تبیان، دستیار زندگی
چگونگی بیان مفاهیم دینی و تربیتی در هنر؛گفتگوی اختصاصی تبیان با داریوش نوروزی با اندکی دقت و بررسی در عمق آثار هنری خلق شده در کشورمان به این نتیجه می رسیم که هنرمندان ما به خوبی دریافته اند که هنر تنها تجربه بشریست که حقیقتاً ماندگار و جاودانه...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

احتمالا تعریف ما از دین اشکال دارد!

چگونگی بیان مفاهیم دینی و تربیتی در هنر

"گفتگوی اختصاصی تبیان با داریوش نوروزی"

خانه ی دوست کجاست؟!

با اندکی دقت و بررسی در عمق آثار هنری خلق شده در کشورمان به این نتیجه می رسیم که هنرمندان ما به خوبی دریافته اند که هنر تنها تجربه بشریست که حقیقتاً ماندگار و جاودانه است و از دیرباز در میان هنرمندان، نویسندگان از دقت نظر و تیزبینی خاصی برخوردار بوده اند؛ همین نگاه نکته سنج آنها باعث شده است تا بر تمامی مسائل اجتماعی مسلط شوند و بتوانند بازتاب اتفاقات و رخدادهای جامعه را در نوشته های خود منعکس کنند و در بسیاری از ابعاد صاحب ایده و نظر باشند.

در گفتگویی که با آقای داریوش نوروزی، نویسنده، پژوهشگر و کارشناس سینما ترتیب داده ایم از تجربیات ایشان در زمینه ادبیات بهره مند خواهیم شد و از آنجایی که وی مدتی مسئول بخش کودک و نوجوان بنیاد سینمایی فارابی بوده اند و خود نیز کتاب هایی برای کودکان دارند ما نیز بیشتر به مقوله ادبیات کودک و نوجوان پرداختیم و از ویژگی های این نوع خاص ادبیات جویا شدیم.

- آقای نوروزی شما در عرصه ی ادبیات و سینمای کودک و نوجوان ، تجربیات زیادی دارید. به نظر شما  از یک کتاب و اثر هنری مکتوب (برای این گروه سنی) تا چه حد می توان توقع نتیجه تربیتی داشت؟ آیا در این زمینه بین ادبیات مدرن و ادبیات کهن تفاوتی وجود دارد؟

در سوال شما این نکته نهفته است که ادبیات کودک مساویست با تربیت کودک. من مقصودم بر این است که ادبیات کودک با تربیت کودک مساوی نیست، مساوی آموزش کودک نیست. نگاه ما به مسائل تربیتی، نگاه خاصی است. در حالی که ادبیات وجوه دیگری هم دارد که آن را به ادبیات تبدیل می کند. یکی از آنها تجربه است. شما ممکن است داستانی را بخوانید و با آن زندگی کنید و برای شما یک تجربه زندگی باشد. این با یک داستان صرف تربیتی متفاوت است. وقتی با نگاه داستان تربیتی به ادبیات نگاه می کنید نتیجه اش می شود حکایت؛ می شود داستانهای راستان؛ که این جایگاه خودش را دارد و اصولاً ادبیات ما هم ادبیات حکایتی بوده است، بخش عظیمی از آن. یعنی شما با داستانهای کوتاهی مواجه هستید که در پایان نتیجه گیری مشخصی دارد. اما ادبیات امروزی دیگر آن ادبیات تربیتی یا حکایتی نیست. ادبیاتی است متفاوت. دست شما را می گیرد و شما را به تجربه یک زندگی می برد. حالا برداشت های دیگر با خودتان است. شما در آن تجربه سهیم هستید. یعنی به همراه نویسنده یک شرایطی را تجربه می کنید و بعدها با دیدگاه ها و ملاک و تجربه های خودتان این شرایط در شما اثر می گذارد و از این تجربه بهره مند خواهید شد. طبیعتاً این نگاه در ادبیات مدرن غالب است. این ادبیات قصد ندارد به شما پیغام ویژه و خاص و یا تربیتی بدهد. فقط به شما یک تجربه را نشان می دهد. ضمن اینکه در ادبیات قدیم شما هیچ گونه نقش و جایگاهی به عنوان مخاطب ندارید. یعنی یک قصه را برای شما تعریف می کند و یک نتیجه گیری می کند. خیلی مشخص و سر راست و هدفمند.

