ولایت عهدی امام رضا ( علیهالسّلام )
حضرت علی بن موسی الرضا (ع) در روز یازدهم ذیقعده سال 184 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود . مادر او بانویی با فضیلت به نام « تُکتَم » بود که پس از تولد حضرت رضا (ع) از طرف امام کاظم (ع) « طاهره » نام گرفت .
کنیه ایشان « ابو الحسن » و ملّقب به « رضا » است . ایشان در سال 183ه.ق و پس از شهادت پدر بزرگوارشان ، در سنّ 35 سالگی عهده دار مقام امامت و رهبری امّت گردید . مدّت امامت آن حضرت بیست سال بود که ده سال آن معاصر با خلافت هارون الرشید ، پنج سال معاصر با امین و پنج سال آخر نیز معاصر با خلافت مأمون بود . امام (ع) در سال 200ه.ق از طرف مأمون ، به خراسان دعوت شد و سرانجام در ماه صفر سال 203 هجری در سن 55 سالگی به شهادت رسید و بدن پاکش در همان سرزمین به خاک سپرده شد .
امّا مأمون ، از کنیزی خراسانی بنام « مُراجل » در سال 170 هجری ، متولّد شد ، مادرش پس از تولد مأمون از دنیا رفت و بدین ترتیب مأمون از محبت مادری محروم شد ، ولی هارون او را به جعفر بن یحیی برمکی سپرد تا او را تعلیم کند و نزد خود پرورش دهد .
دعوت امام به طوس و علل آن
با استقرار مأمون بر کرسی خلافت ، دوران جدیدی از زندگی حضرت رضا (ع) همراه با رنج و اندوه را آغاز نمود . لکن از آنجا که غالب اطرافیان مأمون در دربار خلافت ، ایرانی بودند و نسبت به آل علی و امامان شیعه ابراز علاقه می نمودند ، او نمی توانست سیره پدر خود را به صورت شکنجه و آزار حضرت ادامه دهد ، لذا تصمیم گرفت امام را به مرو منتقل کند تا ایشان را بهتر تحت نظر بگیرد . او ابتدا از امام به صورت محترمانه دعوت کرد . لکن ایشان نپذیرفت ، امّا اصرار های مأمون به گونه ای شد که حضرت مجبور شدند ، به همراه عده ای از آل ابوطالب به سوی مرو حرکت کنند .
مأمون به کسی که همراه کاروان امام بود و مسئول همراهی ایشان بود ، دستور داد که از احترام به ایشان و همراهان خودداری نکند ، ولی امام برای آگاهی مردم ، به صورت آشکار از این سفر ابراز ناخشنودی می کرد و حتی روزی که می خواست از مدینه خارج شود از خاندان خود خواست برایش گریه کنند و چنین فرمود :
« من دیگر به میان خانواده ام بر نخواهم گشت » .
ابتدا مأمون ، پیشنهاد واگذاری خلافت را مطرح نمود ، ولی امام (ع) به شدّت امتناع ورزید . پس از آن پیشنهاد ولیعهدی را مطرح کرد . باز هم امام قبول نمی کرد . فضل بن سهل می گفت :
« خلافت را هیچ گاه چون آن روز بی ارزش و خوار ندیدم ، مأمون به علی بن موسی (ع) واگذار می نمود و او از قبول آن خودداری می کرد » .
امام (ع) در رد پیشنهاد ولایتعهدی فرمود :
« از این هم مرا معذور بدار »
مأمون دیگر قبول نکرد و با جمله ای تند و همراه با خشونت و تهدید گفت :
« عمر بن خطاب وقتی از دنیا می رفت ، شورایی را در میان 6 نفر قرار داد که یکیاز آن ها امیرالمؤمنین علی (ع) بود ، و چنین توصیه کرد که هر کس مخالفت کند ، گردنش زده شود ... شما هم باید پیشنهاد مرا بپذیری ؛ زیرا من چاره ای جز این نمی بینم » .
او از این صریح تر هم امام را تهدید و اکراه نمود و گفت :
« همواره برخلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من در امان می بینی ؛ بخدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی تو را به زور وادار به این کار می کنم و چنانچه باز هم تمکین نکردی ، تو را به قتل می رسانم » .
امام به ناچار پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود :
« من بهاین شرط ولایتعهدی تو را می پذیرم ، که هرگز در امور ملک و مملکت ، مصدر امری نباشم ، و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت همچون عزلونصبحکام و قضاوفتوا ، دخالتی نداشته باشم » .
قبل از حلول ماه مبارک رمضان در سال 201 هجری ، خبر ولایتعهدی امام (ع) منتشر شد و همه از این خبر مسرور و در عین حال شگفت زده شدند . روز دوشنبه هفتم ماه مبارک رمضان ، منشور ولایتعهدی به خط مأمون نگاشته شد و در پشت همان ورقه ، حضرت با ذکر مقدمه ای ( که همراه با کنایه به نارضایتی خویش از این امر و یادآوی این نکته که این امر به انجام نمی رسد ، بود ) قبولی خود را اعلام فرمود . آنگاه در کنار همان مکتوب ، بزرگان و فرماندهان لشگری و کشوری ، هم چون یحیی بن اکثم ( که مفتی دربار بود ) و عبدالله بن طاهر ( فرمانده لشکر ) و فضل بن سهل ، این عهدنامه را گواهی نمودند .
آنگاه تشریفات بیعت ، طی مراسمی شکوهمند در روز پنجشنبه دهم ماه مبارک به عمل آمد و حضرت رضا (ع) بر مسند ولایتعهدی جلوس نمود . اولین شخصی که به دستور خلیفه دست بیعت به امام (ع) داد ، عباس فرزند مأمون بود و بعد از او فضل بن سهل ، یحیی بن اکثم و عبدالله بن طاهر و سپس عموم اشراف و رجال بنی عباس که حاضر بودند ، با آن حضرت بیعت نمودند .
علل پذیرش ولایت عهدی
سؤالی که همیشه در تاریخ مطرح بوده است ، این است که چرا حضرت این مسند را پذیرفت ؟ جواب این است که ؛ اگر حضرت این امر را نمی پذیرفت ، قطعاً موجب از دست دادن جان خود و ریخته شدن خون بسیاری از شیعیان می شد . این کشتار در آن مقطع زمانی به صلاح مکتب اهلبیت (ع) نبود ، و از طرفی معلوم نبود ، مثل زمان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) بتواند روشنگر جبهه حق و باطل باشد ، چرا که مأمون فردی کاملاً عالم به فقه و ظاهر الصلاح بود .
ابن عرفه از حضرت رضا (ع) می پرسد : « ای فرزند رسول خدا ! به چه انگیزه ای وارد جریان ولایتعهدی شدی ؟ » حضرت در جواب فرمودند :
« به همان انگیزه که جدم علی (ع) را وارد شورا نمودند » .
تنظیم برای تبیان: سمانه دولت آبادی