تبیان، دستیار زندگی
در مقالۀ پیشین به مسئلل تناسخ پرداختیم. گفتیم اعتقاد به تناسخ پاسخی (هرچند نادرست) به دغدغه جاودانگى انسان است. همه اقوام و ملل به نحوى معتقد به حیات پس از مرگ بوده‏اند. یکی از دلایلی که برخی از معتقدین به جاودانگی انسان ـ¬مثل هندوها و بودائیان¬ـ را به سو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دلایل ابطال تناسخ

تناسخ

در مقاله پیشین به مسئله ی تناسخ پرداختیم. گفتیم اعتقاد به تناسخ پاسخی (هرچند نادرست) به دغدغه جاودانگى انسان است. همه اقوام و ملل به نحوى معتقد به حیات پس از مرگ بوده‏اند. یکی از دلایلی که برخی از معتقدین به جاودانگی انسان - مثل هندوها و بودائیان - را به سوی ایده تناسخ کشانده است، این است که  این عده اعتقادی به روح مجرد انسانی ندارند. انکار روح مجرد و در عین حال، اعتقاد به جاودانگی انسان، اندیشه تناسخ را در ذهن این عده تثبیت کرد. آنها برای حفظ نظریه جاودانگی به حلول روح از جسمی به جسمی دیگر معتقد شده اند.

اقسام تناسخ

قائلین به تناسخ انواع مختلفی برای آن ذکر کرده اند؛ در یک تقسیم بندی کلی می توان گفت تناسخ به سه دسته قابل تقسیم است:

1. تناسخ نامحدود یا مطلق: مقصود از تناسخ مطلق این است که در همه زمان ها، نفس همه انسانها، در از بدنی به بدن دیگر منتقل می شوند. دلیل نام گذاری این قسم به تناسخ «مطلق» یا «نامحدود» این است که معتقدین به این قسم از تناسخ هیچ محدودیتی در این انتقال نمی دانند؛ نه محدودیت در افراد و نه محدودیت زمانی. این قرائت از تناسخ که می توان آن را دیدگاه حداکثری یا دیدگاه رادیکال نامید، هیچ استثنائی برای شمولیت نظریه خود را قبول ندارد. قطب الدین شیرازی در مورد این قسم از تناسخ می گوید:

«گروهی که از نظر تحصیل و آگاهی فلسفی در درجه نازل می باشند به یک چنین تناسخ معتقدند، یعنی پیوسته نفوس از طریق مرگ و از طریق بدنهای گوناگون، خود را نشان می دهند و فساد و نابودی یک بدن مانع از عود ارواح به این جهان نمی باشد.» (قطب الدین رازی، شرح حکمة الاشراق: 476)

2. تناسخ نزولی (محدود): قائلین به چنین تناسخی همانند دسته قبلی، نمی گویند که همه انسان ها در چرخه طبیعت تولد دوباره می یابند بلکه تنها انسان هایی در چرخه تناسخ قرار می گیرند که به کمال لازم نرسیده باشند. کسانی که به کمالات لازم رسیده اند به جهان مجردات وارد می شوند و انسان های ناقص و انسانهایی که در درجات پایین تر قرار دارند تا زمانی که به کمال لازم برسند در این چرخه باقی می مانند.

3. تناسخ صعودی (محدود): به نظر قائلان این قسم از تناسخ، حیات دارای مراتب است. حیات برتر از آن انسان، حیوان و سپس نبات است. به همین دلیل، حیات و نفس است، نخست به نبات تعلق می گیرد، و پس از سیر تکاملی خود به حیوان و در نهایت به انسان تعلق می گیرد. براساس تناسخ صعودى، روحى که به عنوان مثال در حیوان‏دانى مثلا کرم خاکی هست، پس از مدتى که موت بدن فرا رسید وارد بدن حیوانى عالى‏تر مى‏شود و همین‏طور روح تا با تکامل حاصل شده، ابدان عالى‏ترى را مقرّ خود قرار مى‏دهد تا نهایتا به عالم عقول متصل شود.

از دیدگاه متکلمین و فلاسفه  اسلامی، همه اقسام تناسخ باطل است.

ملاصدرا می گوید؛ مقتضی عنایت خداوند این است که هر  موجودی را به کمال لایق خود برساند. کمال نفس مجرد، در مقام نظر، رسیدن به کمالات عقلی و نظری (رسیدن به عقل مستفاد) یا رسیدن به کمالات عملی و مکارم اخلاق است.  حال اگر نفس، بدون رسیدن به چنین کمالاتی، بطور دائمی در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، قبول کرده ایم که چرخه ای در طبیعت وجود دارد که منافی با عنایت الهی است

دلایل ابطال تناسخ

صدرالمتالهین برای ابطال تناسخ دلیلی ذکر می کند که در این مقاله به آن خواهیم پرداخت.

تناسخ

پیش از بیان نظر صدرا لازم است بدانیم که او ماهیت نفس انسانی را تدبیر و اشتغال به بدن می داند. یعنی نفس نمی تواند وجود داشته باشد ولی به تدبیر بدن اشتغال نداشته باشد. به عبارت دیگر، مسئله ارتباط نفس و بدن یک ارتباط اعتباری و اضافی نیست. یعنی چنین نیست که یک بدنی و یک نفسی وجود داشته باشد و این نفس با آن بدن مرتبط باشد. صدر می گوید این دیدگاه درباره نفس و بدن با ایده تناسخ همساز نیست. دلیل این ناهمسازی چیست؟

وقتی نفس از بدن اول به بدن دوم منتقل می شود، مسلماً لحظه ای فاصله زمانی بوجود می آید (هرچند قائلین به تناسخ آن را نپذیرند). اشکال صدرالمتالهین بر همین فاصله زمانی کوتاه بنا شده است. به نظر صدرا، در این لحظه کوتاه ـ ¬زمان انتقال از بدن اول به بدن دوم¬ـ نفس به هیچ بدنی اشتغال ندارد. این امر به نظر صدرا محال است زیرا همانطور که  گفتیم نفسیت نفس تدبیر و تصرف در بدن است در حالی که اندیشه تناسخ ما را وادار می کند که در این لحظه کوتاه قبول کنیم نفسی وجود دارد که تعلقی به هیچ بدنی ندارد. به این ترتیب، قبول تناسخ منجر به تعطیل نفس از تدبیر مى‏شود چرا که وقتى از بدن اول خارج مى‏شود تا به بدن دوم بپیوندد لحظه ای وجود دارد که نفس هیچ کاری ندارد، در حالى که کار هستى و طبیعت مبرّاى از تعطیل است:

«حجّة اُخرى عامّة هى ان النّفس اذا فارقت البدن کان آن مفارقته عن البدن الاوّل غیر آن اتّصاله بالبدن الثانى. و بین کل آنین زمان، فیلزم کونها بین البدنین معطّلة عن التّدبیر، والتّعطیل محال. و هذا تمام على طریقتنا من انّ نفسیة الانفس نحو وجودها الخاصّ لیست کاضافة عارضة لها» (صدرالمتالهین، اسفار، ج 9، ص 12)

اگر نفس ها را از بدن ها جدا بدانیم، باز هم دچار محال می شویم. ملاصدرا می گوید؛ مقتضی عنایت خداوند این است که هر  موجودی را به کمال لایق خود برساند. کمال نفس مجرد، در مقام نظر، رسیدن به کمالات عقلی و نظری (رسیدن به عقل مستفاد) یا رسیدن به کمالات عملی و مکارم اخلاق است.  حال اگر نفس، بدون رسیدن به چنین کمالاتی، بطور دائمی در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، قبول کرده ایم که چرخه ای در طبیعت وجود دارد که منافی با عنایت الهی است

دلیلی دیگر:

بنابر تناسخ، نفس یا منطبع در ابدان است یا از بدن ها جداست. هر کدام از اینها را معتقد شویم به محال منجر می شود. اگر نفس را منطبع در ابدان بدانیم، با مبنای خود قایلان به تناسخ منافات دارد، زیرا انتقال صور و اعراض از محلّی به محل دیگر ممتنع است، زیرا انطباع با انتقال منافات دارد، چراکه لازمه اش این است که نفس در حال انفصال از بدن، یک موجود بدون موضوع و محل باشد.

اما اگر نفس ها را از بدن ها جدا بدانیم، باز هم دچار محال می شویم. ملاصدرا می گوید؛ مقتضی عنایت خداوند این است که هر  موجودی را به کمال لایق خود برساند. کمال نفس مجرد، در مقام نظر، رسیدن به کمالات عقلی و نظری (رسیدن به عقل مستفاد) یا رسیدن به کمالات عملی و مکارم اخلاق است.  حال اگر نفس، بدون رسیدن به چنین کمالاتی، بطور دائمی در حال تردد از این بدن به آن بدن باشد، قبول کرده ایم که چرخه ای در طبیعت وجود دارد که منافی با عنایت الهی است ( اسفار، ج 9: 16 الى 20).

علاوه بر دلایل عقلی که بر بطلان تناسخ ذکر کرده ایم، می توان آیاتی را نیز بر بطلان تناسخ ذکر کرد:

«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّیُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»

چگونه به خداوند کافرمیشوید؟! در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را می میراند و بار دیگر شما را زنده می کند، سپس به سوی او بازگردانده می شوید.

آیه بالا صریحاً عقیده به تناسخ را نفی می کند. این آیه می گوید؛ بعد از مرگ، یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان رستاخیز و قیامت است و انسان مجموعاً دو حیات و مرگ دارد. اگر کسی تناسخ را بپذیرد نمی تواند به دو حیات و مرگ اعتقاد داشته باشد. چرخه تناسخ نامتناهی است.

نوشته علیزاده – گروه دین و اندیشه تبیان


منابع:

1. شرح حکمه الاشراق سهروردی محمودبن مسعود قطب الدین شیرازی، مهدی محقق (به اهتمام)، عبدالله نورانی (به اهتمام)، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1385.

2. شیرازى، صدرالدین، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج9، قم، منشورات مصطفوى.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.