ادبیات امروزی دیگر آن ادبیات تربیتی یا حکایتی نیست. ادبیاتی است متفاوت. دست شما را می گیرد و شما را به تجربه یک زندگی می برد.

- پس به عبارتی می توان گفت که ادبیات مدرن برای مخاطب و درک او از فضای داستان اهمیت بیشتری قایل است...

خوب ببینید ، ادبیات جدید به شما اجازه و فرصت این را می دهد که در جریان داستان چیزهایی را متوجه بشوید و شما را با داستان سهیم می کند. خیلی مسائل را در قصه به شما واگذار می کند و به شما این فرصت را می دهد که شما هم آنجا فکر کنید و در آن تجربه صاحب خلاقیت بشوید؛ اما در ادبیات گذشته، تصمیم قاطع می گرفت، یعنی حکایت تعریف می کرد و یک نتیجه و پیام اخلاقی می گرفت. من نمی خواهم هیچ کدامشان را رد بکنم. به نظر من در دو برهه زمانی بسیار متفاوت که دو رویکرد و یا دو غلبه فکری و نظام اجتماعی و زندگی متفاوت وجود داشته هر کدام ادبیات خاص خودش را طلب می کند. الان افرادی هستند که می خواهند ادبیات قدیم را بازسازی کنند و با شرایط جدید تطبیق بدهند تا به وجود آورنده ادبیات جدید پر مخاطبی باشند که بتواند به مسائل امروزی هم پاسخ بدهد. این کار بسیار حساس و حساب شده و برنامه ریزی شده است. به این جهت من می گویم که باید متفکرین در زمینه ادبیات، در زمینه فلسفه و در زمینه هنر، مباحثی را همراه با هنرمندان مطرح کنند که باعث به وجود آوردن آن ادبیات خاص بشود.

- صحبت از تنش تربیتی کتاب شد. می دانیم که دین بهترین مربی ما انسهاست. به نظر شما ادبیات، حالا چه در ادبیات داستانی و چه در ادبیات نمایشی، می تواند قالب مناسبی برای انتقال مفاهیم دینی  به کودکان باشد؟

دوتا بحث وجود دارد. یک بحث ادبیات است، حالا شعر، داستان، تئاتر و سینما؛ و یکی هم مفاهیم دینی. چرا اصلاً ما در این قضیه تردید داریم و این سوال را مطرح می کنیم؟ وقتی می پرسیم، سوالمان ناظر بر مسائل متفاوتی است. شاید ما فکر می کنیم که مفاهیم دینی را نمی توان در این هنر مدرن منعکس کرد و یا اینکه این تصور وجود دارد که بیان مفاهیم دینی در هنر جدید با مشکل مواجه شده است و یا معقولیت پیدا نکرده و یا معقولیتش را از دست داده است و یا مسائلی از این دست. من فکر می کنم اینها همه بر می گردد به مسائل خیلی عمیق تری که منجر به این نتیجه گیری شده است که ما این سوال را مطرح می کنیم و شاید تصور می کنیم در این رابطه اشتباهاتی وجود دارد و عدم موفقیت هایی اتفاق افتاده است. چرا ؟! من می خواهم این توضیح را بدهم که ما یک موقعی در ذهنمان یک تعریفی از دین داریم و یک تعریفی از هنر داریم؛ زمانی که آن توقع ما برآورده  نمی شود، احساس می کنیم اتفاقی که می خواستیم نیفتاده است. می خواهم بگویم که به احتمال بسیار زیاد آن تعریفی که ما از دین ارائه می دهیم و آن توقعی که ما از ظهور دین در ادبیات و یا در هنر داریم، دارای اشکال است.

من می خواهم این توضیح را بدهم که ما یک موقعی در ذهنمان یک تعریفی از دین داریم و یک تعریفی از هنر داریم؛ زمانی که آن توقع ما برآورده  نمی شود، احساس می کنیم اتفاقی که می خواستیم نیفتاده است. می خواهم بگویم که به احتمال بسیار زیاد آن تعریفی که ما از دین ارائه می دهیم و آن توقعی که ما از ظهور دین در ادبیات و یا در هنر داریم، دارای اشکال است.

- بسیار خوب، منظور شما از این که می گویید توقعات ما دارای اشکال است ،دقیقا چیست ؟ و از طرفی تفکر درست ، کدام است؟

مثلاً ما فکر می کنیم اگر قرار باشد داستان دینی به وجود بیاید حتماً، فرضاً داستان حضرت یوسف به قصه تبدیل شود و مردم هم آن را بخوانند. ما فکر می کنیم که هنر دینی یعنی اینکه یک وجهی از دین به وضوح و در یک قالب مشخصی در هنر متجلی بشود و بسیاری از اوقات هر چیزی غیر از این را نه تنها غیر دینی بلکه ضد دینی می دانیم. در جامعه ما به علت غلبه نظر سیاسی، خط کشی می کنیم و می گوییم دین یعنی این تعریف و تنها دیدگاه ها و نظرات خودمان را مفاهیم دینی تلقی می کنیم و توقع داریم که هنرمندان هم همانطوری نگاه کنند که ما می گوییم. یعنی اگر داستان حضرت یوسف و یا زندگی حضرت علی (ع) فیلم بشود اتفاق دینی رخ داده است اما اگر یک نفر آمد و مثلاً فرض کنید داستانی نوشت که احساسات و عواطف انسانی را متأثر کرد و خواننده را رقیق القلب کرد و عشق به زندگی را درآنها زنده کرد و عشق به مفاهیم انسانی را بیدار کرد ممکن است بگویند از مسائل دینی فاصله گرفته است. مثلاً آیا فیلم خانه دوست کجاست، کار آقای کیارستمی فیلمی دینی است یا نه؟

- اگر از منظر دوم نگاه کنیم، بله هست ...

خب همین دیگر، اگر تلقی ما این است که یک دیدگاه و یک مفهوم انسانی و دینی در آن نهفته است، آن وقت متوجه می شویم که بسیاری از اینها، آثار دینی هستند، آثار تربیتی هستند. قصد دارند انسانها را مجرب کنند و آنها را برای وارد شدن به عرصه زندگی آماده کنند. برای اینکه یک زندگی متعالی داشته باشند و برای اینکه انسانهای خوبی باشند و باید بگویم تا جایی که من با فیلم و ادبیات کودک در این سالها سر و کار داشته ام به این موضوع توجه کرده اند.

- یعنی به نظر شما در این زمینه خوب کار شده است؟

خوب کار شدن با اینکه این مفاهیم ارائه بشود، دو بحث مجزا است. یعنی اینکه من فکر می کنم در جوامعی مثل جامعه ما که هنوز غلبه با نگرشهای دینی است و هنوز غلبه با نگرشهای انسان دوستانه و نوع دوستانه است، اصلاً بعید است که کسی بخواهد خارج از این حیطه کار کند؛ حالا شاید در پرداخت این مفاهیم و ارائه یک داستان جذاب و زیبا و ارزشمند خیلی موفق نبوده باشند.

ادامه ی بحث نقش تربیتی ادبیات را در بخش بعدی این گفتگو بخوانید...


زینب محسنی نیا- بخش ادبیات تبیان