در انتظار گودو
ساموئل بکت
نوشتن دربارهی نمایشنامهای که از بدو ِ انتشار و اجراء مورد بحث و تحلیل و تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است کار راحتی نیست. نمایشنامهای که تا امروز محل ِ نزاع منتقدین ادبی قرار گرفته و هر کس بنا به ذوق و سلیقه و ادراک ِ خاص خود آنرا تفسیر کرده است. این نمایشنامه در سال 1953 توسط "ساموئل بکت" نویسندهی ایرلندی و برندهی جایزهی ادبی نوبل 1989 نوشته و چاپ شد. البته "بکت" پیش از آن تعدادی داستان کوتاه، رمان و نوشتههایی از این دست داشته است اما "در انتظار گودو" اثری است که نام او را برای همیشه در دنیای نمایش جاودانه کرد.
صحنهی نمایش تشکیل شده است از: جادهی بیرون شهر، یک درخت، غروب و البته یک تلّ ِ کم ارتفاع. "ولادیمیر" و "استراگون"، دو ولگردی که در تمام ِ طول نمایش در انتظار "گودو" هستند شروع به وقتگذرانی میکنند و گاهی با "پوتزو"ی زمیندار و خدمتکارش برخورد کرده و با آنها به گفتگو مینشینند. این دو در پایان هر پرده در حالی که به نظر میرسد از آمدن "گودو" مایوس شدهاند پسری را ملاقات میکنند که با پیغامی از طرف او آمده است که: گودو خواهد آمد و آن دو حتماً فردا با او ملاقات خواهند کرد. جالب اینجاست که "ولادیمیر" و "استراگون" به دفعات تصمیم میگیرند که آن محل را ترک کنند و قید ملاقات با "گودو" را بزنند اما فقط حرف رفتن را میزنند و از جای خود حرکت نمیکنند و همچنان در انتظار "گودو" میمانند. به عنوان مثال اواخر پردهی اول "ولادیمیر" به "استراگون" میگوید:
ولادیمیر: اگه فکر میکنی بهتره، میتونیم از هم جدا بشیم.
استراگون: حالا دیگه خیلی دیره.
سکوت
ولادیمیر: آره حالا خیلی دیره.
سکوت
استراگون: خب، بریم؟
ولادیمیر: آره، بریم.
حرکت نمیکنند.
این که "گودو" کیست و شخصیتهای اصلی نمایشنامه برای چه در انتظار او هستند سوالی است که ظاهراً جواب مشخصی ندارد. عدهای از منتقدین گفتهاند: منظور "بکت" این بوده است که خدا میآید و "استراگون" و "ولادیمیر" در حقیقت در انتظار خدا هستند. اما خود ِ "بکت" این تفسیر را رد میکند. به نظر میرسد که "بکت" مایل است "گودو" یک شخصیت مجهول باقی بماند و این تماشاگر یا خواننده است که باید به این سوال پاسخ دهد که "گودو" کیست؟ البته اگر بتواند.
چیزی که بعد از خواندن یا تماشای این اثر به ذهن خطور میکند این است که انسان معاصر به پوچی رسیده است. نمیداند برای چه زندگی میکند و در انتظار چیست. همانطور که "اریک لوی" گفته است: "بکت، بنبستی را بیان میکند که با اقدام بزرگ اومانیسم غربی حاصل شده است. از نظر "بکت" هبوط ِ واقعی نه در بهشت که در قرن ِ ما رخ داده است." در واقع بکت ِ نویسنده در لباس یک فیلسوف سوال طرح میکند. سوالهایی اساسی و بنیادین در رابطه با زندگی، جهان، حقیقت و رابطهی انسان با این مفاهیم.
در هر حال این نمایشنامه به قدری دنیای ادبیات و نمایش را تحت ِ تاثیر قرار داده است که بعد از گذشت بیش از نیم قرن همچنان از آن بحث میشود و هر سال در نقاط مختلف جهان به روی صحنه میرود.
امیر مقیمی - تبیان