تبیان، دستیار زندگی
درباره انتشار شماره جدید ماهنامه سینمایی فیلم و خلاصه ای از مطالب آن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مارادونا، حاج کاظم، یواخیم لو و ما

 

ماهنامه فیلم

چهارصد و سیزدهمین شماره ماهنامه فیلم هم منتشر شد. شماره مرداد ماه این ماهنامه تخصصی و قدیمی در حوزه سینما، شامل مطالب زیر است:

ملودی نوشتن، هنر است

شهرداد روحانی با این‌که ایرانی است، اما به دلیل همکاری با یک غیرایرانی معروف شد. او که سال‌ها پیش از کنسرت آکروپولیس یانی در زمینه‌ی موسیقی و حتی موسیقی فیلم فعالیت کرده بود، ناگاه با انتشار ویدئوهای کنسرت آکروپولیس یانی در ایران به شهرت رسید. اما پس از آن هم به واسطه‌ رهبری‌ ارکستر سمفونیک تهران، در ایران شناخته شد. علاقه‌ شخصی روحانی به موسیقی فیلم به سال‌ها قبل برمی‌گردد؛ زمانی که در دانشگاه یوسی‌ال‌ای به عنوان اولین ایرانی در این رشته تحصیل كرد و با آهنگ‌سازان بزرگی چون جان ویلیامز، هنری منسینی و خیلی‌های دیگر آشنا می‌شود و دوره‌هایی را زیر نظر آن‌ها می‌گذراند. این اولین گفت‌وگویی ا‌ست که با او درباره‌ی موسیقی فیلم انجام شده است.

شهرداد روحانی: من اصلاً موسیقی فیلم خوانده‌ام. پس از پایان دوره‌‌ فوق لیسانسم در وین و تحصیل در رشته‌های آهنگ‌سازی و رهبری ارکستر، با هدف تحصیل در رشته‌ موسیقی فیلم به دانشگاه یوسی‌ال‌ای رفتم. رهبری موسیقی فیلم خودش رشته‌ ویژه‌ای است. باید با سینما هم آشنایی داشته باشید تا زمانی که صحنه‌ خاصی از فیلم پخش می‌شود بتوانید هماهنگی میان تصویر و موسیقی را برقرار کنید. اتفاقاً اجرای موسیقی فیلم در دیگر کشورها خیلی هم طرفدار دارد. کاری که ما در زمینه‌ اجرای موسیقی فیلم در ایران می‌کنیم بیش‌تر به این شکل است که صرفاً ارکستر قطعاتی را از یک موسیقی فیلم می‌نوازد در حالی که در آن طرف در اکثر مواقع همراه با نمایش بخش‌هایی از فیلم است و کنسرت حالت نمایشی دارد. باید همراه با فریم‌ها، موسیقی را اجرا کنید که کار آسانی نیست. من كارگاه‌هایی را در همان دوره تحصیلی‌ام با هنری منسینی و جان ویلیامز  داشتم که واقعاً از این استادان موسیقی فیلم آموختم.

برای دروغ گفتن هم باید صداقت داشت!

خسرو شکیبایی

دعوا بر سرِ این‌كه چه‌كسی مسئول تمیز كردن اتاق گریم اتوبوس شب است، به درازا كشیده بود. چهره‌پردازان زیرِ بار نمی‌رفتند؛ بچه‌های خدمات هم همین‌طور. لج‌بازی ادامه داشت. روزی قبل از شروع كار، خسرو شكیبایی جارو به دست گرفت و آن‌جا را تمیز كرد. همه با دیدن این صحنه به سمت او رفتند كه «آقا مگر ما مُردیم كه شما جارو بزنید؟» و از این دست تعارف‌های رایج. خلاصه لج‌بازی پایان گرفت. آبدارچی كه یك جوان ساده‌ شهرستانی بود، برایش سوءتفاهم به‌وجود آمده بود كه شكیبایی مخصوصاً این كار را كرده تا به گوش تهیه‌كننده برسد و آن‌ها را ادب كند. به همین علت با شكیبایی قهر كرده بود و حتی به‌زور، چای به او تعارف می‌كرد. شب، هنگام فیلم‌برداری همه چیز آماده‌ ضبط بود كه شكیبایی چند لحظه از پوراحمد وقت خواست تا كاری انجام دهد. به طرف مینی‌بوس خدمات رفت كه چندصد متری با محل فیلم‌برداری فاصله داشت. نق‌ونو‌ق‌ها شروع شد كه «این چه وقت چای خوردنه؟» و یكی دیگر می‌گفت «رفت اون پشت.» دیگری گفت كه «دیرش شده.» همه جور حرفی شنیدیم... او برگشت، زمین را بوسید و جلوی دوربین رفت. فردا از آبدارچی جوان پرسیدیم و او گفت شكیبایی دیشب پیش او رفته بود و از او خواسته كه او را ببخشد. حتی به او گفته كه اگر من را نبخشی جلوی دوربین نمی‌روم؛ كه دیگر جوان آبدارچی به‌ناچار اعلام بخشش كرده بود. فهمیدیم كه برای بزرگ بودن می‌توان كوچك بود.

بهار بی‌رونق و ستارگان بی‌فروغ

داریوش مهرجویی از معدود فیلم‌سازان ایرانی است كه در استفاده از ستاره‌ها تیزهوشی زیادی از خود نشان می‌دهد. فروزان با همان پرسونای معروف خود در فیلم دایره‌ مینا ایفای نقش می‌كند، اما فیلم از جنس سینمای كاباره‌ای نیست و فقط از پرسونای آشنای این بازیگر در خدمت مقبولیت تجاری فیلم استفاده می‌كند. نیكی كریمی با همان سیمای عروسكی فیلم عروس، در فیلم سارا حضور پیدا می‌كند. با این تفاوت كه او در این‌جا عروسكی است كه بندها را می‌گسلد و در راه كسب هویت مستقل تلاش می‌كند. امین تارخ در زمان خود به خاطر بازی در مجموعه‌های حماسی و تاریخی چون سربداران و ابن‌سینا، موقعیتی ستاره‌وار پیدا كرده بود و مهرجویی با همان چهره‌ آشنا، از او در فیلم سارا استفاده می‌كند. با این تفاوت كه در این فیلم نقاب از چهره برمی‌گیرد و در فراسوی ظاهر حماسی، استبداد درونی‌اش را هویدا می‌كند.

هشت پرده از غنای بصری تصاویر تلویزیونی جام جهانی

توپ همین نزدیکی است

حمیدرضا صدر: نمایی از بالای میدان. دوربین از آن بالا آرام به سوی توپ روی نقطه‌ پنالتی در آستانه‌ی دروازه رفت. توپی آماده‌ شلیک شدن. توپی برای ضربه خوردن. کسی از بیرون قاب، از آن پشت جلو می‌آمد تا ضربه بزند. ضربه را بزند تا ملتی را شاد کند و در جایی دیگر میلیون‌ها نفر را  به گریه بیندازد. آساموا ژیان غنایی در دقیقه‌ 120 پشت توپ ایستاد تا ضربه‌ آخر را بزند. ضربه‌ آخر را بزند و اروگوئه را حذف کند... دوربین از پشت به او نزدیک شد و سپس صورتش را با یک کات از جلو در نمایی بسیار نزدیک دیدیم. حرکت دوربین با  بسیاری از حرکات سوبژکتیو تاریخ سینما برابری می‌کرد. هم دراماتیک بود و هم اجرایی فاخر داشت. ولی او ضربه‌ آخر را از کف داد. توپ را به تیر دروازه افقی کوفت. او غنایی‌ها و خیلی‌ها را در سراسر نقاط جهان به گریه انداخت.

تجربه‌ی مهم و جذاب تماشای مسابقه‌ی آلمان و آرژانتین در پردیس ملت:

مارادونا، حاج کاظم، یواخیم لو و ما

جام جهانی

امیر قادری: آلمانی‌ها خیلی زود گل اول‌شان را می‌زنند. فریادها در سینما اوج می‌گیرد. مردم بلند می‌شوند و اگر مثل ما فرصت حضور در ردیف‌های جلو را داشته باشند، امکان در آغوش گرفتن همدیگر را پیدا می‌کنند. مارادونایی‌ها هنوز آن‌قدر فرصت دارند تا جبران کنند. پس سایه‌ سنگین و جذاب تعلیق هنوز بر سالن حکم‌فرماست. هر چند وقت شعارهایی بر ضد فوتبال آلمان و این‌که دیِگو باید تیمش را بردارد و ببرد! در سالن طنین‌انداز می‌شود. اما آرژانتین در همه‌ زمینه‌ها مسابقه را باخته است. دیگر آن تقسیم‌بندی قدیمی درباره‌ این‌که زیبایی با دل و قهرمان چپ‌گرای تنهای معترض است و بی‌روحی و ماشینیسم افسارگسیخته برای سفیدپوست استعمارگر، جواب نمی‌دهد. سیستم آلمان نه تنها نتیجه می‌گیرد، که زیبا هم بازی می‌کند. دیگر مارادونا نمی‌تواند درباره‌ ارزش آزادی ستاره‌هایش در برابر سیستم یکسان‌ساز حرف بزند. آگاهی با شور و حال ترکیب شده و به نتیجه هم رسیده است. آلمان این دوره، تناقض‌ها را با هم آشتی می‌دهد. اما نادانی مارادونا به عنوان یک سرمربی را دیگر قرار نیست بالا و پریدن‌ها و افشا کردن‌ها و در آغوش کشیدن‌هایش بپوشاند. توماس مولر آلمانی، به شادمانی در زمین جولان می‌دهد و مسی، اسیر چنگال مدافعان حریف، حسرت فضایی را می‌خورد که یک سیستم درست باید در اختیارش می‌گذاشت و حالا در این آشفتگی مطلق، از او سلب شده است.

رونق سالن‌ها بدون فیلم 

زمانی که بحث حضور خانم‌ها در ورزشگاه‌ها مطرح شد مخالفان این طرح چنان موضع‌گیری تندی داشتند که امیدواری برای اجرایی شدن آن ساده‌لوحانه به نظر می‌رسید. اکنون با نمایش فوتبال در سالن‌های سینما، این امکان فراهم شده که خانواده‌ها در کنار هم و در فضایی مشابه ورزشگاه‌های خارجی به تماشای سرگرمی محبوب‌شان بنشینند. به این ترتیب فضای عمومی تماشای فوتبال برای مدت كوتاهی از حال‌وهوای مردانه و مجردی (که همیشه در ورزشگاه‌های داخلی وجود دارد) خارج و به یک تفریح عمومی پرهیجان تبدیل شد. این گردهمایی زن و مرد و خانواده‌ها برای تماشای فوتبال در یك محیط جمعی، معیار خوبی است برای كسانی كه از حضور زنان در ورزشگاه‌ها نگرانی دارند و می‌تواند طرحی آزمایشی باشد برای سنجش مشكلات و حواشی، و امیدواریم نمایش فوتبال در سینماها برای مردم مقدمه‌ و زمینه‌ای باشد برای حضور خانواده‌ها در استادیوم‌های فوتبال.

در شرایطی که به تعبیر دوستی، «خنده‌های دندان‌نما»ی جواد رضویان تخته‌های محل نصب پلاکاردها و پرده‌های سپید سالن‌های سینما را پُر کرده و برخی از تماشاگران به بداهه‌های گاه بی‌لطف و بی‌نمک و گاه کاملاً بی‌معنای احمد پورمخبر می‌خندند، ساخته شدن و - امیدوارم - خوب دیده شدن کمدی‌رمانتیک پرفرازونشیبی چون پسر آدم، دختر حوا با تمامی خام‌دستی‌هایی که دارد، غنیمتی خواهد بود و زنگ استراحت کوتاهی میان این یکی شدن‌های تأسف‌انگیز دو تعبیر «کمدی» و «سخافت» در سینمای این روزهای ما؛ که البته در ماهیت به هیچ روی چنین یگانگی و مجاورتی وجود ندارد.

پخش تلویزیونی جام‌جهانی و عملكرد گزارشگران:

پرگویی ندانستن را نمی‌پوشاند

سعید قطبی‌زاده: از علی پروین نقل می‌كنند كه پس از پایان دیدار آرژانتین و آلمان، گفته كه «دلم برای این بچه سوخت.» و منظورش از «بچه» دیگو مارادونا بوده است! از طرف دیگر دوستان كارشناس (به‌استثنای حمیدرضا صدر، امیر حاج‌رضایی و مرتضی محصص) در اظهارات «كارشناسی‌»شان، مثلاً دیدیه دروگبا را «آقای دروگبا» خطاب می‌كنند. با جمله‌هایی نظیر این‌كه «آقای دروگبا به خاطر مصدومیت‌شان قبل از جام، از توانایی همیشگی‌شان برخوردار نبودند.» تركیب غلط، عذاب‌آور و متأسفانه تكرارشونده‌ «برخوردار بودن» را كه در ادبیات گزارشگری فوتبال ایران، جز در معنای خودش، همواره و همه جا به‌كار می‌رود؛ هیچ كاری‌اش نمی‌شود كرد. هم‌چنان كه پُرگویی و گزافه‌گویی و «شیرین»كاری‌های نابه‌هنگام گزارشگران را پایانی نیست. آن‌قدر كه مثلاً جواد خیابانی در گزارش خود آن‌قدر حرف می‌زند و قصه سر هم می‌كند كه گاهی یادش می‌رود بهانه‌ی این حرف‌ها چیست.

