تبیان، دستیار زندگی
می گویند اولین مترجم قرآن سلمان فارسی بوده، چون پیامبر(ص) به او اجازه داد سوره حمد را به فارسی ترجمه کند تا فارسی زبانان بتوانند آن را بفهمند. از آن زمان تاکنون بیش از 1000 سال می گذرد و دانشمندان ایرانی توانسته اند در این هزار سال، صدها ترجمه از قرآن کری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به یک ترجمه ملی نیاز داریم

بهاءالدین خرمشاهی

گفتگو با دکتر خرمشاهی مترجم و قرآن پژوه (قسمت اول)

می گویند اولین مترجم قرآن سلمان فارسی بوده، چون پیامبر(ص) به او اجازه داد سوره حمد را به فارسی ترجمه کند تا فارسی زبانان بتوانند آن را بفهمند. از آن زمان تاکنون بیش از 1000 سال می گذرد و دانشمندان ایرانی توانسته اند در این هزار سال، صدها ترجمه از قرآن کریم ارائه کنند. درعهده سلطان منصوربن نوح سامانی و با دستور او علمای ماوراء النهر قرآن را به فارسی ترجمه کردند. این ترجمه در قالب ترجمه تفسیر «محمدبن جریری طبری» که از بغداد برای سلطان فرستاده بود به انجام رسید. این ترجمه که به فارس دری هم نوشته شده بود اولین ترجمه جامع قرآن به زبان فارسی است. برای خیلی از ما سوال است چه کسانی قرآن را ترجمه کرده اند و هر یک چقدر زمان برده و بهترین ترجمه کدام است. بهاءالدین خرمشاهی – قرآن پژوه و مترجم قرآن – در کتاب جدیدش که با عنوان «بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن» چاپ شده ترجمه های صد سال اخیر را نقد وبررسی می کند و نمونه متن آنها را آورده است.

چه شد که تصمیم به نگارش و انتشار کتاب بررسی ترجمه های امروزین فارسی قرآن گرفتید؟

علی الاصول قرآن ویژه هستم و ناقد کتاب. تا حالا نزدیک 400 نقد کتاب نوشته ام. درباره ترجمه ها هم قبل از این چند نقد نوشته بودم؛ مثلا نقد بر ترجمه مرحوم قمشه ای. اما اینجا کار نویی کرده و مطالب تازه ای گفته ام اگرچه ممکن است بعضی نکته های انتقادی در هر دو مشترک باشند. یکی از عواملی که باعث شد این کتاب را بنویسم موسسه «ترجمان وحی» است. این دومین کتابی است که موسسه ترجمان وحی از من چا پ کرده و سومین کار هم به صورت مقاله است که به زودی منتشر می شود.

مجموعه ای از عوامل باعث شد بنده معرفی کتاب شناسانه این ترجمه ها را شروع کنم؛ یعنی بگویم هر ترجمه چند بار چا شده، چه کسی ویرایش کرده، چه نقدهایی نوشته اند و از این دست اطلاعات بعد دیدم اینها فقط یک مشت استخوان هستند بدون گوشت.

شروع کردم به نقد متعارف نوشتن. بعد از چاپ کتاب سه، چهار پاسخ از سوی کسانی که مورد نقد بودند دریافت کردم.. بعضی از این جواب ها مثل جواب آقای انصاریان خیلی مهرآمیز بود یا دکتر برزی از آذربایجان جواب دادند که خرمشاهی زحمت کشیده و من هر نقدی را که بر ترجمه ام وارد کرده می پذیرم. بعضی هم نقدهای جدلی نوشته اند. از جدل چیزی حاصل نمی شود. حقی را که با جدل حاصل شود، رها می کنم. بزرگان دین ما گفته اند جدل نکنید؛ حتی اگر حق داشته باشید.

نمی گویم نکته ای که بر یک ترجمه گرفته ام، همه درست است اما به محض اینکه بگویند جایی را اشتباه کرده ام سریع قبول می کنم و انتظار دارم آنهایی که بر ترجمه شان نقد نوشته ام همین حس را داشته باشند.

شما که همه این ترجمه ها را مطالعه کرده اید، فکر می کنید یک ترجمه خوب چه ویژگی هایی دارد؟

