تبیان، دستیار زندگی
در عیون اخبارالرضا از بزنطى نقل مى كند كه گفت از حضرت رضا (علیه السلام ) شنیدم فرمود مردى از بنى اسرائیل یكى از بستگان خود را كشت و كشته او را بر سر راه مردى از بهترین بازماندگان یعقوب (اسباط بنى اسرائیل ) گذاشت ، بعد مطالبه خون او را كرد. حضرت موسى (علیه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

راهی برای جلب روزی وافر

بركت

در عیون اخبارالرضا از بزنطى نقل مى كند كه گفت از حضرت رضا (علیه السلام ) شنیدم فرمود مردى از بنى اسرائیل یكى از بستگان خود را كشت و كشته او را بر سر راه مردى از بهترین بازماندگان یعقوب (اسباط بنى اسرائیل ) گذاشت ، بعد مطالبه خون او را كرد. حضرت موسى (علیه السلام ) گفت گاوى بیاورید تا كشف حقیقت كنم . حضرت موسى (علیه السلام ) هر نوع گاوى مى آوردند كافى در اطاعت و پیروى امر بود ولى سخت گرفتند چون توضیح خواستند خداوند هم بر آنها سخت گرفت . پرسیدند چگونه گاوى باشد؟ گفت : بقرة لافارض و لابكر عوان بین ذلك نه كوچك و نه بزرگ بلكه مابین این دو باشد. باز پرسیدند چه رنگ داشته باشد؟

حضرت موسى گفت : صفراء فاقع لونها تسر الناظرین زرد رنگ نه مایل به سفیدى و نه پررنگ مایل به سیاهى . باز بر خود دشوار گرفتند خداوند هم بر آنها سخت گرفت . گفتند اى موسى گاو بر ما مشتبه شده واضح تر از این توصیف كن . موسى گفت لا ذلول تثیر الارض و لا تسقى الحرث مسلمة لاشبة فیها گاوى كه به شخم زدن آرام و نرم نشده و براى زراعت آبكشى نكرده باشد بدون عیب و غیر از رنگ اصلیش رنگ دیگرى در آن وجود نداشته باشد. بالاخره آن گاو منحصر شد به یكى و آن هم در نزد جوانى از بنى اسرائیل بود. وقتى كه براى خرید به او مراجعه كردند گفت نمى فروشم مگر اینكه پوست این گاو را پر از طلا نمائید!

به حضرت موسى اطلاع دادند گفت چاره اى نیست باید بخرید. به همان قیمت خریدند و آن را كشتند.

دم گاو را بر مرد مقتول زدند زنده شد و گفت یا رسول الله پسر عمویم مرا كشته نه آن كسى كه بر او دعا مى كنند؛ بدین وسیله بنى اسرائیل قاتل را شناختند.

یكى از پیروان و اصحاب موسى گفت یا نبى الله این گاو را قصه شیرینى است .

حضرت موسى فرمود آن قصه چیست ؟

مردگفت: جوانى كه صاحب این گاو بود خیلى نسبت به پدر خویش ‍ مهربانى مى كرد. روزى آن جوان جنسى خرید و براى پرداختن پول پیشتر‍  نزد پدر آمد، او را در خواب یافت و كلیدها را در زیر سرش دید چون نخواست پدر را از خواب شیرین بیدار كند لذا از معامله صرف نظر كرد. هنگامى كه پدرش بیدار شد جریان را به او عرض كرد. پدر گفت نیكو كارى كردى این گاو را به جاى سود آن معامله به تو بخشیدم . حضرت موسى گفت نگاه كنید نیكى به پدر و مادر چه فوائدى دارد.*

تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه


پی نوشت

*بحارالانوار، ج16، ص 21