تلفات جنگ
داس، يغماگر جنگ بيرحمانه جهنمي ميآفريند كه در آن ضيافت خون، عطش اهريمناني را كه لباس انسان را به تن كردهاند سيراب ميكند
سربازهايي كه چنان از خلق و خوي انساني تهي شدهاند كه تعدي به انسانها برايشان كاري عادي است... (غيرقابل انتشار)؛ مجانيني كه چنان فجايعي را از سرگذراندهاند كه در بازگشت به وطن نميتوانند ديگر همان انسانهاي سابق باشند... (خانه شجاعان)؛سياستمداراني كه با دروغ و نيرنگ با دستاويز دفاع از بشريت توجيهگر هر رفتار غيرانساني ميشوند و با در اختيارگرفتن رسانهها به افكارعمومي همان چيزي را القا ميكنند كه ميخواهند...(شيرها عليه برهها) و حس خيانت و فريبخوردگي افسري آمريكايي وقتي كه درمييابد مهمترين دليل حمله نظامي به عراق گزافهاي بيش نبوده و مهمترين حاصل جستوجوهايش براي يافتن سلاحهاي كشتارجمعي، انبوهي فضله كبوتر است... (منطقه سبز).كارخانه روياپردازي با وجود آنكه در بيشتر موارد حكم دستگاه تبليغاتي پنتاگون را يافته و مييابد، گاهي اوقات نيز با نگاهي منتقدانه جنگ افروزي دولت آمريكا را به چالش كشيده است.كه البته پر بيراه نيست كه اين را هم بايد در ادامه همان فريبكاري دانست.
سياستهاي ميليتاريستي دولت آمريكا، واكنشهايي را در دل هاليوود به همراه داشته است. همچنان كه در دهههاي 70 و80 در كنار فيلمهاي تبليغاتي چون «كلاه سبزها»، فيلمسازاني چون مايكل چيمينو (شكارچي گوزن)، فرانسيس فورد كاپولا (و اينك آخرالزمان) و پيگيرتر از همه اليور استون (با آثاري چون «جوخه» و «متولد چهارم ژوئيه») حضور داشتند كه با نگاهي معترضانه حضور نظامي آمريكا در ويتنام را به نقد كشيده بودند.
آثار اعتراضي اواخر دهه 70 و80 هاليوود هنوز هم جزو برجستهترين فيلمهاي هاليوود در 3دهه اخير به شمار ميآيند و برخي از آنها مانند «و اينك آخرالزمان» حالا ديگر كلاسيك شدهاند. اگر در دهه80 حضور يك كابوي پير در كاخ سفيد، باعث شده بود كه انبوهي فيلم در توجيه سياستهاي رونالد ريگان ساخته شود و برخي از آنها چون سري «رمبو» وراي انتقاد ظاهريشان به سيستم، در عمل آوازهخوانيهاي رسمي از ميليتاريسم دولت آمريكا بودند، اليوراستون هم حضور داشت؛ با زخمهاي يك كهنه سرباز جنگ ويتنام كه سياستهاي دولت آمريكا را به چالش ميكشيد.
در هزاره سوم ظهور يك جمهوريخواه جنگطلب به نام جورج بوش آمريكا را به پاي ثابت حضور اشغالگرانه در منطقه خاورميانه و افغانستان بدل كرد. آمريكا اينبار با شعار مبارزه با تروريسم، به جنگ متحدان سابق خود (طالبان و صدام) رفت.
اگر بخشي از سياستهاي پنتاگون در هاليوود بازتاب يافت، در كنارش سينماگراني كوشيدند تا واقعيتهاي حضور نظامي آمريكا را به مخاطبان بيان كنند؛ كاري كه رابرت ردفورد در «شيرها به جاي برهها» انجام داد. تقابل ميان رابرت ردفورد در نقش يك استاد ليبرال دمكرات با تام كروز در هيأت جمهوريطلبي كه ميكوشد لزوم جنگافروزي را تئوريزه كند، درام «شيرها به جاي برهها» را شكل ميدهد. فيلم البته بيش از آنكه نفس ميليتاريسم آمريكايي را نقد كند نسبت به جمهوريخواهان معترض است و در سكانسهايي كاملا شكل مقالههاي سياسي روزنامههاي دموكرات را به خود ميگيرد.
در عوض «تلفات را متوقف كنيد» به كارگرداني كيمبرلي پيرس يك «شكارچي گوزن» امروزين است كه بيشتر با بازتاب جنگ سروكار دارد. يك استوار ارتش آمريكا كه خاطرات تكاندهندهاي از حضور در عراق دارد وقتي دوباره به مأموريت فراخوانده ميشود، ترجيح ميدهد يك سرباز فراري باشد تا يك ماشين آدم كشي.
«تلفات را متوقف كنيد» در جستوجوي بازتابهاي ويرانكننده جنگ است و در اين مسير كارگردان با بهرهگيري از سناريوي سنجيده مارك ريچارد، موفق ميشود با لحظاتي تلخ و تكاندهنده، تماشاگر را ميزبان كابوسهايي كند كه حاصل سياستهايي جنگافروزانه است.
همانطور كه پيرس سينماي معترض و ضدجنگ دهه70 و فيلم شاخصاش «شكارچي گوزن» را الگو قرار داده، اروين وينكلر نيز در «خانه شجاعان» سراغ يكي ديگر از شاهكارهاي دهه70 ميرود. «خانه شجاعان» نسخهاي ديگر از «بازگشت به خانه» (هال اشبي1978) است. فيلم برمشكلاتي كه سربازان آمريكايي در بازگشت به وطن تجربه ميكنند متمركز شده است.
4سرباز آمريكايي وقتي پس از جنگ عراق به وطنشان بازميگردند، چنان دگرگون شدهاند كه نميتوانند با جامعه پيرامونشان ارتباط برقرار كنند. آنها قربانياني هستند كه معصوميتشان در حضور اشغالگرانه آمريكا در عراق تباه شده است. فيلمساز ميگويد تأثير مخرب جنگ هرگز از ضمير اين جوانها پاك نخواهد شد.
پل هگيس پس از فيلم موفق و اسكاري «تصادف» وقتي مقالهاي از مارك بول درباره يكي از تبعات و بازتابهاي جنگ با عراق را خواند، تصميم گرفت آن را دستمايه فيلم بعدياش قرار دهد. «در دره الاه» روايتگر پدر و مادري است كه در جستوجوي مايكل، فرزند مفقودشان برآمدهاند. پسر سربازي بوده كه از عراق به آمريكا بازگشته اما خبري از او نيست تا اينكه جسدش يافته ميشود؛ قتلي كه ريشهاش به ماجرايي ميان مايكل و يكي از سربازان آمريكايي حاضر در عراق باز ميگردد. آنچه در فيلم هگيس به تصوير كشيده شد عينا در سال2003 رخ داده بود. ريچارد دي ديويس پس از بازگشت از عراق به آمريكا كشته شده بود و پدرش چون تامي لي جونز در فيلم، يك نظامي بازنشسته بود.
فيلمي چون «در دره الاه» گرچه مضموني افشاگرايانه دارد ولي در ساختار محافظهكار و مبتني بر تحريك احساسات مخاطب است تا به تامل وادار كردن او. در عوض برايان ديپالما در «غير قابل انتشار» موفق ميشود جهنمي را به تصوير بكشد كه در آن مسخ انسانيت و جنايتپيشگي حرف اول و آخر را ميزند. ديپالما كه در اواخر دهه80 فيلم موفق «تلفات جنگ» را در نقد حضور نظامي آمريكا در ويتنام ساخته بود، با همان ديدگاه اينبار سراغ اشغال عراق از سوي آمريكا رفت. «غيرقابل انتشار» براساس ماجرايي واقعي ساخته شد؛ ماجراي هتك حرمت سربازان آمريكايي از يك دختر نوجوان عراقي و بعد به قتلرساندن او؛ 5سرباز پياده نظام ارتش آمريكا در محموديه عراق ابتدا همه اعضاي خانواده يك دختر نوجوان عراقي را مقابل چشمانش به قتل ميرسانند و پس از تجاوز به دختر او را نيز ميكشند.
ديپالما از اين ماجراي تكاندهنده فيلمي تكاندهنده خلق كرد. تم اثر گرچه مشابه «تلفات جنگ» است ولي ديپالما اينبار با دوربيني ناآرام و تعمدا لرزان ميكوشد تا تصويري نزديك به فيلمهاي خبري جنگي بيافريند، چنانكه گويي فيلمي مستند از واقعهاي دهشتناك را تماشا ميكنيم. استفاده از تصوير واقعي در لابهلاي فيلم، با تدوين درخشان بيلپنكو، همسويي مطلوبي با آنچه ديپالما قصد بيانش را دارد يافته است؛ خشمي آشكار از خفتن وجدانهايي كه تنها نظارهگر خاموش زوال اخلاقي آمريكاييها در عراق هستند.
كاترين بيگلو در «جعبه درد» هنرمندانهترين فيلم تبليغاتي اين سالهاي هاليوود را كارگرداني كرد؛ فيلمي كه هم به تقبيح جنگ ميپردازد و هم سربازان آمريكايي را در مقام ناجياني نشان ميدهد كه جانشان را برسر خنثيكردن بمبهايي ميگذارند كه در شهرها كار گذاشته شدهاند. در تمام طول فيلم آمريكاييها در حال خنثيكردن بمب هستند و غيرنظاميان عراقي در انديشه كشتن آنها. بيگلو گرچه پليدي و پوچي جنگ را در دل ساختار اپيزوديك فيلمش با تكنيك كارگرداني مستند گونه و برخوردار از ظرافتهاي فرمي به نمايش ميگذارد ولي در اين درام انساني، بيشتر سمت انسان آمريكايي را ميگيرد تا انسان عراقي!
در عوض پل گرين گراس در «منطقه سبز» صراحتا سراغ مهمترين دليل آغاز جنگ آمريكا عليه عراق ميرود: «يافتن سلاحهاي كشتارجمعي»؛ چيزي كه ستوان روي ميلر (متديمون) قادر به يافتن آن نميشود چون وجود سلاحهاي كشتار جمعي تنها دروغي از سوي جورجبوش براي اشغال عراق بود.
ستوان ميلر براساس اطلاعات نادرستي كه دريافت كرده ابتدا به انباري كه گفته شده در آن سلاحهاي كشتار جمعي انباشته شده يورش ميبرد و در آنجا چيزي نمييابد. در گام بعدي در جستوجوي سلاحهاي شيميايي با انبوهي از فضلههاي كبوتران مواجه ميشود! دروغ بزرگي كه نومحافظهكاران آمريكايي براي همراهي افكار عمومي در اشغال عراق مطرح كردند، تم محوري «منطقه سبز» را تشكيل ميدهد. لحن افشاگرايانه فيلم در قالب تريلري مهيج سربازان آمريكايي را در قالب فريبخوردگاني به تصوير ميكشد كه ابزار دست صاحبان قدرت شدهاند. آنچه ميماند تلفات جبرانناپذير جنگي است كه بيجهت شروع شده و جان هزاران غيرنظامي را گرفته است.
نوشته : ناهيد پيشور
تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی