تبیان، دستیار زندگی
اگر خدا بخواهد ابرهه می‌سوزد در فلوریدا و آب می‌پاشد بر سر آتش حالا از ونکور تا کشمیر مردم به خیابان ریخته‌اند کشیش بی‌کششی بودی آقای جونز! ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اشعار مربوط به واقعه اسفناک قرآن سوزی

اشعار مربوط به واقعه اسفناک قرآن سوزی

قرآن را سوزاندند و ندانستند که خود را می سوزانند!تبیاد سعی را بر آن داشته تا مجموعه شعری از شعرایی که در برابر این واقعه ی اسفناک سکوت نکرده اند را جمع آوری کند و برای شما عزیزان به نمایش بگذارد. 

شعر علیرضا قزوه در محکومیت رفتار کشیش آمریکایی با قرآن؛

به کشیشی که خود سوزی کرد در فلوریدا...

اگر خدا بخواهد

ابرهه می‌سوزد در فلوریدا

و آب می‌پاشد بر سر آتش

حالا از ونکور تا کشمیر

مردم به خیابان ریخته‌اند

کشیش بی‌کششی بودی

آقای جونز!

بدان خیال که سوزد کتاب در آتش

دوباره ابرهه‌ای ریخت آب در آتش

کشیش بی‌کششی بودی که فکر می‌کردی

آفتاب را می‌توان سوزاند

و ذره‌بین گرفتی

تا پشت دست خورشید را بسوزانی

خیال کردی قرآن پاک سوختنی‌ست

خیال کردی اگر آفتاب در آتش...

کشیش بی‌کششی بودی که کبریت کشیدی بر خودت

الا برادر شیخ النجد

کشیش بی‌کشش! از کوشش تو و ابلیس

تو را نصیب چه شد؟ جز عذاب در آتش

همراه ریش و ریشه‌ی تو

سبیل خنده‌دار تو هم سوخت

چرا که:

چراغ از آن خدا بود و پف از آن تو،

شد

دعای سوختگان مستجاب در آتش

پیش از تو نیز

برادران حاتم طائی

رفتند و

پاشیدند و

دود شدند

درون چشمه‌ی زمزم چه می‌کنی استاد!

بهوش باش نپاشی شراب در آتش

کشیش بی‌کششی هستی

رانده از کلیسا و

مانده از معبد

کتاب کفر به کف داری این نه انجیل است

برو به دشمنی این کتاب در آتش

حمالة الحطب شده‌ای آقای جونز!

می‌بینی چه راحت شاعران سبیل تو را دود می‌دهند

تنها در کتاب رکوردها

احمق‌ترین شدی

تنها دنیا به تو خندید

و شاعری سرود:

نصیب نیست تو را جز همین که هیمه شوی

تو کم ز هیزم خشکی، بخواب در آتش!

بخواب آقای جونز!

پماد سوختگی فردا

از تل‌آویو خواهد رسید!

شعر علی‌محمد مودب درباره قرآن‌سوزی در آمریکا

خسرو آن فریفته

-شاه‌پور شاه‌پور شاه‌پور شاه‌پور شاه‌پور شاه...!-

نامه رسول را که پاره کرد

پشت کاخ‌های تیسفون شکست

جامه‌ای به قامت قرون درید!

تا چه چاره می‌کنید؟

آی بندگان برده ای سیاه!

هش که نامه خدای را پاره می‌کنید!

بیشتر ز هر که تاکنون، شکست می‌خورید

هش که از درون شکست می‌خورید!

شعر درباره ی هتک حرمت قرآن کریم  شاعر ولایی احمد زارع شیرازی

آه امشب بر دلم داغی فراوان کرده اند

جسم و جان و هستی ام را درب و داغان کرده اند

آتشی افتاده بر جانم که داغش ماندنی است

کوره ای سوزنده را در جان بریان کرده اند

نامسلمانان، که نَه، کفّارِ از حق بی خبر

از خدا برگشته و شمشیر عریان کرده اند

آن توابیّون و شیطان مغزهای دون صفت

هتک حرمت از کلام وحی، قرآن کرده اند

بر کتاب قدسی و قرآن کتاب رهنمای

آتش افکندند و کسب ثروت و نان کرده اند

آن کشیش تندرو، آنان که با او هم رَهند

ریشه ی خود را زدند و ترک ایمان کرده اند

آتش خشم همه ادیان چنین افروختند

نِی فقط توهین به اقشار مسلمان کرده اند

دیر نبوَد لحظه ی برچیدن طومارشان

با همین توفان که برپا آن لعینان کرده اند

مردم دنیا علیه این عمل شوریده اند

با مسلمانان همه اعلام پیمان کرده اند

آن سرانِ مشرک بی مایه ی کاخ سیَه

از چه ساکت مانده اند و چهره پنهان کرده اند

سر به زیر برف مثل کبکِ حیوان می کنند

دید خود را کور و خود را گوی میدان کرده اند

گرچه با ظاهر فریبی زاین عمل ناراضی اند

لیک در باطن حمایت هم فراوان کرده اند

مردمِ دنیا بدانند و بفهمند این خبر

مسلمین حفظ متانت با دل و جان کرده اند

لیک این اتمام حجّت بر تمام دشمنان

بر همان هایی که دنیا را پریشان کرده اند

منتظر باشند، خیلی زود نادم می شوند

مسلمین این بار عزم محو آنان کرده اند

گوش بر حکم ولی امرشان هستند و نیز

با دل و جان گوش بر احکام ایشان کرده اند

بلکه با حکم جهاد مقتدای مسلمین

خویش را آماده بر این عهد و پیمان کرده اند

ای ولی امر، مولا ای مراد مسلمین

اهل دنیا درکِ ایمان مریدان کرده اند

پس بفرما حکم را آماده ی جان دادنیم

پیروانت ترک جان بر خویش آسان کرده اند

دردِ این قرآن در آتش سوختن را مسلمین

با قصاص جان آن اشرار درمان کرده اند.

اشعار مربوط به واقعه اسفناک قرآن سوزی

2 رباعی از "محمدحسین انصاری‌نژاد" شاعر و روحانی اهل جنوب

شب سیرتی یهود را خوب ببین

عشق است هزار بار مصلوب ببین

موعود تمام سوره‌ها قرآن را

یکباره ورق ورق لگدکوب ببین

***

در همهمه بود رقص شیطان به زمین

با قهقهه بر وحشت انسان به زمین

جبریل سیاه‌پوش آنجا می‌خواند:

ای وای! ورق پاره قرآن به زمین

‌سروده‌ای با نام «آتش بگیر» از "حامد حجتی" مشاور مدیر کل صدا و سیمای استان قم و از شاعران آئینی

قرآن به نیزه بود علی گفت ای جهان

قرآن ناطق است کنون در حضورتان

این برگ‌های مصحف قرآن که بر نی است

در جان من نشانده خداوند آسمان

قرآن منم که آیه تطهیر با من است

قرآن علی است سوره کوثر عدیل آن

در پلک‌های من شب «والیل» روز شد

«والشمس» از نگاه پر از نور من عیان

تکرار آیه‌های «هم الغالبون» منم

«یا ایها الذین» گرفتار در زمان

قرآن ناطق است علی تا همیشه‌ها

قرآن کاغذی است که بر نیزه‌ها روان

آیات نور در تب آن سینه مانده است

نازل شده است حضرت باری به قلبمان

«فاصبرعلی... »تمام سخن‌های پوچ و پست

«سبّح بحمد ربِ» خداوند لا مکان

«وَأمُر» به عشق پاک خداوند «و اصطبر»

عبرت بگیر از شب تاریک کافران

قرآن هدایت است به آن سوی«من یشاء»

پرواز می دهد دل و دین را به کهکشان

آتش به مصحف نبوی داغ تازه نیست

تاریخ هم گواه بزرگی است توامان

قرآن و عترت است دو بال نبی حق

آتش فتاده است دوباره به جان آن

نی‌زار خاندان علی عین مصحف است

آتش زدند باز بر این حجم نی ستان

تاریخ هم گواه بزرگی است بعد از این

می‌سوخت مصحف دل مولای عاشقان

زهرا مگر که سوره کوثر نبود؟ بود؟

زهرا مگر نبود شب قدر این جهان؟

زهرا مگر مباهله کفر و دین نبود؟

زهرا مگر که کیست؟ همان سید زنان

آتش به آیه‌های وجودش چرا زدند؟

چون می‌وزید عطر خوش سوره‌ها از آن

تاریخ گفته است که ای خیل مومنان

قرآن چراغ روشن هر روزهایتان

«دی شیخ گرد شهر همی گشت با چراغ

کز دیو و دد ملولم و انسان...» بمان بمان

وقتی چراغ روشن ما مصحف علی است

وقتی جهان به نور علی هست روشنان

راه درست راه نگاه پیمبر است

حیدر در این مقام، نبی را نگاهبان

در آتش وجود علی کربلا گداخت

خون حسین شد سپر جان خاکیان

تا دامن سه ساله او در عطش نسوخت

کی می‌رسد برای ابد کس به دادمان

آتش به مصحف نبوی داغ تازه نیست

تاریخ هم گواه بزرگی است بی‌امان

ما زخم خوردگان دل از دست داده‌ایم

آتش شده است بهر دل ما چو گلسِتان

حالا هزار و چهار صد و چند آتش است

این آتشی که باز رسید از گذشتگان

قرآن درون سینه ما خانه کرده است

آتش بیاورید و بسوزید قلب‌مان

در سوختن مرام مسلمانی‌ام هنوز

بوی خلیل می‌دهد این قصه را بخوان

آتش بیاورید که آتش فشان شوم

یک سیل پر گداز ز قلبم شود روان

قرآن نسوخته است و نمی‌سوزد و هنوز

بانگ «لَهم عذابُ الیم» است بانگمان

اللهُ نور... نورِ سموات بر زمین

قرآن کتاب آینه نور عاشقان

مصباح در زُجاجه‌ای از نور و نار هست

قرآن چراغ روشن خورشید پاسبان

لا شرق و غرب، کوکبِ دُرّی است این درخت

طوری است در تجلی شب‌های بی‌شبان

در خانه‌ای که نور هدایت وزیده است

باید گرفت آتش عشق تو در میان

خون می‌چکد ز ناخن دجّاله‌های قرن

تا آنکه در محاصره گیرند انس و جان

قرآن برای مردم جغرافیای خاک

یک پنجره است رو به فراخی آسمان

این پنجره گشوده شود مست می‌کند

جان تمام خسته دلان را در این زمان

آتش بهانه‌ای است که خاکسترش کنند

غافل از اینکه هُرم عطش می‌شود عیان

«آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم»

در قرن قحط‌سالی نامردی جهان

شعری از "امیر عاملی" شاعر و خوش‌نویس متعهد کشورمان که به همراه مقدمه ای از او

«لعنت بر کسانی که با بی حرمتی به ولی، نایب امام زمان سیدعلی بنای توهین به کتاب مقدس نبی را گذاشتند؛ فتنه‌گران هشتاد و هشت. زنده‌باد قرآن.»

تو کشیده‌ای به آتش، دل عاشقان نه قرآن

ز چنین سیاهکاری، شده رو سفید شیطان

بخدا مسیحیان هم ز چنین جفا ملولند

ز چنین جفا که کردی، توی بی‌حیا به فرقان

چه غم اینکه آتش تو، بکشد به مصحف حق

به خدا به حق قرآن، که شده است عصر ایمان

تو چه می‌کشی به آتش، کلمات دین و دل را؟

که خداست صاحب آن و خودش بر آن نگهبان

نه به کاغذ و نه دفتر که کتاب آسمانی

شده حک به جان عاشق، شده حک به قلب انسان

تو پلید و رو سیاهی، که کنی چنین گناهی

که چنان تو گاهگاهی، بکنندمان پریشان

ز چنین سیاه کاری، تو جهان به خشم آری

همه‌ی جهان بماند، چه کنی به خشم ایران؟

برو ای حرامزاده، ز کف آبرو نهاده

همه تف کنند بر تو، ز مسیحی و مسلمان

سروده ای "عبدالمجید فرائی" شاعر اهل شهرری

شیطان بزرگ، کینه به اسلام عیان کرد

با جنگ صلیبی، هدف خویش بیان کرد

از حقد و حسد پر شد و لبریز حقارت

و الله فزون تر ز همه خویش عیان کرد

در ظلمت افکار پلیدش، ز شرارت

طراحی یک نقشه، ز بعد از رمضان کرد

آیات گرانقدر خداوند، زد آتش

خون بر دل مرد و زن عالم همگان کرد

قرآن که ز عیسی و ز موسی بسراید

خورشید صفت، کفر جهان را نگران کرد

حکام زر و زور در این حادثه تلخ

زد ریشه خود آتش و کبریت نهان کرد

اسلام ستیزان سیه روی جهانی

بازیچه صهیون شد و یک خبط کلان کرد

از ارزش قرآن نشود کم، به چنین کار

این فتنه برآشفته همه پیر و جوان کرد

با صاحب قرآن، که خداوند جهان است

طراحی هر فتنه نو را نتوان کرد

درماندگی کفر، ایان است، ببینید

در حلقه جان کندن خود یک جولان کرد

نوری که خدایی است، که خاموش نگردد

خفاش پر و بال تکان داد و گمان کرد

افتاده به گرداب بلا یانکی و صهیون

خود کرد گرفتار و اسیر و خلجان کرد

قلب همگان سوخت چون از این غم

باید که شکایت به ولی عصر و زمان کرد

2 شعر از "راضیه رجایی" با مطلع «این دشمنی از سمت شیطان کی عجیب است؟»

این دشمنی از سمت شیطان کی عجیب است؟

وَ نُنَزَّلُ مِنَ القُرانِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمةٌ للمُؤمِنینَ وَ لا یزیدُ الظّالِمینَ الاّ خَساراً

یحیای پیغمبر را که سر برید!؟

وجود نازنین رحمِة للعالمین را چه کسی آزرد!

فرق علی را کدام دست پلید شکافت!

حسین جگر گوشه‌ رسول الله را کدام حرام‌زاده لب تشنه شهید کرد!

هشت سال جنگ را بر ما چه کسی تحمیل کرد!

افغانستان و پاکستان و عراق و لبنان و فلسطین و یمن و... را کدامین سایه‌ شوم عجین با خاک و خون کرد!

آیا جز همان‌ها که بی‌شرمانه و وقیحانه کلام پروردگار را در آتش سوزاندند!

و البته آتش به ریشه‌ خود زدند که:

إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ.

اما

اما

اما

*خدا کند ما ناخواسته آیات قرآن را به آتش نکشیم

آتش زدند امروز قرآن خدا را

هر روز ما سوزانده‌ایم این آیه‌ها را

این دشمنی از سمت شیطان کی عجیب است؟

اما ببخشد لطف حق ای کاش ما را

بر دوشمان سنگینی حق یتیمان

خوردیم گستاخانه اموال ربا را

ما آیه‌ جلباب را بسیار خواندیم

گم کرد اما شهرمان حجب و حیا را

در خود فرو رفتیم، از خویشان بریدیم

مهمان خود کردیم بغض و کینه‌ها را

چندان گنه کردیم اما توبه هرگز

بردیم بالا دست‌های ادعا را

آه ای مسلمان، ای مسلمان، ای مسلمان

از روی آیات خدا بردار پا را!

تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان