تبیان، دستیار زندگی
الگوهای ایمان، جهاد و شهادت، «راه خدا» را به مردم نشان میدهند و سرمشق یک زندگی برتر و حیات طیبهاند. ازاین رو، شناخت اسوه های کمال ضروری است و زندگی نامۀ آنان، خط سیر حیات جامعه را در مسیر تعالی قرار میدهد. «محمّد بن ابی بکر»، از یاران فداکار حضرت علی(ع)
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهید ولایت و حریّت

محمدبن ابی بکر

اشاره:

الگوهای ایمان، جهاد و شهادت، «راه خدا» را به مردم نشان میدهند و سرمشق یک زندگی برتر و حیات طیبه اند.

ازاین رو، شناخت اسوه های کمال ضروری است و زندگی نامه آنان، خط سیر حیات جامعه را در مسیر تعالی قرار میدهد. «محمّد بن ابی بکر»، از یاران فداکار حضرت علی(ع) و از شهیدان راه ولایت و حقیقت، یکی از این الگوهاست که با زندگی او آشنا می شویم:

اصل و تبار

مادرش« اسماء بنت عمیس»، از زنان با ایمان، ولایت‌مدار، عاشق اهل بیت و از پیشتازان در پذیرش اسلام بود که در دوران سخت صدر اسلام و آزارهای قریش، به حبشه مهاجرت کرد، سپس به مدینه منوره رفت و در کنار مسلمانان با افتخار، زیست.

«اسماء»، همسر جعفر بن ابی طالب بود. جعفر، در جنگ موته1 در سال هشتم هجری به شهادت رسید. ابوبکر با اسماء ازدواج کرد. مدّت زندگی مشترک آن دو حدود پنج سال طول کشید. محمّد بن ابی بکر ثمره این ازدواج بود که در مسیر سفر حجةالوداع (در مکانی به‌نام ذوالحلیفه)، به دنیا آمد. چند سال بعد که ابوبکر از دنیا رفت، این فرزند سه سال داشت.

پس از درگذشت ابوبکر، حضرت علی(ع) اسماء را به همسری برگزید. از این پس، محمد در خانه علی(ع) بزرگ شد و مادرش که از محبّان و شیفتگان اهل بیت و وفاداران به ولایت بود، او را با مهر علی و عشق دودمان پیامبر(ص) بزرگ کرد.

محمّد، از کودکی تحت کفالت و تربیت امام علی(ع) قرار گرفت. او امیر المؤمنین را پدر خویش می دانست و امام هم او را پسر خود می خواند. گرچه محمد، فرزند ابوبکر بود، ولی در دامان علی(ع) بزرگ شد و از وفاداران به خط امامت گشت و در همه صحنه ها از این مسیر نورانی عدول نکرد.2

فضایل و مناقب

رسول خدا(ص) از تولّد چنین فرزندی به اسماء بنت عمیس خبر داده و برای او و فرزندش(محمد)، دعای خیر کرده بود.

در دورانی که اسماء، همسر ابوبکر بود، خوابی دید که او را نگران کرد. رسول خدا(ص) خواب او را چنین تعبیر کرد: «نگران نباش، همسرت از این سفر سالم برمی گردد و تو از او، صاحب فرزند پسری می شوی که نامش را «محمد» می-گذاری. خداوند او را وسیله خشم کافران و منافقان می سازد» و همان گونه که پیامبر پیش بینی کرده بود، اتفاق افتاد3 و همواره تا پایان عمر در خط ولایت، استوار ماند و جان در راه ایمان نهاد.

علی(ع) درباره او فرموده است: «محمد، فرزند من است، از نسل ابوبکر» و چون خبر شهادت او را به حضرت دادند، بسیار ناراحت شد. علّت آن را که پرسیدند، فرمود: «چرا ناراحت و گریان نباشم؟ او تربیت شده من و برادر فرزندانم بود، من هم برای او پدر بودم و او را فرزند خود می شمردم». حضرت علی(ع) او را بسیار می ستود و از عبادت و تلاش او تعریف می کرد.4 (به ماجرای شهادتش اشاره خواهد شد).

او دلباخته امام علی(ع) بود. معاویه بسیار کوشید تا او را از حضرت جدا کند و به طرف خود جذب نماید، ولی نتوانست. عمروعاص به معاویه گفت: خیلی درباره او نیندیش، محبّت علی، چشم او را کور کرده و عقلش را ربوده است.5

او در راه خدا استوار، در دینداری قاطع و اهل عبادت و تقوا بود، به طوری‌که او را «عابد قریش» می‌نامیدند. امام صادق(ع) نیز او و عمار یاسر را با این صفت ستوده که آن دو هرگز معصیت خدا از سوی بندگان را تحمل نمی‌کردند. در نقلهای تاریخی، او را از حواریّون و یاران خاص امیر مؤمنان(ع) شمرده اند.

امام کاظم(ع)فرموده است: «روز قیامت ندا می رسد: حواریون ثابت قدم پیامبر کیانند؟ سلمان و مقداد و ابوذر برمی خیزند. آن‌گاه ندا می شود: حواریّون علی(ع) وصّی پیامبر کجایند؟ عمرو بن حمق خزاعی، محمد بن ابی بکر، میثم تمار، اویس قرنی و ... برمیخیزند.»6

همه این ها گواه مقام والا، ایمان، معرفت و عبادت اوست و بسیاری از کسانی که درباره او سخن گفته اند، - از جمله در حدیثی از زبان امام صادق(ع)7- نجابت و شرافت او را از ناحیه مادرش، اسماء بنت عمیس دانسته‌اند.

«اسماء»، همسر جعفر بن ابی طالب بود. جعفر، در جنگ موته1 در سال هشتم هجری به شهادت رسید. ابوبکر با اسماء ازدواج کرد. مدّت زندگی مشترک آن دو حدود پنج سال طول کشید. محمّد بن ابی بکر ثمره این ازدواج بود که در مسیر سفر حجةالوداع (در مکانی به‌نام ذوالحلیفه)، به دنیا آمد. چند سال بعد که ابوبکر از دنیا رفت، این فرزند سه سال داشت.

پس از درگذشت ابوبکر، حضرت علی(ع) اسماء را به همسری برگزید. از این پس، محمد در خانه علی(ع) بزرگ شد و مادرش که از محبّان و شیفتگان اهل بیت و وفاداران به ولایت بود، او را با مهر علی و عشق دودمان پیامبر(ص) بزرگ کرد

دوران جوانی محمد

گفتیم سه  ساله بود که امیرالمؤمنین با مادر او (اسماء بنت عمیس) ازدواج کرد. وی در خانه علی(ع) و در کنار امام حسن و امام حسین، بزرگ شد، به سنّ جوانی رسید و با یکی از اسیران ایرانی ازدواج کرد و از آن‌ها، فرزندی به نام قاسم بدنیا آمد که بعدها فقیه حجاز گشت.

امام زمان(ع)

دوران خلافت عمر به پایان آمد. در دوره عثمان، محمد بن ابی بکر جوان پرشوری شده بود که نسبت به احکام دین و اجرای حق، اهتمام می ورزید و حساسیّت داشت.

در دوره عثمان، برخی خلاف ها، بدعت ها و رویّه های نادرست، در امور اجرایی، عزل و نصبها و مصرف بیتالمال پیش آمد که سبب نارضایتی و عصیان مردم دیندار ضدّ خلیفه گشت.

محمد بن ابی بکر، در نیمه دوم خلافت عثمان که اوج این نوع روش‌های نادرست بود، از اولین کسانی به شمار می‌رفت که از کارهای عثمان انتقاد کرد و از تغییر و تبدیل در دین خدا و احکام شرع برآشفت و با آن‌که جوانی حدوداً، نوزده ساله بود، صراحت لهجه و موضع شفّاف او مشهود بود و از روی کار آمدن کسانی‌که رسول خدا(ص) آنان را مهدورالدم و کافر شمرده بود، انتقاد میکرد.8

مدتی که او و محمد بن ابی خدیفه در مصر بودند، مردم را ضدّ عثمان میشوراندند و سیاستهای غلط او را افشا میکردند. تا جایی که مردم مصر به همراهی محمد بن ابی بکر به قصد اعتراض، عازم مدینه شدند.

شورش عمومی علیه عثمان بالا گرفت. امیر مؤمنان چند بار از طرف مردم با عثمان صحبت کرد. خواسته امام و مردم این بود که خلیفه، رفتار خود را عوض کند و از گماشتن افراد فاسد بر پستهای کلیدی حکومت و خلاف‌ها دست بردارد، ولی این تلاشها به جایی نرسید.

سرانجام درپی فشار انقلابیون، عثمان عقب نشینی کرد و با حالت ندامت نامهای نوشت و محمد بن ابی بکر را برای حکومت مصر تعیین کرد و قضایا به ظاهر آرام شد و محمد و همراهانش از مدینه به سمت مصر روان شدند. ولی در میان راه به فرد مشکوکی برخوردند. پس از تفتیش و بازرسی از او، معلوم شد که حامل نامهای از سوی عثمان به والی مصر است و در آن نامه نوشته شده که هرگاه محمد بن ابی بکر و همراهانش به مصر رسیدند، آنان را به قتل برسان و خودت بر سر پست باقی بمان تا فرمان من برسد. نامه با مُهر عثمان، مهر شده بود.

با افشای این نامه، آن گروه به سرکردگی محمد بن ابی بکر از نیمه راه به مدینه برگشتند تا کار را یکسره کنند.9

پس از بازگشت آنان به مدینه و خواندن نامه برای اصحاب پیامبر، معلوم شد مروان در پشت این دسیسه بوده و عثمان اظهار بی اطّلاعی کرد. سرانجام پس از گفتگوها و مناقشات بسیار، مردم شهر از دور عثمان پراکنده شده و به خانههای خود رفتند. شورشیان نیز خانه عثمان را محاصره کردند و عثمان کشته شد،10 محمد بن ابی بکر در کشتن عثمان هیچ نقشی نداشت و عثمان بهدست هزاران نفر که علیه سیاستهای غلط و انحرافی او قیام کردند، به قتل رسید.

در رکاب علی (ع)

دوران خلافت عثمان (که سراسر فتنه در تاریخ اسلام بود)، به سر آمد و مردم با امیر مؤمنان بیعت کردند، تا سروسامانی به اوضاع آشفته بدهد، ولی منافقان به بهانه خون‌خواهی عثمان، بیعت شکستند و علیه حکومت علوی شوریدند و جنگ جمل، صفین و نهروان را به راه انداختند.

جنگ جمل با تحریک دنیاطلبان با جلوداری «عایشه» در بصره پیش آمد. وقتی امام فهمید که طلحه، زبیر و عایشه به بصره رفته اند و قصد فتنه دارند، از حجاز به سمت عراق حرکت کرد تا فتنه گران بصره را سرکوب کند. در این مسیر، محمد بن ابی بکر و برادرش را به سوی کوفه اعزام کرد تا کوفیان آمادگی یابند. روزها گذشت، امام علی(ع) در کوفه مستقر شد و نیروهای خود را سازماندهی کرد و فرماندهان را تعیین نمود. محمد بن ابی بکر از سوی امام به فرماندهی نیروهای پیاده تعیین شد.

جنگ جمل آغاز شد. نبردی سخت و خونین بود. سپاه علی(ع) پیروز گشت. در لحظهای که شتر عایشه را پی کردند و کجاوه در حال سقوط بود، محمد بن ابی بکر به فرمان علی(ع) نزدیک عایشه (که خواهرش بود) رفت و او را تحت نظر و نظارت گرفت.

به امر امام، عایشه را همراه جمعی از زنان نقابپوش به مدینه فرستاد. پیش از عزیمت، محمد بن ابی بکر خواهرش (عایشه) را که در این فتنه، ملعبه ریاست طلبان دنیاخواه قرار گرفته بود، نصیحت می‌کرد و می‌گفت: مگر سخن پیامبر را نشنیده ای که فرموده است: «علیّ مع الحق و الحق مع علیّ؟» آنگاه به جنگ با او می‌پردازی؟11

پس از جنگ جمل، جنگ صفین پیش آمد، که آن هم فتنه ای عظیم بود و ماندن در کنار علی(ع) و نبرد با شامیان، بصیرت میطلبید.

در این برهه از زمان، محمد بن ابی بکر، از جمله کسانی بود که به معاویه نامه نوشت و او را به راه حق فراخواند و از فتنه انگیزی ضدّ حکومت علوی برحذر داشت و او را به نبردی سخت تهدید کرد که اگر دست از دشمنی برندارد، با تیغ یاران علی(ع) و قهر خدای قهّار روبهرو خواهد شد.12

جنگ صفین آغاز شد. در این نبرد طولانی نیز، محمد در کنار امیر مؤمنان(ع) بود و از حق دفاع میکرد. تا آنکه جنگ با قضیّه حکمیّت به پایان رسید و سپاه معاویه به شام و یاران علی(ع) به کوفه برگشتند.

امیرالمؤمنین(ع) از شهادت او بسیار متأثّر شد. بر فراز منبر رفت و در خطبه ای که آثار اندوه از چهره و کلام امام آشکار بود، فرمود: «ای مردم! فاجران تبهکار، مصر را تصرّف کردند. آنان که پیرو ستم و مخالفان راه خدا بودند، بر آن دیار تسلّط یافتند و محمد بن ابی بکر ـ‌که رحمت خدا بر او باد‌ـ را به شهادت رساندند. کسی که فرزندی خیرخواه، کارگزاری تلاشگر، شمشیری برّان و ستونی استوار بود. در شهادت او صبر می‌کنیم و از خداوند، انتظار پاداش داریم. او کسی بود که منتظر قضای الهی و چشم به راه پاداش خدا بود، از چهره فاجران بدش میآمد و روش و سیره مؤمنان را دوست میداشت. بر هیچ کشتهای جز او بیتاب نگشته‌ام. او تربیت شده دامنم بود و او را فرزند خویش به شمار میآوردم. آری، بر شهادت چنین کسی باید اندوهگین بود»

محمد بن ابی بکر در مصر

پس از جنگ صفین، فتنهها و شبیخونهای سپاه معاویه هم‌چنان ادامه داشت و پیوسته در قلمرو حکومت امام علی(ع) آشوب و مشکل میآفریدند. از جمله در مصر که برخی هواداران عثمان آن‌جا بودند، تحریکاتی ضدّ استاندار مصر صورت می-گرفت.

نهج البلاغه

امام علی(ع) قیس بن سعد را به ولایت مصر گماشته بود، امّا او برخورد قاطعی با مخالفان نمیکرد و فرمان امام را در این مورد نادیده میگرفت. امام، قیس را برکنار کرد و محمد بن ابی بکر را به ولایت مصر تعیین کرد و همراه حکمی او را روانه مصر کرد. وی وارد مصر شد و حکومت آن‌جا را برعهده گرفت و برای مردم خطبه خواند و خطّ مشی خویش را اعلام کرد.13

در آن دوران، وی نامهای به کوفه نوشت و از امام درباره مسائل فقهی، حکومتی و قضایی سؤالاتی کرد. حضرت هم پاسخ مفصّلی نوشت.

محمد بن ابی بکر، با آنکه باصلابت، شجاع و باایمان بود، امّا جوان بود و تجربه زیادی در کشورداری نداشت. در دوران حکومتش در مصر، مخالفتهایی صورت گرفت و اوضاع آشفته شد و عدّه ای به بهانه خون‌خواهی عثمان، اوضاع را متشنّج کردند. امیر مؤمنان تصمیم گرفت فرد قویتری برای اداره مصر بفرستد. این بود که «مالک اشتر» را برای این کار برگزید و همراه عهدنامه ای مفصّل که مشهور است، او را به مصر روانه ساخت.

معاویه، با دسیسه و نیرنگ، توسّط برخی مزدوران، مالک اشتر را پیش از آن‌که به مصر برسد، در منطقه قُلزم (نزدیک دریای سرخ) به شهادت رساند.

امام هم‌چنان قصد داشت، فرد مناسبتری به مصر اعزام کند. معاویه هم که به عمروعاص وعده داده بود پس از جنگ صفین، مصر را به او بدهد، به کمک مخالفان شورشی در مصر، اوضاع آن دیار را آشفته کردند و سپاهی برای تسخیر مصر فرستادند.14

فرجام سرخ شهادت

معاویه، عمروعاص را با لشکری به سوی مصر فرستاد. نامههایی بین محمد بن ابی بکر و معاویه ردّوبدل شد. محمد، یاران خود را برای جنگ آماده ساخت، برای آنان سخنرانی کرد و با خطابه ای پرشور از آنان خواست تا با سپاه متجاوز و گمراه عمروعاص، مردانه بجنگند و اجر جهاد را بهصورت بهشت و مغفرت الهی دریابند.

