدا می‌کنند. من به نظرم می‌آید که لااقل رسانه های داخلی ما می‌توانند در زبان، وسواس دقت بیش‌تری به خرج دهند،  چون آن چیزی که پخش می‌کنند به‌ سرعت به‌عنوان زبان، الگو می‌شود، رواج پیدا می‌کند، ممکن است به‌سرعت هم از بین برود، اما برخی از آن‌ها رسوب می‌کند و می‌ماند، برخی از همین ویروس‌ها، اگر در زبان بمانند، برای لطمه‌زدن به زبان کافی است ویروس‌هایی مثل «خواهشاً، گاهاً، به بدن زدن، قات ‌زدن» و امثال این‌ها که باب شده، بعضی‌های‌شان از بین می رود و بعضی هم‌چنان باقی‌ می ماند. الان خواهشاً و گاهاً را از زبان شخصیت‌های دانشگاهی‌مان هم می‌شنویم. اگر یک آدم بی‌سواد می‌گفت،‌ زیاد عیب نداشت، ولی وقتی یک استاد دانشگاه می‌گوید عیب دارد و بدتر از آن، وقتی در شعر به‌عنوان ردیف و قافیه‌ای به کار می‌روند، عیب دارد. این، ویروسی که ابتدا از آن‌جا زاده و منتشر شده.

یعنی رسماً وارد فرهنگ ما می‌شود.

- برخی از این ویروس‌ها نظیر بازی برره مثلاً ممکن است از بین برود، ولی همین غلط‌های این شکلی، وقتی وارد زبان بشود و بماند، طبعاً لطمه می‌زند. مثل این می‌ماند که به جای «آن‌چه» بگوییم «آن‌چه که» که در ترکیب جدیدترش «آن‌چه را که»، «را» را هم می‌آورند و حتی آن را از افراد فرهیخته نیز می شنویم.

اگر قرار باشد که این‌طور بی‌دقت باشیم، به زبان‌مان لطمه‌های بیش‌تری وارد می‌شود. نمی‌گویم که پشت همه چیز توطئه است، ولی اگر رسانه‌های فارسی‌زبان ماهواره‌ای را نگاه کنید، من دیده‌ام که در خراب‌کردن زبان فارسی تعمد دارند. مجری‌هایی را می‌آورند که آن‌جا بزرگ شده‌اند، کمی فارسی بلدند و کمی هم انگلیسی.

- افعال مرکب را برمی دارند و یک چیزهای جعلی‌ای به بخش‌های دوم آن اضافه می‌کنند که نه معنی دارد و نه اصلاً محلی از اعراب!

تعمد دارند، هم در شعرهای‌شان، هم در ترانه‌های‌شان و هم در خط. با حروف لاتین می‌نویسند و خط فارسی را از بین می‌برند و این ستیزی بوده که امروز هم شروع نشده، ستیزی بوده که روشن‌فکری ما از صدر مشروطه شروع کرد با خط و زبان فارسی، به‌خاطر این‌که خط و زبان فارسی یک پیوستگی‌ای با فرهنگ معنوی ما دارد. اگر بتوانند این رابطه را قطع کنند، مثل آن کاری که آتاتورک در ترکیه کرد و خط‌شان را عوض کرد، قدم خیلی بزرگی برداشته‌اند. ما باید مواظب باشیم که خودمان زبان فارسی را ویران و خراب نکنیم. در آن طرف که من مطمئنم تعمد دارند. بچه‌هایی را می‌آورند که کمی انگلیسی بلدند و کمی فارسی حرف می‌زند و مخلوط این دو را می‌گویند. شعرهای این‌گونه‌ای می‌سازند، ترانه‌های این‌چنینی می‌سازند. می‌دانید حاصلش چه می‌شود؟ حاصلش می‌شود زبانی مثل زبانی که در بعضی قبایل پاکستانی و افغانستانی هست و نه فارسی است، نه ترکی، نه انگلیسی، نه عربی، نه هندی و نه سانسکریت است؛ بلکه مخلوطی از همه این‌هاست.

- مثل افغان‌ها که به مداد پاک‌کن «پینسیل پاک» می‌گویند که «پینسیل» گویش افغانی “pencil” انگلیسی است و «پاک» فارسی را «افغانیزه» کرده‌اند و این‌گونه تلفظ می‌کنند!

بله، بین آن‌ها رفته و دیده‌ام و این‌که زبان شان زبان قبیله‌ای، قومی محدودی است و هیچ اثر ادبی‌ای با آن نوشته نشده است؛ هیچ پشتوانه‌ای ندارد. به همین علت در افغانستان به این نتیجه رسیدند که هیچ کدام از این زبان‌ها استواری علمی ندارد تا بشود مثلاً آن را سراسری کرد، پس زبان رسمی مدارس را در افغانستان انگلیسی در نظر گرفتند. یعنی بچه‌ها از اول ابتدایی حتی درس دینی‌شان را به زبان انگلیسی می‌خوانند. آن‌ها بدشان نمی‌آید که به زبان فارسی این کار را بکنند، یعنی زبان فارسی تبدیل شود به یک زبان قبیله‌ای محدود که آمیخته‌ای از فارسی و عربی و انگلیسی و فرانسه و این‌ها و خطش هم خط مخدوشی باشد تا دیگر پشتوانه شاهنامه، مثنوی، کلیات سعدی و تاریخ بیهقی را در خود نداشته باشد. بیگانگان بدشان نمی‌آید که فارسی نابود شود و ما هم باید مراقب باشیم و تحولات زبان فارسی را به امید خدا رها نکنیم.

علی شیرازی

بخش ادبیات تبیان