تبیان، دستیار زندگی
شعرهایی برای شما دوستداران اخوان که پایان هریک منبعی را که شعر از آن استخراج شده قرارداده ایم. ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سه شعر منتشر نشده از اخوان

شعرهایی برای شما دوستداران اخوان که پایان هریک منبعی را که شعر از آن استخراج شده قرارداده ایم.

مهدی اخوان ثالث

این چیست ؟

این چیست چنین شگفت و بهت انگیز؟

این چیست ؟ خدای من ! چه می بینم ؟

چون هیچ ، ولی در او همه هر چیز ؟

این چیست ؟ الا دلا ؟ بگو با من

" دل بی خبر است " ، این خرد می گفت

هان ، پس تو بگو. تو ای خرد ! این چیست ؟

" مات است خرد " ، خیال چابک بال

گفت این و نگفت خود چه درمانده است

چالاکترین پرنده آمال .

این چیست چنین شگفت و جادویی ؟

این یاد گزاره فراموشی است ؟

یا فر طلوع جاودان یادی ؟

گنجی است شگرف ، در خراب آباد؟

یا در شب غم بشارت شادی ؟

سر رشته بی گم و گره ، بی گیر

ز آغاز کلاف تا به انجامش

روشنگر لحظه های یادایاد

راهی به سوی محال ها ، اما

بی معجز غیب و یاری یاور

از جاده آشنایی روشن

تا قله روشنایی باور

از جام جهان نمای جم پرسم ؟

یا آینه نهاد کیخسرو ؟

آن جام همه جهان در او پیدا

وآن آینه در او نهان هر چیز ؟

این چیست ؟ چرا یکی نمی گوید

آخر این چیست ،

این شگفت انگیز ؟

دنیای سخن ، شماره 50 ، تیر و مرداد و شهریور 1371 ،ص 45 .

ابری

چه روز ابری زشتی

ترشرو، تنگ و تار آنگه نه بارانی، نه خورشیدی

نه چشم‌انداز دلخواهی

نه چشمی را توان و خواهش دیدی

اگر ابرست این تاریک

چرا برحال ما اشکی نمی‌بارد؟

و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز

بکردار کویری تشنه می‌دارد؟

تو هم خورشید پنهان کاش گاهی می‌درخشیدی

و می‌دیدی چه دهشتناک روز ابری زشتی‌ست

همان روز مبادایی که می‌گویند امروزست

بد و بیراه پیروزست

نه دیروز و نه فردایی

نه ایمانی، نه امّیدی

نه بارانی، نه خورشیدی.

* کیان ، شمارهء 8 ، سال دوم ، مرداد و شهریور 1371 ؛ ص 53.

از کدام دستی

شکسته شکسته نتوان گفت

ولی یقین دارم

دلم ترک خورده،

ندانم این چه داغی، داغ

بر این شکسته حک خورده

شناسم آن و نتوان گفت

که از کدام دستی

بر این غریب پیر غمگینم

چنین به شلاقی، مهیب و آتش بار

کتک، کتک، کتک خورده

ولی یقین دانم

دل درون شکسته ام ترک خورده

گلی، نه برگ گل، نازک

چگونه وز کدام دست بیرحمی

چنین چو رگباری، ز مرگ یا تگرگ آسان

ز هر دو سو چو باران تند

چکاچکا و چک خورده

بر او چو داغ ننگ

- اگرچه مثل ژاله پاک و بیرنگ است

چو مهر بی ننگ است –

بر او چو روی رنگیان و ننگیان

هزار و صد هزار لک خورده

چرا دلم چنین زهر کلک سوار، دزد دریاها

لت و کتک خورده؟

نمی توان شکسته شکسته ها خواندش

ولی یقین دارم

ز دست بی همه چیزان

دلم ترک خورده، هزار و بیش از آن

کتک، کتک، کتک خورده

ترک، ترک، ترک خورده.

تهران – اواخر آذر 1368

دنیای سخن، شماره 51، مهر – آبان 71، ص 65

بخش ادبیات تبیان