تبیان، دستیار زندگی
با نگاهی به دفتر اخیر عسکری، شاید بتوان گفت تنها مضمونی که پس از تغزل توانسته است کمی اندیشه و زبان این شاعر جنوبی را به خویش بازخواند، حادثه غم‌بار و تأثربرانگیز زلزله بم است. حادثه‌ای که پس‌لرزه‌های آن، گاه‌گاه و به‌صورت پراکنده نیز در اشعار عسکری رخ ..
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قدم زد‌ن‌های مرد دلتنگ

نگاهی به «خانمی‌که شما باشید» حامد عسکری

قدم زدن های مرد دلتنگ

نیازی به شناختِ از نزدیک حامد عسکری هم نیست. پیش از آن که دفتر آخری او را حتی دست بگیری، از همان پشت ویترین هم بوی صمیمیت کم‌مثال کلمات یک شاعر جنوبی از لابه‌لای صفحات کتاب برخواهد خاست و بر مشام جانت خواهد نشست. غزل، یگانه قالبی است که باید حامد عسکری را با آن شناخت. همگان در بی‌رقیبی این شاعر غزل‌سرا در سواری بر مرکب تغزل اتفاق نظر دارند. بی‌شک تغزل اصلی‌ترین ویژگی دفتر «خانمی که شما باشید» است و برای شناخت بهتر شعر عسکری باید به سراغ مضمونی رفت که با آن یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت. با نگاهی به دفتر اخیر عسکری، شاید بتوان گفت تنها مضمونی که پس از تغزل توانسته است کمی اندیشه و زبان این شاعر جنوبی را به خویش بازخواند، حادثه غم‌بار و تأثربرانگیز زلزله بم است. حادثه‌ای که پس‌لرزه‌های آن، گاه‌گاه و به‌صورت پراکنده نیز در اشعار عسکری رخ نموده است و بخشی از واژگان و تصاویر شعری او را به خویش خوانده است. برای مثال توجه کنید به این بیت از یک غزل عاشقانه که در آن شرح عاشقی شاعر رفته است:

بنویسید که با عطر وضو آوردند

نعش دلدار مرا لای پتو آوردند

زلف‌ها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود:

«دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود»

خوب داند که به این سینه چه‌ها می‌گذرد

هر که از کوچه معشوقه ما می‌گذرد

گویی در اثنای همین مرثیه سوزناک نیز عاشقی گریبان شاعر را رها نکرده است و در نظر او گویاترین تصویری که می‌تواند راوی غم یک شهر باشد، چهره بی‌جان دلدار در نظر عاشق است. نکته دیگری که در اشعار عسکری به چشم می‌آید علاقه و البته چیره‌دستی او در استفاده از صنعت تضمین است. دوباره به شاهد قبلی توجه کنید، عسکری در صنعت تضمین هیچگاه اکتفا به اشعار قدما نکرده است و نمونه‌هایی از شعر معاصر نیز مورد توجه این شاعر جوان قرار گرفته است.مسئله دیگری که تا حدودی در مثال‌های ذکر شده نیز پیداست، ارتباط سریع خواننده در مواجهه با شعر عسکری است. برای صمیمیت زبان شعر عسکری دلایل بسیاری را می‌توان برشمرد. گذشته از سلامت زبانی و تسلط او بر نحو جملات، یکی از مهم‌ترین عوامل را شاید بتوان غنی‌سازی زبان شعر با نشانه‌های فرهنگی و سنتی جامعه ایرانی دانست. به ابیات زیر توجه کنید:

لبخند بزن تازه کنی بغض «بنان» را

بخرام برآشفته کنی «فرشچیان» را

دلتنگی حزن‌آور یک کهنه سه‌تارم

برگیر و برآشوب و بزن «جامه‌دران» را

شاعر با به‌کارگیری مناسب نام‌های آشنایی چون بنان، فرشچیان و جامه‌دران، همه ظرفیت‌های موجود در سابقه‌ ذهنی مخاطب را در قبضه خویش درآورده است.

در شعر عسکری در میان تصاویر مربوط به سنت و فرهنگ عامه، نشانه‌ها و تصاویر موسیقایی و اسامی آلات و متعلقات موسیقی ایرانی از بسامد بالاتری برخوردار است.

شواهد بسیاری در این دفتر از این دست وجود دارد؛ اما باز حیفم می‌آید که از ذکر این دو بیت درگذرم:

دنبال دو رج باغه از ابریشم مویت

تبریز شده قبر عجم‌ها و عرب‌ها

قاجاری چشمان تو را قاب گرفته‌ است

قنداق تفنگ همه مشروطه‌طلب‌ها

تهور و شهامت عسکری در به‌کارگیری برخی واژگان و تصاویر دور از دسترس و دست‌یافتنی کردن آن‌ها به نحوی شگفت، خود نکته دیگری است که نمونه آن را در همین مثال اخیر نیز می‌توان دید. به خطرپذیری شاعر در به‌کارگیری تصاویر زیر و قافیه دور از ذهن بیت آخر توجه کنید:

مو فندقی چشم‌سیاهی که لبانش

مرموزترین عامل بیماری قند است

*

دیگر به کوه و تیشه و مجنون نیاز نیست

عشاق قانع‌اند به میخ و پریزها

دل نیست آنچه جز به هوای تو می‌تپد

مجموعه‌ای است از رگ و این جور چیزها

این تهور در کنار خیال بی‌افسار شاعر و ذوق کم‌نظیر او گاه باعث خلق تصاویر بدیع و کشف‌های شاعرانه بسیار زیبایی شده است؛ تصویر زیر از آن دست است:

تو آن ماهی که معمولاً رخت را قاب می‌گیرند

همیشه شاعرانی مثل من از پشت عینک‌ها

به حسن تعلیل زیبای قرارگرفتن چهره معشوق در قاب عینک عاشقان توجه کنید. شاعر اغراقی کرده است که پس از کمی دقت به نظر می‌رسد اتفاقا امری ممکن و حتی بدیهی است. همچنین است اغراق لطیف بیت زیر:

دیدم دوباره شهر پر از جوجه فنچ‌هاست

گفتند باز روسری‌‌ات را تکانده‌ای

به عنوان شاهدی دیگر، کشف شاعرانه بیت زیر از ذهن بسیار خلاق شاعر و نگاه ریزبین او به پدیده‌هایی حکایت دارد که بسیاری از ما با سادگی از کنار آن‌ها می‌گذریم:

قلیان چه کند گر سر خود را نسپارد

با سینه پر آه به تابیدن تب‌ها

شاید بسیاری از ما تصویر قلیان را بارها از نظر گذرانده باشیم، اما این نگاه حامد عسکری است که سرسپردگی را در آتش‌به‌سری قلیان و بی‌تابی را در سینه دودناک او شکار می‌کند. اینجا همان نقطه افتراق شاعران و شعرسازان است. بیت زیر حامل کشف حیرت‌انگیز دیگری از عسکری است:

تلخ مردن وسط هاله‌ای از ابر و عسل

سرنوشت همه هسته زردآلوهاست

به جد باید ذهن خلاق عسکری را در کشف تصاویر این بیت تحسین کرد. استخراج تصویر هاله‌ای از ابر و عسل از میان پدیده معمولی و همیشه در دسترس میوه زردآلو و مرگ تلخ هسته آن، آنچنان سحرانگیز است که خواننده را تا پس از اتمام شعر نیز از لذت این بیت رها نمی‌کند. از این نمونه‌ها در شعر عسکری کم نیست. به گونه‌ای که تأسف صاحب این قلم را در کمبود مجال ذکر این شواهد برمی‌انگیزد. به نمونه دیگری از این کشف‌ها توجه کنید:

یک شاخه گل سرخ در آغوش کشیدن

این اوجِ تمنای قوطی حلبی‌هاست

اما متأسفانه در اینجا شاهد آن هستیم که آن سوی راحتی و روانی زبان شاعر در خلق چنین تصویرهایی، سهل‌گیری و تسامح نابجای او در سمت دیگر ماجراست. بیت بالا می‌توانست یکی از زیباترین ابیات این دفتر باشد. اما سهل‌گیری بی‌مورد نویسنده در وزن عروضی شعر، بیت زیبای مذکور را به سراشیبی سقوط رانده است.

گل از سر وا بکن ده را پریشان می‌کند بویت

و به سمت تو می‌آیند باد و بادبادک‌ها

خواننده این بیت باید به زحمت هجای کوتاه «به» را بلند بخواند تا بار ساده‌گیری شاعر را بر دوش گیرد. این ضعف زمانی بیشتر تأسف مخاطبی چون من را برمی‌انگیزد که شاعر به صراحت خواننده را به شراکت در این سهل‌گیری دعوت می‌کند. در غزلی که قافیه شعر «او» است، شاعر بعد از آوردن قافیه «بود» پانوشت می‌دهد که خواننده می‌تواند «بو» تلفظ کند و خلاصه هر گونه که راحت است!

یک نامه آمد و شد یک تراژدی

این تیتر نامه بود: شد «آرزو عرو...

س» و ستاره‌ها چشمک نمی‌زنند

انگار آسمان حالش گرفته بود

این قلم از قید شرح بازی زبانی بی‌ثمر و عقیم «عرو...س» در بیت قبل به ناچار درمی‌گذرد. متأسفانه این مرثیه را می‌توان برای برخی ضعف‌های نحوی نیز در شعر عسکری خواند.

شمّ زبانی مخاطبی چون من به هیچ وجه فعل «بر سر دادن» را بر نمی‌تابد. جایگاه واو عطف در بیت زیر نیز از همین دست است:

آدم و سعی کرد کمی منضبط شود

مفعول فاعلات فعل اختراع شد

از انصاف نباید گذشت که بسامد لغزش‌هایی مانند آنچه ذکر شد در نسبت نوآوری‌ها و زیبایی‌های شعر عسکری چندان حجم قابل توجهی را تشکیل نمی‌دهد.

نکته دیگری که در گذر از اشعار عسکری در پیش چشمان خواننده خودنمایی می‌کند علاقه و توجه ویژه عسکری به حسن ختام است. او به شکل آشکاری تعمد دارد تا بهترین یا دست کم متفاوت‌ترین بیت غزل را آخرین بیت آن قرار دهد و احتمالاً شعر را در ذهن خواننده خود ماندگارتر سازد.

خدای عشق تو بودی، کتاب عشق غزل شد

بیا قبول کنم من خودم پیمبری‌ات را

شاعر به صراحت و البته به شایستگی مدعی و یا دست کم داوطلب پیامبری در شعر است. در جای دیگر نیز آشکارا از تأثیر اشعار خویش سخن گفته است:

تا پر از روسری و سیب شود شهر شما

زیر این خاک غزل‌های مرا دفن کنید

واژه غزل در دفتر «خانمی که شما باشید» در حدود 32 بار تکرار شده است و این بسامد در دفتری با همین تعداد غزل، آمار کمی نیست. در واقع می‌توان گفت به‌طور میانگین در هر غزل این دفتر یکبار واژه «غزل» به‌کار رفته است.

نگارنده شواهد بسیاری از دفتر «خانمی که شما باشید» انتخاب کرده بود که فرصت آوردن همه آن‌‌ها در این مجال اندک فراهم نگردید و البته وفور این مثال‌های فراوان نیز شاهد دیگری بر ظرفیت‌های بسیار شعر عسکری است.

محمدرضا وحیدزاده

تهیه، تنظیم و تخلیص: بخش ادبیات تبیان