دو لشکر در مقابل هم صف آرایی کردند. نبرد آغاز شد. از شام، پیوسته برای عمروعاص نیروهای کمکی میرسید. محمد بن ابی بکر و همراهانش تا آخرین نفس شجاعانه جنگیدند. وقتی باقیمانده هم‌رزمانش پراکنده شدند، تنها ماند و به خرابه ای پناه برد. دشمنان او را یافتند و درحالیکه لب تشنه و روزه دار بود، او را مظلومانه به شهادت رساندند و پس از شهادت هم، پیکر مطهرش را به آتش کشیدند. 15

اینگونه بود که محمد بن ابی بکر، پس از عمری ایمان، وفا، صدق و جهاد، در یک جهاد نابرابر در چهاردم ماه صفر سال 38 هجری به شهادت رسید، درحالیکه 28 سال از عمر سراسر افتخارش میگذشت.

امیرالمؤمنین(ع) از شهادت او بسیار متأثّر شد. بر فراز منبر رفت و در خطبه ای که آثار اندوه از چهره و کلام امام آشکار بود، فرمود: «ای مردم! فاجران تبهکار، مصر را تصرّف کردند. آنان که پیرو ستم و مخالفان راه خدا بودند، بر آن دیار تسلّط یافتند و محمد بن ابی بکر ـ‌که رحمت خدا بر او باد‌ـ را به شهادت رساندند. کسی که فرزندی خیرخواه، کارگزاری تلاشگر، شمشیری برّان و ستونی استوار بود. در شهادت او صبر می‌کنیم و از خداوند، انتظار پاداش داریم. او کسی بود که منتظر قضای الهی و چشم به راه پاداش خدا بود، از چهره فاجران بدش میآمد و روش و سیره مؤمنان را دوست میداشت. بر هیچ کشته ای جز او بیتاب نگشته‌ام. او تربیت شده دامنم بود و او را فرزند خویش به شمار میآوردم. آری، بر شهادت چنین کسی باید اندوهگین بود.»16

به همان اندازه که امیر مؤمنان در شهادت او داغدار و محزون شد، شامیان و معاویه شادی کردند. سخن امام اشاره به همین است که فرمود: «اِنّ حُزننا علیه عَلی قدرِ سرورِهم بِهِ، اِلّا انّهم نَقصُوا بَغیضاً و نَقصنا حبیباً؛17 اندوه ما بر او، به اندازه شادی آنان از مرگ اوست، جز این‌که آنان دشمنی را از دست دادند و ما دوستی را.»

اینک قبر آن شهید ولایت و حریّت، در فسطاط (قاهره کنونی) در مصر است18 و نامش بر تارک تاریخ میدرخشد و جان‌فشانیهای او در راه ولایت و حمایت از مولایش امام علی(ع)، الگوی صبر، ثبات و بصیرت است.

نامش بلند و یادش جاودانه باد.

نوشته: جواد محدثی

تنظیم: شکوری- گروه دین و اندیشه تبیان


1. جنگی که میان مسلمانان و کفّار در منطقه شمال سوریه اتفاق افتاد و جعفر بن ابی طالب فرمانده سپاه اسلام بود.

2. اعیان الشیعه، ج 3، ص 306.

3. ثقفی، الغارات، ص 189.

4. ابن عبد البرّ، الاستیعاب، ج 3، ص 1367.

5. لبیب بیضون، الشهید محمد بن ابی بکر، ص 13.

6. رجال کشّی، ص 15.

7. «... کان انجابه من قبل امّه اسماء بنت عمیس رحمة الله علیها  لا من قبل ابیه» (رجال کشّی، ص 64).

8 . ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 118.

9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 150.

10. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص 43.

11. همان، ص 78.

12. نامه مفصّل او در وقعة صفّین، ص 124 آمده است.

13. الغارات، ص 142 و شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 66.

14. ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 355.

15. الغارات، ص 178 و شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 87.

16. محمد بحر العلوم، من مدرسة الامام علی(ع)، ص 117؛ الغارات، ص 198 و ابن اثیر، کامل، ج 3، ص 359.

17. نهج البلاغه، حکمت 325.

18. دکتر لبیب بیضون، الشهید محمد بن ابی بکر، ص 8.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.