تبیان، دستیار زندگی
برای جنگ حصار منجنیق بکار می رفته که با آن تیر و سنگ و فاروره بدژ پرتاب می کرده اند. متصدیان منجنیق اغلب رومی اند و انوشیروان نیز دسته ای از ایشان را در خدمت خود دارد. گاهی مدتی دژ را در محاصره نگه می دارند تا کار بر دشمن تنگ شده ناچار تسلیم شود. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جنگ حصار، خندق و اسرای جنگی

سپاه و جنگ در شاهنامه فردوسی

بخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم ، بخش پنجم :

جنگ حصار
 شاهنامه

دژهانی که برای جلوگیری دشمن و پناهگاه سپاه می سازند اغلب حصار عظیمی است که در آن برای مدت مدیدی آذوقه ی لشکر وجود دارد. وسایل دفاع نیز در آن از همه گونه فراهم است. فردوسی گنگ دژ و مهمات جنگی آنرا چنین وصف می کند:

بدیوار عراده بر پای کرد / ببرج اندرون رزم را جای کرد

بفرمود تا سنگهای گران / کشیدند بر باره افسونگران

بسی کار داران رومی بخواند / سپاهی به دیوار دژ در نشاند

برآورد بیدار دل جاثلیق   /  برآن باره عراده و منجنیق

کمانهای چرخ و سپرهای گرگ / همه برجها پر زخفتان و ترگ

گروهی ز آهنگران رنجه کرد/ ز پولاد بر هر سوئی پنجه کرد

ببستند بر نیزهای دراز  / که هر کس که رفتی بر دژ فراز

بدان چنگ تیز اندر آویختی / وگرنه ز دژ زود بگریختی

این دژها معمولا راههای پنهانی زیرزمینی نیز برای گریز دارد:

در ایوان که در دژبر آورده بود / یکی راه زیر زمین کرده بود

که از لشکرش کس نه آگاه بود / که زیر دژ اندر چنان راه بود

برای جنگ حصار منجنیق بکار می رفته که با آن تیر و سنگ و فاروره بدژ پرتاب می کرده اند. متصدیان منجنیق اغلب رومی اند و انوشیروان نیز دسته ای از ایشان را در خدمت خود دارد. گاهی مدتی دژ را در محاصره نگه می دارند تا کار بر دشمن تنگ شده ناچار تسلیم شود. اما اگر این کار مؤثر نشود بویران کردن حصار می پردازند باین طریق که زیر دیوار قلعه را کنده دیوار را همچنان بوسیله ی ستونهای چوبی برپا می دارند و شبانگاه چوبها را بنفت سیاه آلوده مشتعل می سازند و بدین طریق دیوار فروافتاده راهی برای هجوم سپاه باز می شود. طریق هجوم بحصار نیز بدین قرار است که پیادگان نیزه دار در پیش و پیادگان تیرانداز و شمشیر دار در پشت و سواران در عقب ایشان قرار می گیرند و بدین طریق از شکاف حصار هجوم کرده داخل قلعه می شوند و پس از تسخیر آن درفش دشمن را نگونسار ساخته درفش سپهبد را بر بالای باره نصب می کنند:

بباره برآمد بکردار گرد / درفش سیه را نگونسار کرد

نشان سپهدار ایران بنفش / برآن باره زد شیر پیکر درفش

خندق

هنگامیکه سپاه محل مناسبی ندارد که از شبیخون و دستبرد دشمن در امان باشد ناچار گرد لشگرگاه خندقی حفر می کنند و اگر دشمن حصاری شده است گرد حصار را کنده برمی آورند تا نتوانند از قلعه بیرون آمده بلشکر هجوم کنند. کیخسرو در جنگ با افراسیاب گرد گنگ دژ کنده ای ساخت:

دو نیزه ببالا یکی کنده کرد / سپه را بگردش پراکنده کرد

بدان تا شب تیره بی آختن / ز لشکر نیارد کمی تاختن

گاهی نیز در خندق آب می اندازند تا گذشتن از آن دشوار باشد – نوشیروان در جنگ با روم فرمان داد:

به پیش سپه کنده ای ساختند / بشبگیر آب اندر انداختند

بکنده ببستند بر شاه راه  / فروماند از جنگ شاه و سپاه

اسرای جنگی

ایرانیان با اسرای جنگی بخوبی رفتار می کنند. کیخسرو پس از جنگ باسرای ترکان می گوید:

همه یکسره در پناه منید   / اگر چند بدخواهد گاه منید

هر آنکس که خواهد که باشد رواست / در اینکار نافزایش آید نه کاست

هر آنکس که خواهد که زی شاه خویش / گذارد نگیرم برو راه پیش

ولی ایشانرا پراکنده می کند تا نتوانند زیانی بمملکت برسانند:

زهمشان از آن پس پراکنده کرد / همه بوم از آن مردم آکنده کرد

شاپور برای اقامت اسیران روم شهری می سازد:

یکی شارسان کرد آباد بوم / برآورد بهر اسیران روم

نوشروان نیز شهر زیب خسرو را برای اسیران می سازد و همه گونه وسایل آسایش ایشان را فراهم می کند. بعلاوه از اسرای هنرمند نیز استفاده می کنند و یکی از سرداران رومی را وامیدارند که پلی بسازد و سپس آزادانه بشهر خود رود. گاهی نیز اسیران را با گرفتن فدیه ای آزاد می کنند و نوشیروان فرمان می دهد که بکمترین فدیه ای اکتفا کنند:

نوشتند کز  روم صد مایه ور / همی باز خرند خویشان بزر

اگر باز خرند گفت از هراس  / بهر نامداری یکی باره کاس

فروشید و افزون مجوئید نیز  / که ما بی نیازیم از ایشان بچیز

پند نوشیروان بهرمزد

بپرسیدم از مرد نیکو سخن / کسی کوبسال و خرد بد کهن

که از ما بیزدان که نزدیکتر / کرا نزد او راه باریک تر

چنان داد پاسخ که دانش گزین / چو خواهی که بر تو کنند آفرین

که نادان فزونی ندارد ز خاک/ بدانش پسندیده کن جان پاک

***

مبادا که باشی نو پیمان شکن / که خاکست پیمان شکن را کفن

ببادفره بیگناهان مکوش / بگفتار بد گوی مسپار گوش

بهر کار فرمان مکن جز بداد / که از داد باشد روان تو شاد

***

اگر زیر دستی شود کنج دار / تو او را ازان گنج بی رنج دار

که چیز کسان دشمن گنج تست / بدان گنج شو شاد کز رنج تست

فردوسی

پا یا ن

پرویز ناتل خانلری

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان