تبیان، دستیار زندگی
جزئیات و تفاصیل مسئله معاد، چیزى نیست كه دست براهین عقلى بدان برسد، و بتواند آنچه از جزئیات معاد، كه در كتاب و سنت وارد شده ، اثبات نماید، و علتش هم بنا بگفته بو على سینا این است كه : آن مقدماتى كه باید براهین عقلى بچیند، و بعد از چیدن آنها یك یك آن جزئیا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شفاعت از دیدگاه فلسفه

شفاعت

جزئیات و تفاصیل مسئله معاد، چیزى نیست كه دست براهین عقلى بدان برسد، و بتواند آنچه از جزئیات معاد، كه در كتاب و سنت وارد شده ، اثبات نماید، و علتش هم بنا بگفته بو على سینا این است كه : آن مقدماتى كه باید براهین عقلى بچیند، و بعد از چیدن آنها یك یك آن جزئیات را نتیجه بگیرد، در دسترس عقل آدمى نیست ، و لكن با در نظر گرفتن این معنا، كه آدمى بعد از جدا شدن جانش از تن ، تجردى عقلى و مثالى به خود مى گیرد و براهین عقلى دسترسى باین انسان مجرد و مثالى دارد، لذا كمالاتى هم كه این انسان در آینده در دو طریق سعادت و شقاوت بخود مى گیرد، در دسترس براهین عقلى هست .

آرى انسان از همان ابتداى امر، هر فعلى كه انجام دهد، از آن فعل هیئتى و حالى از سعادت و شقاوت در نفسش پدید مى آید، كه البته میدانید مراد بسعادت ، آن وضع و آن چیزیست كه براى انسان از آن جهت كه انسان است خیر است ، و مراد بشقاوت هر چیزى است كه براى او، از این جهت كه انسان است مضر است .

آن گاه اگر همین فعل تكرار بشود، رفته رفته آن حالتى كه گفتیم : از هر فعلى در نفس پدید مى آید، شدت یافته ، و نقش مى بندد، و بصورت یك ملكه (و یا بگو طبیعت ثانوى )، در مى آید، و سپس این ملكه در اثر رسوخ بیشتر، صورتى سعیده ، و یا شقیه در نفس ایجاد مى كند، و مبدء هیئت ها و صورتهاى نفسانى میشود، حال اگر آن ملكه سعیده باشد، آثارش وجودى ، و مطابق ، و ملایم با صورت جدید، و با نفسى میشود كه در حقیقت بمنزله ماده ایست كه قابل و مستعد و پذیراى آنست ، و اگر شقیه باشد، آثارش امورى عدمى میشود، كه با تحلیل عقلى به فقدان و شر برگشت مى كند.

پس نفسى كه سعید است ، از آثارى كه از او بروز مى كند لذت مى برد، چون گفتیم : نفس او نفس یك انسان است ، و آثار هم آثار انسانیت او است ، و او مى بیند كه هر لحظه انسانیتش فعلیتى جدید بخود مى گیرد.

و بر عكس نفس شقى ، آثارش همه عدمى است ، كه با تحلیل عقلى سر از فقدان و شر در مى آورد، پس همانطور كه گفتیم : نفس سعید بان آثار انسانى كه از خود بروز میدهد، بدان جهت كه نفس انسانى است بالفعل لذت مى برد، نفس شقى هم هر چند كه آثارش ملایم خودش است ، چون آثار آثار او است ، و لكن بدان جهت كه انسان است از آن آثار متالم میشود.

این مطلب مربوط به نفوس كامله است ، در دو طرف سعادت و شقاوت ، یعنى انسانى كه هم ذاتش صالح و سعید است، و هم عملش صالح است، و انسانى كه هم ذاتش شقى است، و هم عملش فاسد و طالح است، و اما بالنسبة بنفوس ناقص، كه در سعادت و شقاوتش ناقص است، باید گفت:

اینگونه نفوس دو جورند، یكى نفسى است كه ذاتا سعید است. ولى فعلا شقى است و دوم آن نفسى كه ذاتا شقى است ولى از نظر فعل سعید است .

هر فعلى در نفس پدید مى آید، شدت یافته ، و نقش مى بندد، و بصورت یك ملكه (و یا بگو طبیعت ثانوى )، در مى آید، و سپس این ملكه در اثر رسوخ بیشتر، صورتى سعیده ، و یا شقیه در نفس ایجاد مى كند،
ایشان صاحب نفس قدسیه بودند

اما قسم اول ، نفسى است كه ذاتش داراى صورتى سعید است ، یعنى عقائد حقه را كه از ثابتات است دارد، چیزى كه هست هیئت هایى شقى و پست ، و در اثر گناهان و زشتى هایى كه مرتكب شده بتدریج از روزى كه در شكم مادر باین بدن متعلق شده ، و در دار اختیار قرار گرفته ، در او پیدا شده ، و چون این صورت ها با ذات او سازگارى ندارد، ماندنش در نفس قسرى و غیر طبیعى است ، و برهان عقلى این معنا را ثابت كرده : كه قسر و غیر طبیعى دوام نمى آورد، پس چنین نفسى ، یا در دنیا، یا در برزخ ، و یا در قیامت ، (تا ببینى ، رسوخ و ریشه دواندن صور شقیه تا چه اندازه باشد)، طهارت ذاتى خود را باز مى یابد.

و همچنین نفسى شقى ، كه ذاتا شقى است ، ولى بطور عاریتى هیئت هاى خوبى در اثر اعمال صالحه بخود گرفته ، از آنجا كه این هیئت ها و این صورتها با ذات نفس سازگارى ندارد، و براى او غیر طبیعى است ، و گفتیم غیر طبیعى دوام ندارد، یا دیر، و یا بزودى ، یا در همین دنیا، و یا در برزخ ، و یا در قیامت ، این صورتهاى صالحه را از دست میدهد.

باقى میماند آن نفسى كه در زندگى دنیا هیچ فعلیتى نه از سعادت و نه از شقاوت بخود نگرفته ، و هم چنان ناقص و ضعیف از دار دنیا رفته ، اینگونه نفوس مصداق (مرجون لامر اللّه ) اند، تا خدا با آنها چه معامله كند.

این آن چیزیست كه براهین عقلى در باب مجازات بثواب و عقاب در برابر اعمال ، بر آن قائم است ، و آن را اثر و نتیجه اعمال میداند، چون بالا خره روابط وضعى و اعتبارى ، باید بروابطى وجودى و حقیقى منتهى شود.

باز مطلب دیگرى كه در دسترس برهان هاى عقلى است ، این است كه برهان عقلى مراتب كمال وجودى را مختلف میداند، بعضى را ناقص ، بعضى را كامل ، بعضى را شدید، بعضى را ضعیف ، كه در اصطلاح علمى این شدت و ضعف را تشكیك میگویند، مانند نور كه قابل تشكیک است ، یعنى از یک شمع گرفته ، ببالا مى رود، نفوس بشرى هم در قرب بخدا، كه مبدء هر كمال و منتهاى آنست ، و دورى از او مختلف است ، بعضى از نفوس در سیر تكاملى خود بسوى آن مبدأى كه از آنجا آمده اند، بسیار پیش مى روند، و بعضى دیگر كمتر و كمتر، این وضع علل فاعلى است ، كه بعضى فوق بعضى دیگرند، و هر علت فاعلى واسطه گرفتن فیض از ما فوق خود، و دادنش بمادون خویش است ، كه در اصطلاح فلسفى از آن (ما به ) تعبیر مى كنند، پس بعضى از نفوس كه همان نفوس كامله از قبیل نفوس انبیاء ع ، و مخصوصا آنكه همه درجات كمال را پیموده ، و به همه فعلیاتى كه ممكن بوده رسیده ، واسطه میشود بین مبدأ فیض ، و علت هاى ما دون ، تا آنان نیز هیئت هاى شقیه و زشتى كه بر خلاف ذاتشان در نفوس ضعیفشان پیدا شده ، زایل سازند، و این همان شفاعت است البته شفاعتى كه مخصوص ‍ گنه كاران است .

سیرى در قرآن، نویسنده: علامه طباطبائى و تنظیم : سید مهدى آیت اللهى

تنظیم برای تبیان: جهرمی زاده_گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.