اولا نثر یک ترجمه خوب باید نثر معیار و نثر متعارف روز باشد. چون الان ترجمه هایی داریم که به فارسی سره و بدون کلمات عربی ترجمه شده اند. با این کار موافق نیستم. قله های زبان فارسی حافظ و سعدی هستند. سعدی و حافظ در شعرهایشان از کلمه های عربی زیادی استفاده کرده اند. در زبان ما واژه های عربی و عبری بسیاری وجود دارد. ما نمی توانیم شخصا آن را جدا کنیم. زبان که شخصی نیست اما اگر یک نفر این کار را بکند می شود یک تفنن فردی که یا مورد پسند قرار می گیرد یا نه. چون اگر به نثر دیروز باشد، خب، دوباره مشکل برای امروزی ها پیِش می آید . خودم در ترجمه ام چند کلمه از دستم در رفته و کلمه قرینه به کار برده ام. مثل «زاد ورود» یا «بی روشی» که کلمات راحتی هم هستند. ای پیرسال های تهرانی شنیده ام. از داخل متون در نیاورده ام؛ مثلا می گویند فلانی زاد و رود خوبی دارد؛ یعنی همه بچه هایش به جایی رسیده اند. به گوش خودم اینها را شنیده ام یا مثلا «بیشترینه» به کار برده ام؛ بیشترینه یعنی بخش اعظم. یکی «رهنمود» را به من ایراد گرفت و گفت این کلمه طاغوتی است. گفتم نه، این کلمه هزار سال سابقه دارد.

نثر یک ترجمه خوب باید نثر معیار و نثر متعارف روز باشد. چون الان ترجمه هایی داریم که به فارسی سره و بدون کلمات عربی ترجمه شده اند. با این کار موافق نیستم. قله های زبان فارسی حـافظ و سعـدی هستند. سعـدی و حـافظ در شعرهایـشان از کلمه های عربی زیادی استفاده کرده اند.
قرآن

کلمه «راهبرد» را من ساختم. من گذاشته بودم «رهبرد» ولی ذائقه مردم «راهبرد» را پذیرفته و استفاده می کند. فقط نثر معیار بودن کافی نیست باید دقیق و خوشخوان هم باشد. برای خوشخوان بودن باید یک مقدار بر اصل، افزوده کنیم چون عباراتی در قرآن هست که اگر بخواهیم عین عبارت را بیاوریم و ترجمه تحت الفظی کنیم. نمی شود. باید ترجمه فرهنگی اش را آورد.

مثلا آیه چهار سوره مریم می گوید: «... و اشتعل الراس شیبا»؛ «از پیِری، موی سر من مثل برف سفید شده» ترجمه کرده ام «برف پیِری بر سرم نشسته است» ایراد گرفته اند که برف در قرآن نیست، گفتم قبول ولی شمای هم ترجمه کردید که «موی من از پیِری، شعله ور شده است!» خب اینکه از ترجمه من بدتر است! و اینکه مو با آتش هیچ ربطی ندارد و برای من هنوز این مثل یک راز مانده. در این مورد ترجمه من خیلی فارسی تر است. باید در ترجمه، فارسی را رعایت کنیم و یک اصل ترجمه این است که مقتضیات و لوازم زبان مقصد را رعایت کنیم. اگر این شرایط را رعایت نکنیم ترجمه ما هم به ترجمه نیاز خواهد داشت. ترجمه نباید زیرنویس باشد چون ما هزار سال محنت ترجمه تحت اللفظی را دیده ایم.

کار دیگری که با آن مخالفم ولی رواج دارد، ترجمه منظوم قرآن است. اگر نظم روا بود خود خداوند قرآن را منظوم می آفرید و از شعر این قدر در قرآن انتقاد نمی شد.

مگر ایراد ترجمه های زیرنویس چه بود؟

شما نباید انتظار داشته باشید در ترجمه تحت اللفظی، کلمه بالایی ترجمه اش زیرش باشد، چون نحو جمله در فارسی با نحو آن در عربی فرق دارد. در عربی فعل در ابتدا می آید و در فارسی آخر. اگر بخواهیم این طور ترجمه کنیم خیلی اشتباه به وجود می آید و مترجم باید با علوم قرآنی و علوم اسلامی انس داشته باشد.

چه کسی معیارهای ترجمه خوب را تعیین می کند؟

هیچ شخص خاصی این کار را نکرده. همین قرآن پژوهان این کار را کرده اند. الان در ایران کسی را که متخصص ترجمه قرآن باشد نداریم.

اما کسی که در این رشته کار کرده باشد و مترجم حرفه ای باشد، داریم. هیچ کس این تخصص را ندارد و در این رشته ما استاد نداریم. به این شکل که کسانی باشند بگویند ما ترجمه پژوه قرآنی هستیم. مگر اینکه در این رشته عملا کار کرده باشند. شاید یکی از آنها، بلکه کوچک ترین شان من باشم که درباره ترجمه و قرآن پژوهی و نقد و غیره کار کرده اند که حدود 40 سال می گذرد. من و امثال من به طور تجربی با گذر از آداب و مراحلش تا میزانی می توانیم بگوییم چه چیزهایی لازم است.

منظورتان این است که بعضی از این ترجمه ایی که ناکارآمد هستند و مخاطب، با آنها ارتباط برقرار نمی کند، به دلیل رعایت نکردن اصول و معیارهاست؟

ترجمه های سی و نه گانه ای که در کتاب معرفی کرده ام، غالبا ترجمه های خوبی هستند ولی ترجمه خوب لغزش هم دارد. برای ترجمه خود من 72 نقد نوشته اند. اصلا رکورد انتقاد شکسته شده! ولی این را برکت الهی دانسته ام و در ویراست جدید ترجمه قرآنم، از منتقدان تشکر کرده ام.

کار دیگری که با آن مخالفم ولی رواج دارد، ترجمه منظوم قرآن است. اگر نظم روا بود خود خداوند قرآن را منظوم می آفرید و از شعر این قدر در قرآن انتقاد نمی شد.

بیشتر برای کدام قسمت از ترجمه شما نقد نوشته اند؟

قرآن

بیشتر «ادات» است؛ مثلا در جایی می گوید «هم الفائزون» می گویند در ترجمه «هم» را ترجمه نکرده ام.  در صورتی که من یک نظریه دارم و آن هم اینکه آن میزان ادات که ما در زبان عربی داریم در فارسی نداریم. اگر بخواهیم آن ترجمه را ظاهر کنیم یک ترجمه «پس پسیه» یا «مر مرائیه» یا «همانائیه» می شود. به تعبیری، سرشار از «همانا» و «س». کشف کرده ام که در ترجمه، «واو» زائد داریم که 12-10 مورد هم هست. اینها در قرآن زائد نیست ولی در ترجمه باید حذف شود؛ مثل «و کذلک نری ابراهیم ملکوت آسمان ها و زمین را نشان دادیم تا از اهل ایقان باشد»؛ یعنی ما انتظار داریم «لیکون من الموقنین» باشد بدون «واو» قبلش. ما فارسی زبانان، آن «واو» را احساس نمی کنیم. به من خیلی ایراد گرفته اند که چرا الفاظ زائد به قرآن نسبت می دهی، جواب دادم من و شما آن قدر نحوی نیستیم که این حشام نحوی است، او نابغه نحو است. این آدم در کتابی که نوشته، با عنوان «حروف وادات». 20 نوع واو تشخیص داده؛ مثلا یکی واو آغازین است که ما نمی دانیم باید در ترجمه بیاوریم یا نه؟ خب این موارد ریز وجود دارد. ولی به طور کلی ترجمه قرآن رشد کرد؛ هم ترجمه پژوهی، هم صناعت ترجمه و هم تعداد ترجمه ها زیاد شده ولی نه آن قدر که بس باشد. همین الان ترجمه های انگلیسی قرآن بیشتر از ترجمه فارسی معاصر است.

ممکن است بعضی از ترجمه هایی که ما امروزه با آن ارتباط برقرار نمی کنیم در زمان خودش ترجمه خوبی بوده باشند ولی الان دیگر قابل استفاده نیستند. این حرف درست است؟

بله، این را هم قبول دارم. ترجمه های کهن برای قدما بیشتر مناسب بود تا برای امروز. مثل ترجمه اسفراینی یا ترجمه میبدی که ترجمه های خوب کهن هستند. خب این ترجمه ها در گذشته بیشتر معنی می دادند تا امروز. امروز ما نوعی انقطاع زبانی داریم. گرچه این انقطاع زیاد نیست، چون شاهنامه را می خوانیم و هنوز می فهمیم. بیشتر آدم ها اکثریت شاهنامه را متوجه می شوند و این مهم است.

می شود یک ترجمه ملی داشته باشیم که مورد قبول همه استادان باشد و در دسترس همه قرار گیرد؟

این حرف خیلی خوبی است. این ترجمه ملی همان ترجمه گروهی خواهد بود. ترجمه گروهی همان است که بنده در آخر ترجمه ام آورده ام. در آنجا پیشنهاد کرده ام جمعی متشکل از 23 گروه که تا 40 گروه هم بالا رفت، هر یک از دید تخصصی خودشان کار کنند؛ مثلا یک گروه فقط نثر فارسی شان خوب است. یک گروه از نظر کلام، نه چیز دیگر. یک گروه از نظر فقه. یک گروه باید جغرافیای قرآن بدانند. یک گروه تاریخ صدر اسلام و سیره نبوی. ترجمه ملی ما فقط در آن صورت دید می آید. درباره کتاب مقدس این کار شده، حتی یش از میلاد مسیح ترجمه سبعینی از عهد عتیق وجود دارد. دکتر محمد علی اصفهانی یک ترجمه گروهی 6-5 نفره انجام دادند که من هم نقد و نظری برایشان نوشتم. این همان گمشده شما یا من نیست؛ این فقط یک تقسیم کار است که من اصلا به تقسیم کار اعتقاد ندارم. به تقسیم گروه های کاری اعتقاد دارم؛ یعنی قرآن را نباید شش قسمت کرد تا شش نفر روی آن کار کنند. باید هر کسی کار خودش را انجام دهد و همه گروه ها تمام قرآن را از نظر گاه خودشان ببینند که وقتی کار تمام شد همه قبول کنند.

ادامه دارد...

منبع: مجله آیه، ضمیمه همشهری جوان

شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان