تبیان، دستیار زندگی
سخنان استاد علی معلم دامغانی در ارتباط با ادبیات آیینی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سخنان استاد علی معلم دامغانی در ارتباط با ادبیات آیینی

ادبِ عزاداریهایمان گم شده است!

ادبِ عزاداریهایمان گم شده است!

یک وقت شما در صحرا بوته ها را آتش میزنید. آتش به صورت دایره پیش می‌رود و در مرکز خاموش می‌شود.یعنی هر چه این دایره بزرگتر ‌شود، مرکز آن خاموش‌تر از قبل می‌شود. ما در این 31 سال  چنین سیری را دنبال کردیم. چنان که امروز دو مرتبه شعر مذهبی دارد به سلسله مداحان و  شاعران طراز دوم بر می‌گردد. شاعرانی که چندان در رده شعر اصلی و رودخانه بزرگ شعر فارسی نیستند.

ما یکباره با اتفاق جدیدی روبرو شدیم،  اینکه مردم عادی ما حوادثی را از تلویزیون‌ها می‌بینند که برای آن‌ها ماهیت قصه معلوم نیست. اما قهرمان در اوج قدرت به ناجوانمردی کشته می‌شود. او راجع به مفهوم شهید چیزی از این قبیل شنیده است، در حالی که شهید مقوله‌ای است که در دل اسوه‌ها تحقق دارد، نه در ساحت اسطوره‌ها.

مدح مداح امروز در آدم‌هایی که دورش نشسته‌اند و مخصوصا شور و حرارتی که نشان می‌دهند، با دیسکوهایی که آن طرف وجود دارد، شباهت‌های بیشتری دارند تا مجلسی که در گذشته به آن گفته‌اند تعزیه.

«اسوه» و «اسطوره»و تعریف و تبیین هر یک از این مفاهیم

«اسطوره»: «اسطوره‌ها محکوم اند و آدمیان این مفاهیم را می‌سازند، به گونه مصادیق که بعضی از حقایق را برسانند. خود فردوسی می‌گوید که رستم یلی در سیستان بود که من کردمش رستم دستان.»

«اسوه»: «اسوه‌ها عکس اسطوره‌ها هستند. خدای‌آفریده‌اند، در تاریخ حضور دارند، انسان هر چه می‌کوشد به حقیقتشان راه نمی‌برد. فرض کنید در مورد کلام امیرالمومنین‌علی(ع) نهایت می‌گویند چیزی پائین‌تر از کلام خالق، بالاتر از کلام مخلوق. یعنی در برزخ انسان و خدا، کتابی هست که نهج‌البلاغه است و آن هویت و خاصیت خودش را دارد. بقیه اسوه‌ها هم بنا به سایر تجلیاتشان شناخته می‌شوند. همه تجلیات که قلمی و کلامی نیستند، صور دیگری هم دارند. همه اسوه‌ها، مسائل تاریخی‌اند و اتفاق افتاده‌اند. بالاتر از حقیقت ما و زندگی ما و تاریخ ما هستند. پس هم اسوه‌اند و از ما هستند، هم بالاتر از ما.»

علی معلم

ما هرگز برای مردم فرق اسطوره و اسوه را بیان نکردیم. مردم از کجا بدانند که حادثه ترووا از کربلا بزرگ‌تر نبوده است، در حالیکه اطلاعات آن‌ها اطلاعاتی بسیار بسیار جزئی است.

ما با اسطوره‌هایی مواجهیم که غرب آن‌ها را به زیباترین صور از جهت نمایشی آرایش می‌کرد و تحویل این طرفی‌ها می‌داد و کسی که نه اسطوره می‌داند و نه اسوه، از آن کمال لذت را می‌برد.

باید با آن رقابت کرد. حداقل فرق اسطوره و اسوه را مشخص کرد و گفت اسوه چنان حرمتی دارد که در نمایش نمی‌گنجد و به خاطر همین نمایش راجع به آن روایتی است. یا به گونه‌ای دیگر است.

در کشور ما 21 سال است که کتاب اسطوره ها چاپ می‌شود. در مورد بسیاری از اقوام که اسمشان هم در تاریخ جغرافیا نیست، در کشور ما کتاب اسطوره چاپ شده است.

حتی گاهی انسان از خودش می‌پرسد مدیریت یک چنین کار عظیمی با کیست که درست چیزی انتخاب می‌شود که مقابل ذات مقدس حضرت رسول(ص)است.

دین مسیحیت یکی از ادیانی است که اگر حقیقتش را بررسی کنید، بیش از آنکه به ادیان ابراهیمی تعلق داشته باشد به اساطیر شرقی تعلق دارد. شاید به اسطوره اسرائیل بیشتر از هر اسطوره دیگری شبیه باشد. پس این‌ها به نوعی اهل اسطوره بودند که ارادت می ورزیدند به اسطوره،اولا من از اینکه آب از آن سو به این سو بیاید، نه نگرانم نه اعتراض دارم. اگر همه آن‌هایی که اسطوره دوست دارند و اسطوره‌بازند، حقیقت ماجرا را بفهمند و انتقال بدهند به عالم اسوه‌ها، این کمال آن‌ها خواهد بود. و زیانی برای ما نیست. اگر از این طرف گروهی تمایل پیدا کنند که مثلا خط ترووا برایشان ارزشمندتر شود از کربلا، یا مثلا هلن از بسیاری از قدیسه‌های ابراهیمی ارجمندتر شود - کمااینکه در غرب این چنین است و پشتوانه هنر هلن است - این مسئله باعث نگرانی ما خواهد بود.

ما در بین شاعران اسلام، شیعه‌تر از فردوسی نداریم. سوالی که پیش می‌آید، لطیفه‌اش اینجاست، اگر شاعری شیعی‌تر از فردوسی پیدا نمی‌شود، چرا فردوسی در حقیقت اسوه‌ها را گذاشت و به اسطوره‌ها پرداخت؟ متاسفانه پیشینیان ما هم همیشه گرفتار این معنی بوده‌اند که چرا این مرد بزرگ عمرش را صرف بخش دوم ماجرا نکرد در حالی که مسلما این به خرد عظیم او خطور می‌کرد.سالیان سال ما دعواهایی کردیم که اجداد ما بارها این‌ها را طرح کرده بودند. طرح کرده بودند و حل کرده بودند. آیا رستم بزرگتر است یا علی ابن ابی طالب(ع)؟ این سوال و حتی بدترش را از کسانی که متدین‌تر بودند، شنیده‌اند.کاری که فردوسی کرد در واقع تجلی ادبی است که شیعه تا این ساعت به ذوات مقدسه،  ورزیده است و هر که آگاه‌تر این ادب را بیشتر نگاه داشته است.بسیاری اوقات ما به جای اینکه آفتاب را بیان کنیم، سایه را نشان می‌دهیم و سایه دلالت بر آفتاب دارد. چون سایه آنجا اتفاق می‌افتد که آفتاب باشد. و آن چه آفتاب را به سایه میشناساند، حرمت آفتاب را نگاه داشته و خیره در نگاه آفتاب ننگریسته و خودش را شایسته این معنی نمی‌دانسته است. این مسلم بر سخن فردوسی است. فردوسی اسوه‌ها را عظیم‌تر از آن می‌انگاشت که شاعری حتی با آن قوت درباره ایشان سخن بگوید. و چون در حق دلبران سخن نمی‌توانست گفت، سخن در مورد دیگران گفت تا مردمان به مفهوم، حد مصداق را بشناسند؛ اگر رستم چنین است پس علی‌ابن‌ابی‌طالب در کجای عالم قرار دارد؟ اگر سیاوش شهیدی است که در بلخ از قطره خون او گل سرخ می‌روید، در واقع حسین علی چه پایه و مایه‌ای دارد در کربلا؟فردوسی می‌دانست که آن حقیقت را نمی‌شود حتی به کلام بیان کرد. چون خواهی نخواهی مثل قرآنند. یعنی اگر شما ترجمه‌اش کنی، یک جور تفسیرش هم کرده ای. به عنوان مثال ترجمه «اولی‌الامر» را بنویس. هر جوری که ترجمه‌اش را بنویسی، در حقیقت تفسیرش هم کرده‌ای. بیشتر آنچه که در سخن فردوسی است یا ترجمه آیات قرآن است، یا نوعی تفسیرگونه و برداشت است. یعنی همه حکمت‌هایی که در پایان قصه‌ها بهشان می‌پردازد، یا عین سخن خداست و عین احادیث نبوی است یا نوعی برداشت از آن است. او دانش علمی و دینی خودش را می‌رساند که تا چه اندازه آگاه بوده است و ثانیا ادب او را که به جای مستقیم سخن گفتن، نوع دیگری سخن گفته و مسلما آن کسی که شاهنامه را خوانده باشد، حقیقت کربلا و مظلومیت سیدالشهدا(ع) و حقیقت امیرالمومنین(ع) و شجاعت او و کمالات دیگر او را راحت‌تر در می‌یابد. چون آن چه که به مفاهیم استیلا پیدا می‌کند، مصادیق را بهتر می‌شناسد و روشن‌تر درک می‌کند و این را باید غنیمت شمرد.

«ادب»؛ حلقه گمشده مجالس مدح امروز

مدح مداح امروز در آدم‌هایی که دورش نشسته‌اند و مخصوصا شور و حرارتی که نشان می‌دهند، با دیسکوهایی که آن طرف وجود دارد، شباهت‌های بیشتری دارند تا مجلسی که در گذشته به آن گفته‌اند تعزیه.در گذشته گفته‌اند ای تعزیه‌داران به ادب بنشینید، در تعزیه مادر حسین(ع) می‌آید. یعنی حتی بچه‌های جوان هم مجبور بودند حد نگاه دارند و درست و با ادب بنشینند، برای اینکه چنین پنداشته می‌شد، آنجایی که عزای حسین(ع) وجود داشته باشد، لابد مادرش (س) شرکت می‌کند و این ادب لازمه شرکت در چنین مراسمی بود. اما امروز مجالسی از این دست جایی است که یک جوان همه مستی و شور جوانی را می‌تواند آشکار کند و هرچه بیشتر و موفق‌تر، مورد عنایت بیشتر. این شور و حرارت یک مقدار هم به قاعده دوپینگ‌های ورزشی اتفاق می‌افتد و به امام حسین(ع) هیچ نسبتی ندارد و این قصه غم‌انگیز روز است وگرنه مردمان ما خردمند بوده‌اند و می دانستند مسجد خانه مقدسی است.

احیای اسطوره‌ها

«البته اگر اسطوره‌های ایرانی تنها بود، می‌گفتم خوب است. برای اینکه ما ایرانی هستیم و باید اسطوره‌های ایرانی را بدانیم. اما بدبختی این است که ما فقط در این 31 سال اسطوره‌های ایرانی را یاد نگرفتیم. شما الان بروید هر کتابخانه‌ای که می‌خواهید فرقی نمی‌کند، از اسطوره‌های یونان، روم، و بعضی از کشورهایی که اصلا اسمش در جغرافیا نیست و توی تاریخ هم نیست. مثلا اندیشه‌ها و اسطوره‌های سیبری، شاید 10 نوع کتاب وجود داشته باشد. چند عنوان هست که در این 31 سال زینت همه کتابفروشی‌هاست، همیشه هم فروش دارد، خوب هم مدیریت شده است. یعنی آنقدر خوب مدیریت شده که فروش دارد.»


فرآوری و تنظیم: مهسا رضایی- ادبیات تبیان