تبیان، دستیار زندگی
امر روزمره و امور واقعی و آن چه اتفاق می افتد، به نوعی با نقش زنان پیوند دارد و به همین دلیل نقش زن و تجربیات زنانه و مضامین متنوع آن در داستان هایش پررنگ است. ....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کی با شیرینی وارد می شود؟

کی با شیرینی وارد می شود؟

با شیرینی وارد می شویم/ فریبا حاج دایی/ نشر فراسخن/ 120 صفحه مجموعه داستان با شیرینی وارد می شویم نوشته فریبا حاج دایی سیزده داستان کوتاه است که در مجموع به زندگی روزمره شهری می پردازد. امر روزمره و امور واقعی و آن چه اتفاق می افتد، به نوعی با نقش زنان پیوند دارد و به همین دلیل نقش زن و تجربیات زنانه و مضامین متنوع آن در داستان هایش پررنگ است. زندگی روزمره در نگاه اول برنامه های تکراری و یک نواخت و بدیهی است. زندگی انسان از این وجه جدا نیست. اگر رمز و رازی هم در روابط آدم ها هست و دست مایه داستان؛ آن را در همین زندگی روزمره می بایست جست و کشف کرد. انسان ها با این وضعیت معمولی در گیرند و سعی می کنند آن را تغییر دهند. و این کوشش با فرجام ناپذیری زندگی و واقعیت داستان بازنموده می شود. داستان های حاج دایی کوششی است در نزدیکی به این وجه زندگی. در داستان دم گربه این تامل و تغییر رفتار دیده می شود. انسان با ارزش و معنا بخشیدن به زندگی و محیطش خود را هم تغییر می دهد.

راوی بیشتر داستان ها اول شخص است و روایت گر آن زن و به نوعی تجربه روایت زنانه داستان نویسی است که با خویشتن داری نوشته شده. در داستان داد بیداد این راوی دچار تردید می شود: ... مرتیکه که رفت تا ساعت ها تنم می لرزید. یعنی تقصیر من بود که ابی به آن حال و روز افتاد؟ آیا می توانستم ترکش نکنم؟...

هر چند که با آلام و دردها و دغدغه های زنانه رو به رو می شویم اما از اداهای احساساتی و هیستریک مرد ستیز خبری نیست.

نگاهش که کردم، چه قدر به نظرم کوچک آمد. بیست و چند سال بود که با او بودم ولی از همان اول آن جوری که مردها زن ها را دوست دارند دوستش نداشتم، چون زنم بود باهاش بودم، ولی نمی دانم آن لحظه، تو آن بیابان چه شد که یک دفعه دلم براش رفت؛ دلم خواست که ... قدم به قدم همراهش شدم و تا به حال همراهش مانده ام.

در داستان دم گربه با ایجاز و کم گویی و نشانه ها داستان در ذهن خواننده شکل می گیرد. بیان غیرمتعارفی که در این داستان به کار گرفته شده داستان و کشف موضوع آن را لذت بخش می کند. مانند لذتی که مریم در پایان داستان به آن می رسد. هم مرد و هم زن به مرحله بالاتری از شناخت دست می یابند. همین نگاه واقعی را نیز در داستان روزی که عاشق زنم شدم می بینیم؛ هر چند که راوی مرد است و تک گویی خوش نیست داستان را او روایت می کند: نگاهش که کردم، چه قدر به نظرم کوچک آمد. بیست و چند سال بود که با او بودم ولی از همان اول آن جوری که مردها زن ها را دوست دارند دوستش نداشتم، چون زنم بود باهاش بودم، ولی نمی دانم آن لحظه، تو آن بیابان چه شد که یک دفعه دلم براش رفت؛ دلم خواست که ... قدم به قدم همراهش شدم و تا به حال همراهش مانده ام.

قصه پردازی یکی از ویژگی های این مجموعه داستان است. ما در هر داستان نه تنها با یک قصه بلکه به تعداد آدم های دور وبرمان قصه داریم. قصه پردازی اش تکه تکه و گاهی گذراست و یاد جعبه سینمایی قدیمی، شهر فرنگ را در ذهن بیدار می کند که نویسنده با چرخاندن دسته جعبه، آدم ها را یکی یکی جلومان می گذارد و قصه هاشان را گفته یا نگفته رها می کند تا خواننده دنباله اش را بگیرد.

در داستان حلوا یا قهوه مامان جان راوی زنی است که می خواهد داستان نیمه تمامش را بنویسد. امر نوشتن در این داستان به نوعی واکنش راوی است به آن چه در اطرافش می گذرد. روایت اصلی داستان، مشکل سالمندی و فراموشی آنان در لابه لای زندگی روزمره و موازی با داستانی که می نویسد روایت می شود. واکنش زن ثبت داستانی حذف و نیستی سالمندان است. این داستان با خواننده جای گفت وگو را باز می گذارد.

در نشسته روبه روم هر چند تأثر زنانه راوی به رخ می کشد اما با پخش ماجرا و تکه تکه روایت کردن آدم ها را می شناسیم. دختری که در تصادف می میرد. پدری که انگشتانش را از دست می دهد. پسری که رنج از دست دادن خواهرش را به دوش می کشد و خودش را مقصر می داند. این رنج مادر را به آسایشگاه می کشاند. آدم ها هر کدام داستانی دارند راوی هم از این امر مستثنی نیست؛ مادری است که در هر لحظه زندگی روزمره، حادثه ای او را تهدید می کند. انگار همه آدم ها در دنیایی از ترس و تهدید گرفتار شده اند. پلات یا نقشه پس از پایان داستان در ذهن خواننده شکل می گیرد و لایه پنهان داستان آشکار می شود. این کاری است که نویسنده به خوبی از پس آن برآمده است.

نظر کرده داستان شکل گیری توهمی جمعی است. راوی خودش هم در آخر به این باور تن می دهد و جزیی از این باور می شود.

زبان داستان ها روان و روشن با تکیه به زبان گفتار است. زبانی که با گونه داستان ها هم خوانی دارد چون امور زندگی معمولی ما را تصویر و بازخوانی می کند. نویسنده با کاربرد اصطلاحات و مثل ها به رنگین کردن فضای داستان هایش یاری می رساند. وقتی اصطلاحی درست بکار برود جای خیلی از توضیحات و کلمات اضافی را می گیرد مثل این:

گذشته ها گذشته. بدان که آدم دو دفعه از یک سوراخ گزیده نمی شود. (دم گربه)

می نشستم کنارش و تا می خورد بارش می کردم. هر چی حرف چارواداری داشتم می ریختم روی دایره (گلدونه...)

بعضی از داستان های کتاب گزارشی است درباره جهانی خیالی که با کلمات و زبان ملموس بیان می شود و در آن ها همه، حتی درخت و گربه هم، سخن می گویند. داستان هر دوشنبه هوا از این جنس داستان ها است: درخت بیدی که درست جلو در ورودی خانه بوده می گوید: از سر آن جریان گر شدم و دیگر به حال اولم برنگشتم.

گربه خانگی شان میومیو کنان می گوید که شانس آورده زیر دست و پا نرفته است. شاید کسانی این داستان را به رویداد تاریخی خاصی هم ربط بدهند.

زندگی رویایی من داستان نوعی تاملات است و حاج دایی به جای بیان حدیث نفس و نقالی های متداول دست به ابتکاری زده است که پیش تر در ده ها متن خارجی و چند متن ایرانی هم دیده شده اما داستان او رنگ و انگ خودش را دارد. این داستان جدا از ساختار و تکنیک خلاقانه اش از نظر معنایی هم ارزش زیادی دارد و حاج دایی با توصیف شخصیت های بر ساخته آقای نویسنده متن اش، در واقع نگاه خودش را به خواننده نشان می دهد. آقای نویسنده داستان با متن داستان های خودش مراوده و گفت وگو دارد و در پی آن است که زنان داستانی خود را از راه به در کند. در این داستان متن در روند داستان دخالت می کند.

سوژه بعضی از داستان ها خیلی خوب است و گزینش و جسارت بازنمایی آن جای تبریک دارد. در داستان دختر ایران حاج دایی ضمن تصویر مختصری از فضای مطب ها، از برخورد منشی گرفته تا پرستار و پزشک، به موضوعی می پردازد که دامن گیر جامعه شده است؛ او به صورتی دو پهلو و مبهم قصه گوی چشم و نگاهی است که دختر ایران ما با آن دیده می شود.

کتاب با جادوی قصه در شب یلدا تمام می شود؛ کتاب هایی که باید برای شان پرستار گرفت و یا به مهد کودک فرستادشان چرا که این روزها همه در حال وضع حمل کتاب هستند و دیگر فرصت ندارند که کتاب هم بخوانند و برای همین کتاب ها فکر می کنند که بچه های مفیدی نیستند.

خواننده، امروز از نویسنده می خواهد که به موقعیت های دم دستی و تکراری بسنده نکند. از دل موقعیت های ویژه  است که داستان های ماندنی خلق می شود.


محمدرضا بیگی

تهیه و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان