تبیان، دستیار زندگی
فرزند شهیدی تا دقایقی پیش کنارم بود تعریف می کرد ، می گفت: مزار پدر شهیدم در راه مدرسه ام بود هر روز که از مدرسه بر می گشتم یک سری به بابام می زدم و بعد چند مزاری که بالای سر او بود و شاید زائر هر روزه نداشت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خوابی که فرزند شهید دید

فرزند شهیدی تا دقایقی پیش کنارم بود تعریف می کرد ، می گفت:

مزار پدر شهیدم در راه مدرسه ام بود

هر روز که از مدرسه بر می گشتم یک سری به بابام می زدم و بعد چند مزاری که بالای سر او بود و شاید زائر هر روزه نداشت

چند قبر برای چند شهید گمنام

شهدا

فاتحه و صلوات و شاید چند جمله درد دل

یک روز مادرم به مدرسه زنگ زد و پیغام داد امروز کار واجب دارم ،بعد از زنگ مدرسه سریع بیا خانه .از طرفی دلم برای بابا تنگ می شد و از طرفی مادرم خواسته بود زود بروم خانه

خیلی سریع رفتم فاتحه کوتاهی خواندم و رفتم

فقط برای پدرم

شب در عالم خواب پدرم را دیدم که بر سر مزار خود ایستاده و من طبق معمول هر روز ، سر می زنم اما پدرم ناراحت و عصبانی بود و من خیلی تعجب کردم سئوال کردم:

چی شده بابا؟

جوابم داد چرا امروز سر نزدی؟

گفتم: بابا جون اومدم اما زود رفتم !

گفت: اینجا را نمی گم اون جا را می گم!

گفتم: کجا؟

دیدم به قبور شهدای گمنام اشاره می کند.

بعدهم به من گفت:

هر وقت عجله داری نمی توانی زیاد اینجا بمونی اول می روی سراغ اونها بعد من!

و بعد خندید و ....

السلام علیک یا فاطمه الزهرا

مطالب خواندنی :

شهیدی که می خواست شناسایی نشود

خوابی که یک شهید دیشب دید!

سنگ  قبر عجیب در گلزار شهدا

شهیدی كه نحوه شهادتش را خواب دید

آخرین دست نوشته های یک شهید

لحظه شهادت یک نوجوان بسیجی

شهیدی که امام زمان(عج) را دید

لبخند یک شهید پس از شهادت

وبلاگ کیمیا

تنظیم : رها آرامی - فرهنگ پایداری تبیان