«آشپزباشی»: از نفس افتاده

عنوان‌بندی سریال آشپزباشی با حضور آن‌همه نام آشنا در فهرست بازیگران و تأکیدی که روی اسم محمدرضا هنرمند در مقام کارگردان صورت می‌گیرد برای مخاطبان کمی سخت‌گیرتر تلویزیون كه میانه‌ای با سریال‌های عامه‌پسند آبکی ندارند وسوسه‌برانگیز است. پس از موفقیت زیر تیغ سریال قبلی این کارگردان در زمان پخش، توقع عمومی این بود که آشپزباشی یکی از پرمخاطب‌ترین سریال‌های امسال باشد. به‌خصوص که این سریال لحن کمدی داشت و تجربه‌ی هنرمند در کارگردانی کمدی‌های موفق، توقع مخاطبان را بالا می‌برد. اما در عمل آشپزباشی آن اندازه که پیش‌بینی می‌شد موفق از کار درنیامد و در رده‌ سریال‌های خوش‌ساخت ولی متوسط سال‌های گذشته قرار گرفت.

چهل‌سالگی: سرد و گرم

مهرزاد دانش: چهل‌سالگی تا این‌جا بهترین فیلم رییسیان است كه این، جدا از برخی امتیازهای اجرایی كار مانند بازی لیلا حاتمی یا موسیقی كریستف رضاعی و فیلم‌برداری محمود كلاری، تا حد خیلی زیادی، مدیون ایده‌ مركزی داستان آن است: زن متأهلی كه آرامش ذهنی‌اش، با ورود مرد محبوب دوران جوانی‌اش به‌هم می‌ریزد و در دغدغه‌هایی مبهم و حسرت‌هایی ناپیدا سرگردان می‌شود. طباطبایی در داستانش مسیر این تكانه‌های حسی و عاطفی را موزون و منسجم ترسیم كرده، ولی آیا همین روند در فیلم هم جاری است؟ از آن‌جا كه فیلم یك اقتباس وفادارانه به متن نیست و در عنوان‌بندی هم با عبارت «برداشت آزاد» از آن یاد شده، نباید انتظار داشت كه داستان و فیلم، نعل‌به‌نعل هم‌پای هم پیش بروند، بلكه مسأله‌ی اصلی این‌جا است كه آیا تغییراتی كه رییسیان و نویسنده‌ی فیلم‌نامه در متن داده‌اند، تأثیر مثبت داشته یا برعكس؟

از نگاه نویسنده‌ «چهل سالگی»:

اقتباس، كپی برابر اصل نیست

تا قبل از فیلم چهل‌سالگی چند تجربه از این دست داشته‌ام كه هر یك خود فیلمی بود. داستانم را انتخاب می‌كردند، برای نوشتن فیلم‌نامه، یك فیلم‌نامه‌نویس حرفه‌ای با تحصیلاتی در رشته‌ ریاضی كنارم می‌گذاشتند و پس از این‌كه از نظرها و ایده‌هایم آگاه می‌شدند، مرا دور می‌زدند یا دیگر به جلسه‌های هفتگی خود دعوتم نمی‌كردند. تا جایی كه دم‌ودستگاه سینمای ایران، به نظرم شبیه باندهای مافیایی آمد. اما خوش‌بختانه آقای رییسیان مرا از این تصور بیرون آوردند و باعث شدند كه دل‌بستگی دوباره‌ام به ادبیات سینمایی را به دست بیاورم.

پسر آدم، دختر حوا: داستان به جای لودگی

امیر پوریا: در شرایطی که به تعبیر دوستی، «خنده‌های دندان‌نما»ی جواد رضویان تخته‌های محل نصب پلاکاردها و پرده‌های سپید سالن‌های سینما را پُر کرده و برخی از تماشاگران به بداهه‌های گاه بی‌لطف و بی‌نمک و گاه کاملاً بی‌معنای احمد پورمخبر می‌خندند، ساخته شدن و - امیدوارم - خوب دیده شدن کمدی‌رمانتیک پرفرازونشیبی چون پسر آدم، دختر حوا با تمامی خام‌دستی‌هایی که دارد، غنیمتی خواهد بود و زنگ استراحت کوتاهی میان این یکی شدن‌های تأسف‌انگیز دو تعبیر «کمدی» و «سخافت» در سینمای این روزهای ما؛ که البته در ماهیت به هیچ روی چنین یگانگی و مجاورتی وجود ندارد.

ماهنامه فیلم، همچنین مطالبی هم درباره فیلم ها و سینمای جهان دارد که توسط منتقدان و نویسندگان نام آشنای سینمایی، به نگارش درآمده است.


منبع: سایت ماهنامه فیلم

گروه هنر تبیان.