تبیان، دستیار زندگی
یكی از باسابقه ترین برنامه های تلویزیونی هم «درس هایی از قرآن» حجت الاسلام محسن قرائتی است که 28سال پای ثابت تلویزیون بوده است. آقای قرائتی در تازه ترین نظرسنجی با 35درصد، محبوب ترین روحانی ای است كه مردم برنامه او را از تلویزیون دیده اند. بعد از او، حجج
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هم آخوند هم هنرمند

اشاره:

یکی از مهم ترین وظایف روحانیون تبلیغ دین است؛ برای همین است که مثلا هر سال نزدیکی های ماه رمضان تعداد زیادی روحانی به عنوان مبلّغ به مناطق مختلف می روند.

از طرفی تلویزیون هم مهم ترین رسانه تبلیغاتی است و در حقیقت دانشگاهی است که حتی در دورترین ده کوره ها هم شعبه دارد (با تمام احترامی که برای دانشگاه آزاد قائلیم!)؛ بنابراین طبیعی است که در صدا و سیمای جمهوری اسلامی شاهد حضور روحانیون باشیم.

حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی

تلویزیون سخنرانی های ضبط شده زیادی از روحانیون معروف را پخش کرده و می کند اما بعضی از روحانیون هم بوده و هستند که مقتضیات تلویزیونی را شناخته اند و در برنامه های خاص تلویزیونی و با زبان آن، تبلیغ دین می کنند. یکی از اولین برنامه های روحانی محور «با قرآن در صحنه» بود که توسط آیت الله طالقانی اجرا می شد.

ضمن اینکه یكی از باسابقه ترین برنامه های تلویزیونی هم «درس هایی از قرآن» حجت الاسلام محسن قرائتی است که 28سال پای ثابت تلویزیون بوده است. آقای قرائتی در تازه ترین نظرسنجی با 35درصد، محبوب ترین روحانی ای است كه مردم برنامه او را از تلویزیون دیده اند. بعد از او، حجج اسلام راشد یزدی، پناهیان، شهاب مرادی، طباطبایی، فلاح زاده (همان آقای احكام)، انصاریان و نقویان در رتبه های بعدی قرار دارند.

شما چند تا برنامه سراغ دارید كه همزاد انقلاب باشند؛ یعنی با انقلاب متولد شده باشند و هنوز هم كه هنوز است هر هفته – بدون وقفه – از روی آنتن توی خانه ها بروند؟ خبر داشتید كه «درس هایی از قرآن» یكی از این برنامه های منحصر به فرد و ریش سفیدی است كه از 2 ماهگی انقلاب تا حالا، پای ثابت برنامه های هفتگی تلویزیون بوده و هست؟ برنامه ای كه كلیدش را شهید مطهری زده و پایش را امام امضا كرده. با این حال كلی فراز و نشیب داشته و حتی تا مرز تعطیلی پیش رفته.

«درس هایی از قرآن» یكی از این برنامه های منحصر به فرد و ریش سفیدی است كه از 2 ماهگی انقلاب تا حالا، پای ثابت برنامه های هفتگی تلویزیون بوده و هست؛ برنامه ای كه كلیدش را شهید مطهری زده و پایش را امام امضا كرده

هم هنرمند، هم آخوند

گفت وگو با حجت الاسلام قرائتی، از آن ماموریت های غیرممكن است چون به قول خودش 25سال است كه با هیچ نشریه ای مصاحبه نكرده است. با اینكه این قضیه را می دانستیم ولی با خودمان گفتیم سعی مان را بكنیم؛ شاید طلسم مصاحبه نكردن حاج آقا شكست.

چند هفته پیگیری و به این در و آن در زدن، نتیجه اش هماهنگی برای رفتن به منزل آقا قرائتی – با هزار امید و آرزو – بود.

از ساعت 2 دم در منزل حاج آقا قرائتی هستیم. رابط ما كه هماهنگی ها را به عمل آورده، شماره تلفن همراه خود حاج آقا را به ما داده و قول اخلاقی و شرعی گرفته كه پس از اتمام مصاحبه این شماره معدوم شود. كسی جواب نمی دهد. ساعت 3:30 است.

نمی دانیم توی این گرمای تابستان، زیر آفتاب، دم در باز هم منتظر و امیدوار بمانیم یا نه؛ بالاخره محافظ حاج آقا گوشی را برمی دارد و می گوید «الان می آیم دم در». تا او بیاید دم در، نیم ساعت دیگر هم می گذرد و حدود ساعت 4، 2 خبرنگار و یك عكاس در پاركینگ منزل شخصی حاج آقا – حوالی تقاطع خیابان های ولی عصر و امام خمینی – با ایشان مواجه می شوند؛ با چهره ای كه آثار خواب قیلوله (ظهرگاهی) بر آن نمایان است.

رابط به ما گفته بود كه «اگه از اول با گارد مصاحبه وارد بشید، حاجی پس می زند ولی آن قدر خوش قلبه كه وقتی ببینه تا دم در خونه اش رفتی، حتما نرم می شه و باهاتون حرف می زند».

هنوز 3-2 جمله ای بیشتر به زبان نیاورده ایم كه حاج آقا صاف و پوست كنده دست رد به سینه ما می زند؛ «نه مصاحبه اصلا هیچ رقم».

«حاج آقا، ما فقط می خواهیم یك گپ مختصر بزنیم و دو سه تا سؤال برای پرونده...»

«نه گپ، نه گفت وگو، نه مصاحبه، نه مشورت، نه هیچ رقم از این چیزها با هیچ روزنامه و مجله ای. دیروز هم كرباسچی 2 ساعت اینجا بود و می گفت برای روزنامه ما یادداشت بده، گفتم نچ! (لازم به ذكر است كه آن موقع هنوز روزنامه هم میهن در قید حیات بود.) این را پاسدارانم هم می دونن. من 25 ساله كه مصاحبه نكرده ام. پشت این كارم هم سیاست دارم ها! همین جوری الكی نیست».

صحبت های حاج آقا، آب یخ ملسی توی گرمای تابستانی روی سرمان می ریزد؛ «من مجلس شهید سخنرانی نمی كنم، سخنرانی ماه رمضان و دهه محرم هیچ جا نمی روم، تو روستا منبر نمی روم، چون یكی را بروم، باید همه را بروم. یك شهید را توی مراسمش سخنرانی كنم، صد تای دیگر توقع پیدا می كنند. من هم كه نمی كشم. آن قدر جون ندارم، آن قدر وقت ندارم كه برای همه شون بگذارم؛ من فقط جاهایی می روم كه تكه، یكیه؛ مثل تلویزیون، دانشگاه تهران، حرم امام رضا».

گفتیم «پس حاج آقا، حداقل این چند شماره مجله ما را هدیه داشته باشید و یك نگاهی به شان بیندازید». حاج آقا باز هم انقلابی و بی معطلی فرمود: «نه اسرافه، آخه من اصلا روزنامه نمی خوانم. من ماهی یك ساعت هم روزنامه نمی خوانم؛ یعنی شما بگو روزی 2 دقیقه، هیچ رقم روزنامه ای نمی خوانم. این روزنامه شما را هم نمی شناسم.

به ظاهرش می خوره كه برای جوون ها جذاب باشه (باز هم امید توی دل لك زده مان جوانه زد). ولی اگر نشریه تون دولتیه كه دادنش به من اسرافه؛ چون مال بیت الماله. اگه خصوصی هم هست خب، باز هم اسرافه». گفتیم «باشد، برای بچه ها و جوان هایی كه می آیند منزلتان، آنها بخوانند». گفت «ما بچه هامون رو زود رد كردیم خانه خودشان. هیچ كدام اینجا نیستند».

چاره ای نبود. دست از پا طولانی تر باید برمی گشتیم. حاج آقا در منزلش اجازه عكاسی هم نداد و گفت «زندگی شخصیه، عكس گرفتن درست نیست». گفتیم: «حداقل می شه یك لیوان آب به ما بدهید؟».

این بار پاسخ مثبت بود و با اشاره سر حاج آقا، محافظ یك پارچ آب و یك لیوان آورد. موقع خداحافظی هم، ما عذرخواهی كردیم كه مزاحم حاج آقا شده بودیم و هم ایشان عذرخواهی كردند كه از مواضع اصولی شان دست نكشیده بودند. البته ایشان ضمن عذرخواهی، دائما این جمله را تكرار می كرد كه «من پشت این كارم سیاست خوابیده ها! سیاست». از دست این دست سیاست ها!

آخرین تیری كه در كمان داشتیم، رفتن به پشت صحنه «درس هایی از قرآن» یا یكی دیگر از برنامه های تلویزیونی حاج آقا بود. زنگ زدیم، گفتند: «درس هایی از قرآن در شهرستان ها ضبط می شود و از الان تا 8 ماه دیگر، برنامه ها ضبط و آماده شده. سالی یك بار اختتامیه آن خردادماه توی تهران برگزار می شود. شماره نشریه را بدهید برای سال بعد خبرتان كنیم».

ولی در این شرایط ناامیدی، یك شماره تلفن همراه به دادمان رسید و كاشف به عمل آمد كه دوشنبه 22مرداد ساعت 10 صبح، چهارراه كالج، تالار فرهنگ در همین تهران درس هایی از قرآن خودمان ضبط دارد؛ فقط یك قسمت، آن هم برای نیمه شعبان. تقویم 29رجب را نشان می داد ولی پارچه نوشته سالن، نیمه شعبان را تبریك گفته بود.

خانم های مربی تربیتی و قرآن كه دوره تخصصی مهدویت را گذرانده بودند، حالا تحت عنوان اختتامیه دوره میهمانان جلسه درس هایی از قرآن بودند. بیرون سالن، كارگردان تلویزیونی پشت یك میز و رو به روی 3 مانیتور نشسته بود و با یك بی سیم، كار3 فیلم بردار را هدایت می كرد؛ «حالا یك زاویه بسته از حاج آقا... ابراهیم تكون زیاده، جمعیت رو بگیر. یه جور بگیر پارچه نوشته توی كادر باشه. آروم رو به بالا حركت كن...».

جمعیت بدجوری محو صحبت های حاج آقا بودند. غالبا هم قلم و كاغذ به دست، یادداشت برمی داشتند؛ خصوصا از آن جملاتی كه پای تخته نوشته می شد. موضوع بحث، نقش امام و تأثیر آن در زندگی بشر بود.

حاج آقا مثل همیشه با كلی داستان و مثال و سؤال، بحثش را پیش می برد، تكنیك «بقیه اش را شما بگویید» هم كه نقل كار بود؛ تذكرها و توصیه ها هم متناسب با مخاطبان كه البته همه معلم تربیتی و قرآن بودند؛ «خیلی مواظب این كتاب های عرفان و سیر و سلوك باشید.یك خانم در جلسه ای می گفت یك عارفی توی خانه اش قبر كنده بود و هر شب می رفت تویش می خوابید؛ شما هم یاد بگیرید! اون عارف غلط كرد! كجا توی قرآن و حدیث داریم كه تو خونه هاتون قبر بكنید؟ خب، زن حامله می ترسد، بچه می ترسد، این چه كاری است؟ من نمی گویم همه این كتاب ها غلط اند ولی خیلی هایشان دروغند. ما قرآن، اهل بیت، سنت و مرجع تقلید داریم. هر سیر و سلوكی را كه از طریق اینها و توی مجرای اینها باشد، قبول داریم؛ هر چه را هم كه چنین نبود، بسمه تعالی قبول نداریم».

صحبت های حاج آقا 40 دقیقه ای طول كشید و با یك صلوات برنامه به پایان رسید و همهمه ها شروع شد. حالا وقت شكار پشت صحنه فرا رسیده بود. اما حاج آقا خودش در این كار پیشقدم شد.

مسئول آموزش و پرورش منطقه آمده بود بالای سن كه حاج آقا دستش را گرفت و او را آورد جلوی سن و گفت: «همه یك تكانی به خودشان بدهند». (البته منظورش این بود كه صندلی هایشان را تكان بدهند). در سالن صدای جیرجیر دلخراشی بلند شد. بعد هم حاج آقا از قول آقای مسئول گفت: «ایشان همین الان قول می دهند همه صندلی ها را عوض كنند».

روی سن علاوه بر آقای قرائتی، محافظ و بعضی مسئولان، كلی هم آدم بود؛ خانم هایی كه در سؤال پرسیدن از حاج آقا از هم سبقت می گرفتند. یكی سؤال شرعی پرسید، حاج آقا گفت «برو از مرجعت بپرس». دیگری به وضع برگزاری معترض بود، حاج آقا گفت «با شماره 88965056 تماس بگیر.اینجا دفتر خودمونه، بررسی می كنه».

وسط این همه فشار و آدم، یكی هم سؤال خصوصی داشت و به زور می خواست حاج آقا را یك گوشه بكشد كه فقط خودشان 2 نفری باشند. بازار عكس گرفتن با موبایل هم آن قدر داغ بود كه عقبی ها موبایلشان را دست به دست جلو می فرستادند تا گوشی آنها از عكس حاج آقا خالی نباشد.

مادری كه دست پسرش را گرفته بود، به زور حلقه جمعیت را باز كرد و به حاج آقا گفت «حاج آقا، نصیحتش بكنید». بعد هم درگوشی به حاج آقا یك چیزهایی گفت. حاج آقا هم با جوان دست داد و گفت: «خودش باید بفهمه. با خدا آشتی كن. تو باید پسرخاله ها رو عوض كنی، تو باید امام اونها بشی نه اونها». واقعا حاج آقا یك جوری نصحیت كرد كه ما اصلا نفهمیدیم آن مادر در گوشی چه چیزی گفت.

گفت وگو با حجت الاسلام قرائتی، از آن ماموریت های غیرممكن است چون به قول خودش 25سال است كه با هیچ نشریه ای مصاحبه نكرده است. با اینكه این قضیه را می دانستیم ولی با خودمان گفتیم سعی مان را بكنیم؛ شاید طلسم مصاحبه نكردن حاج آقا شكست.

یكی از فاصله 3متری چنان داد زد كه ناچار همه به او توجه كردند؛ «حاج آقا، بچه من همه اش می گه خدا چیه؟ تو رو خدا من را راهنمایی كنید، به اش چی بگویم؟». حاج آقا به سمت صدا برگشت و گفت «كلاس چندمه؟». جواب آمد كه «راهنمایی». حاج آقا گفت: «به اش بگو نمی دونم. مگه تو می دونی جاذبه چیه؟ مگه تو جاذبه را می بینی؟ تو از اثر جاذبه به جاذبه پی می بری ولی خودش را نمی بینی...».

حاج آقا به زور از میان جمعیت و همهمه «التماس دعا» سوار پژو GLX مشكی اش شد و رفت.

حجت الاسلام قرائتی

شما چند تا برنامه سراغ دارید كه همزاد انقلاب باشند؛ یعنی با انقلاب متولد شده باشند و هنوز هم كه هنوز است هر هفته – بدون وقفه – از روی آنتن توی خانه ها بروند؟ خبر داشتید كه «درس هایی از قرآن» یكی از این برنامه های منحصر به فرد و ریش سفیدی است كه از 2 ماهگی انقلاب تا حالا، پای ثابت برنامه های هفتگی تلویزیون بوده و هست؟ برنامه ای كه كلیدش را شهید مطهری زده و پایش را امام امضا كرده. با این حال كلی فراز و نشیب داشته و حتی تا مرز تعطیلی پیش رفته.


منبع: آیه، ضمیمه مجله همشهری جوان

تنظیم: شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.