تبیان، دستیار زندگی
اگر مایل باشید کمی لبخند بر روی لبانتان نقش ببندد و از این هاگیر واگیر زندگی برای لحظه ای خارج شوید مجموعه کت زوک را به شما پیشنهاد می کنم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

"کت زوک" را بشناسید!

کت زوک را بشناسید!

اگر مایل باشید کمی لبخند بر روی لبانتان نقش ببندد و از این هاگیر واگیر زندگی برای لحظه ای خارج شوید مجموعه "کت زوک" را به شما پیشنهاد می کنم.

کت زوک اثر مهدی محبی، شامل 10 داستان طنز است که عنوان برخی از آنها عبارتند از التزام، بازار کلاه، شهر یعنی محله شهر، صفر مش صغری و نایب رئیس انجمن سخنرانی. کت زوک، تشک کامی .

کت" در گویش کرمانی به معنی سوراخ است و "زوک" هم تداعی کننده لوله‌های قدیمی آب است که سفالی بود که با ترکیب هنرمندانه‌ای آب‌بندی می‌شد و بیشتر هم در حمام‌های عمومی مورد استفاده قرار می‌گرفت. ترکیب "کت زوک" هم که عنوان یکی از قصه‌های این مجموعه نیز هست، لوله سوراخی است که آب تازه از آن وارد خزینه می‌شود.

اغلب داستان‌های این کتاب که رگه‌هایی طنزآمیز دارند، با بهره‌گیری از عقاید محلی مردم کرمان، در قالب داستانی مدرن خلق شده‌اند. و عموم داستان‌های این مجموعه در سال های دهه 50 در نشریاتی مانند «رنگین کمان» و «فردوسی» و چند نشریه سراسری به چاپ رسیده‌اند.

داستان‌های این کتاب که تحت عنوان داستان طنز ارایه شده‌اند، با بهره‌گیری از این طنز و فرهنگ مردم کرمان، در قالب داستان مدرن خلق شده‌اند.این داستان‌ها در فضاهایی بومی نوشته شده‌اند و ماجراهای آن‌ها اغلب اتفاقات محلی و عقاید و موضوعات ورد زبان مردم کوچه و بازار کرمانی است؛ ضمن آنکه استفاده از گویش بومی نیز بخش دیگری از اختصاصات این داستان‌ها به شمار می‌آید.

کت زوک را بشناسید!

نویسنده خود درباره موضوع انتخابی کتابش می گوید:

  1. " مناسبات فرهنگی جامعه‌ای که نسل جدید آن مدرن شده‌اند، یکی از دغدغه‌های من در نوشتن این داستان‌ها بوده. ضمن ‌آن که درصدد بودم تا نوعی مستند‌سازی از اختصاصات آن فرهنگ را نیز به نوعی در فضای داستان مطرح کنم."

بخشی از داستان «کت زوک» این‌گونه نوشته شده است:

  1. «زنکا! چشماشون واکنن، کل اسدا... رفت. و خیزین، زودی جوناتون ور آب بکشین، برن به در. و خیزین الان اذان میگن، وخیزین. مادر اوس شکرا... کفاش زودتر از همه به خزینه رسید، دستی توی آب زد و گفت: بارک‌الله کل اسدا... بارکالله خدا خیرش بدهد و بعد فیلسوفانه ادامه داد که : ولی کل اسدا...می‌باس چشماش ببنده، نه ما؟!
  2. و صاحب برگشت که، خب! اوخ کت زوک چطور وا بکنه؟!»

در داستان "تغارو خیرالنسا" می‌خوانیم:

بی‌بی که مشهدی شد، آباجی همه کاره خانه شد. نصف روز نبود که از گاراژ گیتی‌نورد برگشته بودیم که آباجی گیر داد که: بدو. بدو برو در خانه خیرنسا تغارش بگیر و بیا... بدو تا عمه‌جان نفهیده زود بیا. و این را آنقدر سریع و تند گفت که نتوانستم بپرسم مگر خودمان تغار نداریم!... مگر چه شده که عمه‌جان نباید بفهمد!... و حتی فرصت نشد که به بهانه دلتنگی بی‌بی از زیر کار در بروم.

مهدی محبی، ‌متولد سال 1329 در کرمان، فارغ‌التحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه تهران، بازنشسته شرکت ملی صنایع مس ایران و روزنامه‌نگار است. دو کتاب «صبح نارنجستان» و «سرود سرد گلایه» از آثار محبی در زمینه شعرند. مجموعه داستان «آل» او نیز این روزها در نشر آموت مراحل انتشار را سپری می‌کند.


فرآوری و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان