آبادان می خواهد دوباره آباد شود
ساعت 1 بامداد پنجم مهرماه سال 60، مقطعی تاریخی برای شهر همیشه ایستاده آبادان است. شکست حصر آبادان پس از 349 روز به دست رزمندگان شجاع ایران یک برهه مهم در جنگ تحمیلی به شمار می رود.
آبادان زمانی پس از تهران پرجمعیت ترین شهر کشور بود و تا پیش از تهاجم عراق یکی از آبادترین شهرهای ایران. در آخرین روزهای شهریور 1359 آرامش این شهر که خلیجفارس به همراه رودهای بهمن شیر، کارون و اروند، چون جزیرهای در آغوشش گرفتهاند، در هم ریخت. هواپیماها روی شهر شیرجه رفتند و همه جا را آتش و خون فرا گرفت. دودی که از پالایشگاه و مخازن نفت بلند شد، آسمان شهر را تاریک کرد.
آبادان محاصرهای را تجربه کرد که نزدیک به یک سال به طول انجامید و خرابیهای زیادی به بار آورد. امروز آبادان یکی از درخشان ترین دوران مقاومت مردم ایران را در حافظهاش جای داده و هنوز پس از 30 سال میتوان آثار جنگ را در آن دید...
روز 19مهرماه 59 ، هنوز خرمشهر در حال دفاع بود که عراقیها بالاتر از روستای مارد از کارون رد شدند و جاده اهواز ـ آبادان را اشغال کردند. مردمی که در حال تخلیه آبادان بودند، هدف تانکهای عراقی قرار گرفتند. بمب و خمپاره بدون خبر میآمد و زندگی مردم را زیر و رو میکرد. مغازه و کارگاه و خانه مردم بود که روی سرشان خراب میشد...
23 مهرماه جاده ماهشهر هم سقوط کرد و از چهار جاده فقط دوتا برای ارتباط با بیرون و ارسال کمک به شهر ماند. چهار آبانماه عراقیها خرمشهر را اشغال کردند و چهار روز بعد نیروهایشان در ساحل بهمن شیر مستقر شدند. جاده قفاص که از آبادان به روستایی به همین نام میرسید، وقتی به دست عراقیها افتاد، آبادان محاصره شد.
روز 19مهرماه 59، هنوز خرمشهر در حال دفاع بود که عراقیها بالاتر از
روستای مارد از کارون رد شدند و جاده اهواز ـ آبادان را اشغال کردند.
مردمی که در حال تخلیه آبادان بودند، هدف تانکهای عراقی قرار گرفتند.
بمب و خمپاره بدون خبر میآمد و زندگی مردم را زیر و رو میکرد
تن به تن با دشمن
چهل روز از هجوم عراق به ایران گذشته بود. عراقیها هرچند در خرمشهر با مقاومت مردمی مواجه شده بودند اما تا آن روز شکست نخورده بودند. از رود بهمن شیر عبور کردند و وارد کوی ذوالفقاری در شمال شرق آبادان شدند. مردم این کوی فقیر بودند و خانههایشان از گل درست شده بود. دریاقلی سورانی، پیرمردی که در مغازهاش مشغول کار بود، متوجه حضور عراقیها شد، دوچرخهاش را سوار شد و به حسن بنادری در مرکز سپاه خبر داد.
بنادری، فوری بچهها را خبر کرد و به رادیو آبادان گفت خبر را اعلام کند؛ چرا که آن روزها اهالی شهر، رادیو آبادان را گوش میکردند. مردم به سرعت با هر چه داشتند به سمت کوی ذوالفقاری دویدند. خبر به مسجدها هم رسید. هر مسجد چند موتور سوار داشت که با بلندگو یا خانه به خانه مردم را خبر میکردند...
جنگ تنبهتن شده بود. دریاقلی هم بین بچهها میچرخید و به رزمندهها آب میرساند. صدای آیتالله جمی، امام جمعه شهر هم از رادیو شنیده میشد و به مردم و رزمندهها روحیه میداد. نزدیک غروب بود، یگان ارتش به فرماندهی تیمسار کهتری که آن زمان سرهنگ بود به کمک مردم آمدند. عراقیها را دور زدند و پلشان را منفجر کردند. عراقیها هم که ارتباطشان با عقب قطع شد تسلیم شدند.
فقط کافی بود به جاده خسروآباد برسند تا آبادان سقوط کند. همان روز شهید تندگویان وزیر نفت که برای رسیدگی به اوضاع پالایشگاه و شهر به سمت آبادان حرکت کرده بود اسیر شد. عراقیها او را آن قدر شکنجه کردند تا شهید شد. الان کمی دورتر در کنار روستای سادات، یادمان شهادت شهید تندگویان بنایی است که به ما یادآوری میکند وزیر نفت برای چه به آبادان آمد.
دریاقلی سورانی که خبر را به سپاه رسانده بود، مسبب اصلی شکست عراقیها بود. برای همین هم آنها درصدد انتقام برآمدند. دو روز بعد جاسوسهای عراق جای دقیق خانه دریاقلی سورانی را به توپخانه دشمن گفتند و آنها هم با خمپاره خانه گِلیاش را روی سرش خراب کردند و دریاقلی شهید شد. الان تمام منطقه ذوالفقاری بازسازی شده و هیچ اثری از دوران مقاومت نیست. خانه دریاقلی و بقیه نشانههای اولین شکست بزرگ عراق از بین رفتهاند...
قلب آبادان
«صدای انفجار و بوی دود یک لحظه هم قطع نمیشد.» این را علی پارسا میگوید؛ کسی که در زمان جنگ کارمند پالایشگاه آبادان بود و از نزدیک شاهد سختیهایی که بر این شهر رفت. او میگوید عراقیها قصد داشتند با بمباران پیاپی، شهر را به زانو درآورند.
برای همین هم آبادان در روزهای اولیه بهت زده شده بود. آتش و خرابی، امانی برای مردم این شهر نگذاشته بود. هواپیماها بالای شهر موج میزدند. پالایشگاه، بندر و کشتیهای کنار ساحل اروندرود، پشت سر هم بمباران میشدند. مخازن نفت بوارده که ذخیره نفت ایران به حساب میآمدند، یکییکی هدف قرار میگرفتند.
حالا که 30 سال از آن روزها میگذرد، از 60 مخزن عظیم نفت فقط دوتا باقی ماندهاند. از جاده خسروآباد به سمت گلزار شهدای آبادان که میروم، این دو تانکر سوخته را میبینم. محلیها میگویند بقیه تانکرها را بردهاند ذوب آهن و جایشان هم هیچ مخزن جدیدی ساخته نشده. بعد از جنگ، دیگر ظرفیت تولید نفت پالایشگاه آن قدر بالا نرفت که برای ذخیره کردنش نیازی به چنین تانکرهای بزرگی باشد.
هنوز هم پالایشگاه نفت، قلب آبادان است. از خیابان «بِرِیم» به روابط عمومی پالایشگاه میروم. علی پارسا حالا یکی از مسؤولان روابط عمومی پالایشگاه آبادان است. روزهای جنگ با اینکه میتوانسته از شهر برود اما مثل خیلی از همکارانش مانده و از پالایشگاه دفاع کرده. با پارسا توی پالایشگاه قدم میزنم و او جاهایی را نشان میدهد که روزگاری در آتش میسوختند؛ لولهها، واحدهای تصفیه و تأسیسات بنزین. میگوید: «حالا همه را بازسازی کردهایم. هرجا آتش میگرفت، آتشنشانها سریع به سمت آتش حرکت میکردند. پالایشگاه، مخازن نفت و انبارهای مهمات جاهایی بودند که چند آتشنشان در آنجا شهید شدند.»...
در روزهای محاصره، آبادان کمکم تغییرشکل داد و به پادگانی برای دفاع تبدیل شد. ساختمانها، کوچهها و خیابانها دیگر کاربری گذشته را نداشتند، همه چیز تغییر کرد. سپاه و جهاد ساختمان هایی را که تخلیه شده بود به ستادهای جنگ تبدیل کردند. یکی از آنها هتل آبادان بود؛ یکی از شیک ترین و مجلل ترین هتل های ایران در آن زمان که پایین فرودگاه بینالمللی قرار داشت.
با این که این ساختمان، زیر تیر مستقیم عراقی هایی بود که آن سوی اروند موضع گرفته بودند، به عنوان ستاد عملیات جنوب انتخاب شد. این ساختمان که زمانی پر از آثار گلوله بود، حالا کاملاً تغییر شکل داده و خبری از آثار گلولهها و ترکشها بر در و دیوارش نیست. گرچه خبری از سرسبزی خیابانهای اطراف فرودگاه و هتل هم نیست.
سمت ساحل بِرِیم که میروم، کنار اروندرود، خانه انگلیسیها و خانه سوم محمدرضا شاه را که حالا فرهنگسرا شده، میبینم. حالا دور این خانهها توسط شرکت نفت حصاری کشیده شده و تحت مراقبت هستند، اما در زمان جنگ، محل استقرار رزمندهها بودند. جای گلولهها و ترکشها نشان میدهد که پنجرهها محل کمین تیراندازها بوده است.
کنار ساحل اروند که میایستم، زنهای روستایی عراقی را میبینم که آمدهاند لب رودخانه آب ببرند یا چیزی را توی رود بشویند. جایی که 30 سال قبل عراق توپها و خمپارههایش را در سراسر ساحل گذاشته بود و به راحتی از فاصله دویست متری آبادان را میزد. اینجا که الان این قدر راحت میشود ایستاد، روزی محل فرود گلولههای عراقی بوده. فاصله آن قدر نزدیک است که عراقیها با تفنگهای معمولی مردم آبادان را میزدند.
مقابله با محاصره
هنوز آبادان با شهری که پیش از جنگ بود، فاصله زیادی دارد. مردم آبادان صبور و سختکوشاند. مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتهاند؛ شهید دادهاند، آواره شدهاند اما شهرشان را حفظ کردهاند و حالا امیدوارند با کمک مسؤولان، آبادان را بسازند و رونق را به کوچه و خیابانهای آن برگردانند. آبادان میخواهد دوبارهآباد شود
آبادان به امید زنده و به اعتقاد پایدار مانده بود وگرنه نه سلاح کافی برای مقاومت بود و نه غذای کافی برای سرپا ماندن. یکی از کسانی که امید را به جان مردم آبادان تزریق میکرد مرحوم آیت الله جمی، امام جمعه آبادان بود. کسی که در تمام مدت جنگ از شهر بیرون نرفت و یاد او هنوز هم در آبادان زنده است. ارشدی از اهالی آبادان میگوید مردم او را که میدیدند روحیه میگرفتند؛ «او هشت سال در آبادان ماند و نقش مهمی در حفظ آبادان در 11 ماه محاصره داشته است.»
آقای جمی در تمام طول جنگ حاضر نشد حتی یک هفته نماز جمعه را تعطیل کند. میگویند حتی با 15 نفر هم نماز خواند. نماز آقای جمی اوایل در مسجد قدس برگزار میشد، اما عراق آن قدر بمباران کرد و توپ و خمپاره زد تا محل اقامه نماز را اول به زیرزمین کمیته ارزاق و بعد هم به مسجد موسی بن جعفر یا مسجد امام خمینی(ره) تغییر دادند؛ همان مسجدی که الان محل اقامه نماز جمعه و مصلای آبادان است.
گلزار شهدا آخرین نقطه شهر است که میروم. آخر هفته است و خانوادهها آمدهاند. شهدای شکست حصر آبادان هم که از شهرهای مختلف آمده بودند، اینجا دفن شدهاند؛ کسانی که برای راندن عراقیها از دورتادور آبادان تلاش کردند. این عملیات با نام ثامنالائمه در ساعت یک بامداد پنجم مهرماه سال 1360 با هدف شکست حصر آبادان آغاز شد و آبادان را از محاصره 349 روزه خارج کرد....
هنوز آبادان با شهری که پیش از جنگ بود، فاصله زیادی دارد. مردم آبادان صبور و سختکوشاند. مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتهاند؛ شهید دادهاند، آواره شدهاند اما شهرشان را حفظ کردهاند و حالا امیدوارند با کمک مسؤولان، آبادان را بسازند و رونق را به کوچه و خیابانهای آن برگردانند. آبادان میخواهد دوبارهآباد شود.
مطالب مرتبط :
وزارت 40 روزه ، چشم انداز 40 ساله
خاطره ای از فرزند شهید تندگویان - کیفیت خوب
فیلم اسارت شهید تندگویان در عراق
منبع: سرزمین من تنظیم : فرهنگ پایداری تبیان