تبیان، دستیار زندگی
در این نوشتار به دو عامل و دستاویزهای سکولارها که از اهمیت ویژه ای برخوردار است اشاره می شود. مدعیان جدایی دین از سیاست برخی از روشنفکران و دانشمندان اسلامی هستند. چنانکه مهدی بازرگان می نویسد: «مساله حکومت و دیانت دو شغل متفاوت است، پیامبران هم جز یکی دو
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جایگزینی عقل به جای دین در سیاست

امام(ره)

بخش سیاسی_پیوند دین و سیاست اندیشه جدیدی نیست که تنها از سوی امام خمینی(ره) طرح شده باشد بلکه اندیشه آمیختگی دین و سیاست با مبانی خبرگان مکتب اسلام در طول تاریخ فقاهت همآهنگ است.

1-دیدگاههای برخی از اندیشوران اسلامی شاهد گویای این اندیشه است.

1 - مرحوم فاضل مقداد می فرماید: «دین و حکومت دو همزادند و همراه که یکی را بدون دیگری فایده نخواهد بود ...» (1)

2 - مرحوم علامه حلی فرمود: «الحق عندنا وجوب نصب الامام فی کل وقت »(2)

3 - شیخ مفید فرمود: «امامیه متفقند بر اینکه در همه زمانها وجود رهبر واجب است.» (3)

4 - شیخ طوسی فرمود: «امامت و رهبری از دیدگاه عالمان اسلامی به جز اندکی واجب است ...» (4)

5 - مرحوم کاشف الغطا فرمود: «اگر مفهوم سیاست خیرخواهی و خدمت و راهنمایی و جلوگیری از فساد و خیانت است ... آری ما تا فرق سر در آن غرقیم و این از واجبات است.» (5)

6 - آیت الله بروجردی فرمود: «... برای کسی که قواعد و قوانین اسلام را بررسی کند شکی باقی نمی ماند که دین اسلام دین سیاسی و اجتماعی است و احکامش منحصر به عبادات نیست بلکه اکثر احکامش مربوط به سیاست و اداره کشور و تنظیم امور اجتماع و تامین سعادت دنیا و آخرت مردم است ...» (6)

مصلحان و دانشمندان اسلامی دیگر همانند ماوردی (7) ، ابن خلدون (8) ، فخررازی (9) ، شهرستانی (10) ، محمد عبده (11) ، اقبال لاهوری (12) ، سیدجمال الدین اسدآبادی (13) و ... طرفدار تفکر رابطه دین و سیاست هستند.

2 - دیدگاه جدایی دین از سیاست

برخی عقیده دارند که سیاست بخشی از دیانت نیست. و دین فقط برای برقراری ارتباط انسان با خدا تشریع شده و در مقوله خداشناسی و معاد پاسخگو است. طرفداران این نگرش گرچه در اقامه دلایل با هم اختلاف دارند، ولکن در اصل عدم رابطه دین و سیاست با هم مشترکند.

سکولارها برای اثبات ادعای خود به برخی آیات (14) و سنت (15) تمسک کرده اند که نقد و بررسی آنها فرصت دیگری می طلبد.

در این نوشتار به دو عامل و دستاویزهای سکولارها که از اهمیت ویژه ای برخوردار است اشاره می شود. مدعیان جدایی دین از سیاست برخی از روشنفکران و دانشمندان اسلامی هستند. چنانکه مهدی بازرگان می نویسد: «مساله حکومت و دیانت دو شغل متفاوت است، پیامبران هم جز یکی دو سه نفرشان که استثنای این دو شغل را تواما عهده دار بودند; اکثریت قریب به اتفاقشان اصلا این کاره نبودند و اصلا وارد سیاست و حکومت نبودند; اینکه می گویند برای حکومت کردن و برای اداره امت آمده اند اصلا چنین چیزی نبوده است چون این دو شغل کاملا متمایز است.» (16) علی عبدالرزاق مصری در باره حکومت پیامبر(ص) می نویسد: «گرچه پیامبر(ص) ریاست داشته است این ریاست با توجه به شان رسالت او بوده است و یک حکومت معنوی و دینی بوده است نه حکومت سیاسی.» (17)

طرفداران جدایی دین از سیاست برای اثبات مدعای خود به عواملی تمسک کرده که به دوتای آن اشاره می شود:

1 - تنافی قداست دین با سیاست

متاسفانه با جدایی رهبری دینی از رهبری سیاسی و کنار گذاشتن ائمه(ع) از صحنه قدرت، حاکمانی روی کار آمدند که واجد شرایط رهبری نبودند و عملکرد آنان در طول تاریخ موجب شد که مسلمانان منش و رفتار آنان را ضد دین بدانند زیرا که حکومت اسلامی غیر آن چیزی بود که حاکمان جایر عمل می کردند. حاکمانی همانند معاویه که مثل کسری و قیصر عمل می کرد و برای رسیدن به قدرت از هیچ جنایتی دست نمی کشید، زمینه شد که برخی از مسلمانان و مدعیان جدایی دین از سیاست قداست دین را منافی حکومت بدانند. سکولارها ادعا کردند که دین با قداستی که دارد، با سیاستی که توام با ظلم، قهر و جنایت بوده، نمی تواند ارتباط داشته باشد. و قداست دین مبری از سیاست می باشد. در جواب این استدلال باید گفت: منش و عملکرد حاکمان ظالم و منحرف را نباید معیار شناخت یک مکتب قرار داد. داوری صحیح پیرامون یک مکتب می طلبد که برنامه آن مکتب را مورد تحلیل قرار دهیم. از این رو است که گفته اند: «الاسلام شیی ء و المسلمون شی ء آخر». (18)

گوستاولوبون می نویسد: «قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است منحصر به تعالیم و دستورات مذهبی تنها نیست، بلکه دستورات سیاسی و اجتماعی مسلمانان در آن نیز درج است.»

اگر سیاست به معنای خدعه و نیرنگ تفسیر شود که حاکمان منحرف از آن بهره می گرفته اند; دین با آن تنافی داشته و در تضاد است. سیاست به معنای ریاست طلبی و خدعه، رهبران دینی آن را غیر مشروع دانسته و از آن کناره گیری می کردند و ساحت مقدس دین و دین مداران از آن مبرا است. اما حکومت به معنای واقعی و صحیح آن است که در آیات (19) و روایات از آن تعبیر به امانت و مسؤولیت شده است (20) ; دین با آن رابطه داشته و تنافی بین این دو عنصر نیست.

در حوزه فرهنگ اسلام حکومت وسیله و ابزاری است برای تحقق اهداف بلند انسانی و اسلامی از این رو انبیا و اولیا حکومت را می خواستند تا به اهداف بلند خود دست یابند. اگر قداست دین با سیاست تنافی داشت پیامبران و ائمه(ع) شایسته ترین افراد بودند که از حکومت کناره گیری کنند. امام خمینی در نقد دیدگاه طرفداران جدایی دین از سیاست به عدم تنافی این دو عنصر اشاره نموده چنین می فرماید: «... اینها این جور قداست را می خواهند و نمی دانند که اسلام و پیامبر اسلام با تمام قداست این مسایل را داشتند، تمام قداست و الوهیت محفوظ بوده است. معذلک می رفتند و اشخاصی که برخلاف مسیر انسانیت هستند آنها را دفع می کردند و سیاست و مملکت را حفظ می کردند و منافات با قداست هم نداشت.» (21)

2 - جایگزینی عقل به جای دین

امام(ره)

یکی از عوامل و شواهد مدعیان جدایی دین از سیاست این است: که خداوند برای انسان اندیشه و خرد داده تا با بهره گیری از عنصر عقل راه زندگی خود را در این جهان هموار سازد و در پیمودن این راه به عامل دیگر احتیاج ندارد. دین آمده است تا عهده دار تکامل معنوی و ارتباط او با خدا باشد. از این رو شریعت در امور دنیوی که یکی از مصادیق آن حکومت و سیاست است دخالت ندارد، در جواب این استدلال باید گفت: از دیدگاه اسلام عقل از اهمیت ویژه ای برخوردار است. چنانکه در روایات از عقل به عنوان حجت باطنی یاد شده است. امام موسی بن جعفر(ع) فرمود: «ان لله علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنه فاما الظاهر فالرسل و الانبیاء و الائمه(ع) و اما الباطنة فالعقول » (22) در قرآن نیز انسانها به تعقل و تفکر دعوت شده که حاکی از اهمیت این پدیده است. در حوزه تعلیماتی اسلام بین دنیا و آخرت مرزبندی شده است; تا قلمرو برنامه عقل مربوط به دنیا باشد و قلمرو دین پاسخگویی به مسائل اخروی. چنانچه در روایات و آیات (23) به این رابطه تصریح شده است. عقل و دین مکمل یکدیگرند. از این رو است که یکی از منابع اجتهاد عقل است که مجتهد با کمک عقل دین را خوب بفهمد. دین آمده تا کمک کار و یاور عقل باشد. اسلام مدعی است که عقل برای جعل قوانین در جامعه کافی نیست; زیرا که بشر تمام مصالح و مفاسد خود را نمی داند. از این رو در جوامع غیردینی که قانونگذار در آن بشر است، قوانین ثبات نداشته و هر روز تغییر می کنند و برای جعل قوانین مفید، لازم است قانونگذار عالم به تمام مصالح و مفاسد باشد.

در ساختار قانونگذاری اسلام; قانونگذار اصلی خداوند است. در سیستم قانونگذاری اسلام همان طوری که بشر برای تکامل معنوی و فردی احتیاج به دین دارد; برای حکومت و هموار ساختن راه «زندگی دنیوی » نیز نیاز به دین دارد، که عقل و دین با کمک هم بشر را به سوی سعادت دنیا و آخرت هدایت کنند.

مبنای جدایی دین از سیاست که از سوی برخی دانشمندان مسلمان و روشنفکران مطرح شده، مخالف صریح دستورات قرآن و منش رهبران دینی بوده، با دیدگاه برخی روشنفکران دیگر نیز مخالف است. یکی از روشنفکران می نویسد: «ببینید دین و دنیا چه جور در اسلام قابل تفکیک نیست و اصلا قابل تشخیص نیست و چگونه استعمار به دهن ما انداخت که مذهب از زندگی جداست و روشنفکران ما هم طوطی وار بازگو کردند به خیال اینکه دارند ادای روشنفکران اروپایی را در برابر کلیسا درمی آورند غافل از اینکه این قیاس مع الفارق است.» (24)

دانشمندان غیر اسلامی نیز که با دید واقع بینانه مکتب اسلام را مود تحلیل قرار داده تلفیق دین اسلام و سیاست را قبول کرده اند چنانکه گوستاولوبون می نویسد: «قرآن که کتاب آسمانی مسلمین است منحصر به تعالیم و دستورات مذهبی تنها نیست، بلکه دستورات سیاسی و اجتماعی مسلمانان در آن نیز درج است.» (25)

امام راحل با شناخت دقیق از اسلام، در قبال تفکر جدایی دین از سیاست قاطعانه برخورد نموده و این نگرش را معلول عدم آگاهی از اسلام و سیاست و مساوی با تکذیب خدا و معصومان دانسته است. چنانکه ایشان فرمود: «آنکه می گوید دین از سیاست جداست تکذیب خدا کرده است، تکذیب رسول خدا کرده است، تکذیب ائمه هدی کرده است.» (26) :«فمن توهم ان الذین منفک عن السیاسة فهو جاهل و لم بعرف الاسلام و السیاسة » (27) همچنین ایشان می فرماید: «والله اسلام تمامش سیاست است اسلام را بد معرفی کرده اند.» (28) :«باید به این نادانان (کسانی که دین را از سیاست جدا می دانند) گفت که قرآن کریم و سنت رسول الله(ص) آن قدر در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند.» (29)

پی نوشتها:

1- اللوامع الالهیة فی مباحث الکلامیة: 262.

2- العین:27.

3- تلخیص الشافی 1: 55.

4- المقالات: 8.

5- المثل الاعلی فی الاسلام: 71 - 72; ر.ک: حماسه فتوا: 5.

6- ولایت فقیه از دیدگاه مراجع:37; ر.ک: البدر الزاهره: 52.

7- ر.ک: الاحکام السلطانیه: 5.

8- ر.ک: مقدمه ابن خلدون: 191.

9- ر.ک: المحصل:173.

10- نهایة الاقدم: 48.

11- ر.ک: انقلاب اسلامی و ریشه های آن: 255; نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر: 4.

12- همان.

13- همان: 5.

14- ر.ک: علی عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم: 171; مجله حکومت اسلامی; ش 1، ص 101.

15- ر.ک: مجله حکومت اسلامی، ش 1، ص 102 به بعد.

16- روزنامه رسالت، 22/2/1372، ص 3.

17- مجله حکومت اسلامی، ش 1، ص 102 به بعد.

18- همان، ش 6، ص 6.

19- ر.ک: نساء 58; تفسیر البرهان 1: 38; تفسیر عیاشی 1:249; تفسیر نمونه 3:.

20- نور ثقلین 495 و سیری در نهج البلاغه:129.

21- صحیفه نور9: 182.

22- اصول کافی:16.

23- قصص:77.

24- مجموعه آثار دکتر شریعتی 5: 75.

25- تاریخ تمدن اسلام و عرب: 128.

26- روزنامه کیهان، 4/2/1369، ص 10.

27- تحریر الوسیله 1: 234.

28- صحیفه نور: 65.

29- همان 21: 178.

منبع:سایت حوزه/علیرضا انصاری

تنظیم برای تبیان/ سمیه حدادی