تبیان، دستیار زندگی
استراتژی آینده آمریكا در افغانستان
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

استراتژی آینده آمریكا در افغانستان

 یك پایگاه خبری در گزارشی به بررسی استراتژی آمریكا در اشغال افغانستان پرداخت و تاكید كرد كه افغانستان فی نفسه هدف آمریكا از حضور در منطقه نیست، بلكه ایران، چین، پاكستان و هند، دیگر كشورهایی هستند كه آمریكا قصد نفوذ در آن‌ها را دارد.

افغانستان

به گزارش فارس، پایگاه خبری "فلسطین‌الیوم " در مقاله‌ای به قلم "ایمن خالد "، نویسنده فلسطینی به بررسی ابعاد استراتژی بلند مدت آمریكا از حضور در منطقه خاورمیانه از طریق افغانستان پرداخته است.

در این مقاله آمده است: القاعده دشمن اصلی آمریكاست و جنگ علیه آن در جریان است، اما طالبان چنانچه سلاح خود را كنار بگذارد این امكان وجود دارد كه آمریكا آن را بپذیرد.

اینها عناوین و تیترهای نادرست و غلطی است كه آمریكا تلاش می‌كند به رسانه‌ها القاء كند، حال آنكه استراتژی اصلی آمریكا در فضایی دیگری است كه البته رویاپردازی بر آن غالب شده است.

بنابراین گزارش به نظر می‌رسد آمریكا تنها با یك خط اظهار نظر در برابر خود مواجه است كه البته سعی در دور شدن و فرار از آن دارد و این همان خط شكستی است كه پیش از آمریكا، شوروی نیز در این سرزمین با آن مواجه شده بود.

آمریكا تنها با یك خط اظهار نظر در برابر خود مواجه است كه البته سعی در دور شدن و فرار از آن دارد و این همان خط شكستی است كه پیش از آمریكا، شوروی نیز در این سرزمین با آن مواجه شده بود

این تحلیل‌گر مسایل بین‌الملل در ادامه توجه به نكته را در مورد اشغال افغانستان از سوی آمریكا ضروری می‌داند:

اول: آمریكا قصد دارد بار دیگر با بزرگنمایی القاعده آن را بعنوان دشمن اصلی به رسانه‌ها معرفی كند، حال آنكه نبرد اصلی آمریكا با طالبان و تمام كسانی است كه بنا به دلایل قبیله‌ای بدنبال انتقام‌جویی از آمریكا هستند كه همگی به نوعی به طالبان وابستگی دارند؛ زیرا آمریكا با وحشیگری‌های خود تنها توانسته امثال كرزای، تاجران مواد مخدر و سایر نیروهای فاسد را جذب خود كند؛ نیروهای فاسدی كه همراه شبه نظامیان خود قادر به برقراری كامل امنیت نیستند، چرا كه امنیت دشمن اصلی خود فاسدان به شمار می‌رود.

فلسطین‌الیوم می‌افزاید: اینان زیر پوشش نام آمریكا به دنبال غارت بیشترند، در حالیكه آمریكا نیاز به نیروهای سازمان یافته دارد تا با برقراری نظم بتوانند به كاخ سفید در انجام مأموریت بلند مدتش كمك كنند.

دوم: آمریكا در چنین شرایطی قادربه ترك افانستان نیست، از طرفی هم نمی خواهد با تنها ماندن در افغانسان هدف انتقادات داخلی قرار بگیرد، لذا نیازمند مشاركت سایر كشورهای عضو ناتو در اعزام نیروست، هرچند این مشاركت فرمالیته و ظاهری باشد باز برای آمریكا كافیست، چرا كه باید توجه كرد هدف اصلی از ایده مشاركت صرفا یك مسأله سیاسی و بمعنای صحیح بودن موضع آمریكاست.

افغانستان

خالد خاطرنشان می كند كه جنگ در افغانستان با تمامی مشكلات و سختیهایش برگه تاییدی برجنبه سیاسی اقدامات آمریكا است؛ به همین منظور آمریكا تمام تلاش خود را می كند تا هم‌پیمانانش را قانع سازد كه به صورت ظاهری و فرمالیته هم كه شده در افغانستان مشاركت و همكاری كنند.

سوم: اهمیت این مشاركت آن است كه به آمریكا مشروعیت دوباره رهبری جهان غرب را واگذار می‌كند وتمامی این كشورها كه بنابرمعادله‌ای متفاوت از معادلات بوش اقدام به اعزام نیرومی‌كنند در حقیقت رهبری آمریكا بر غرب را تثبیت می نمایند.

البته این شیوه اقدامات غرب بسیار خطرناك است، چون تمام این كشورها كه به نوعی در جنگ سهیم میشوند، دربازگرداندن قدرت جدید به آمریكا نیز سهیم خواهند بود و این یعنی اینكه مرحله آینده شاهد توافقی میان آمریكا و كشورهای غربی پیرامون مسائل مهم جهان است و این خود امری نگران كننده است، چرا كه آمریكا طی سالهای آینده به جبران فرصتهای از دست رفته پیشین از این فرصت سوء استفاده خواهد كرد والبته چنین فرصتهایی در جریان اشغال عراق وافغانستان برای آمریكا فراهم نشده بود.

القاعده دشمن اصلی آمریكاست و جنگ علیه آن در جریان است، اما طالبان چنانچه سلاح خود را كنار بگذارد این امكان وجود دارد كه آمریكا آن را بپذیرد

چهارم: آمریكا مایل است تمامی جریان‌هایی كه از نقش مهمی در جامعه جهانی برخورداند را از خاورمیانه دورسازد؛ چرا كه ترس اصلی آمریكا ایجاد تغییر در خاورمیانه است و با توجه به تغییرات جدید در نقشه‌های سیاسی این امر بعید هم به نظر نمی رسد.

بنا بر این گزارش بسیاری از كشورهای جهان دیگر راضی به ادامه این روال نیستند، بویژه با رشد پدیده نژادپرستی صهیونیستها و رسیدن اروپاییان به این نتیجه مسلم كه تحول و رخنه سیاسی هر چند بصورت موقت غیرممكن است.

بر این اساس در حقیقت هدف این است كه منطقه خاورمیانه غیر از تغییرات آرام جغرافیایی ناشی از شهرك‌سازی صهونیستی كه متاثر از فشارهای رژیم صهیونیستی باشد تغییر دیگری نداشته باشد و این یعنی عدم برخورداری آمریكا از یك استراتژی درست و واقعی در خاورمیانه.

از طرفی كشورهای چین، پاكستان، هند و ایران همگی دولتهایی هستند كه آمریكا می‌كوشد به نوعی مستقیم یا غیرمستقیم آنها را درگیر پرونده افغانستان كند و مساله خروج میدان جنگ از افغانستان و كشیده شدن آن به پاكستان یكی از این صورتهایی است كه آمریكا امیدوار است در آینده به سایر كشورها نیز سرایت پیدا كند.

این مقاله در پایان تاكید می‌كند كه كه امروز افغانستان فی نفسه هدف نیست بلكه اهداف بسیاری در پشت پرده لشكركشی به افغانستان، بمنظور كشف افغانستان جدید وجود دارد و رویاپردازی‌های آمریكایی به دنبال هر پیروزی كوچك و یا بزرگی، به بزرگنمایی این مسائل می پردازد.

البته هر قدر كه این عناوین درشت و پر حجمند، سفر نیز طولانیست و ما بجای موضع انفعالی باید بكوشیم در منطقه‌ عربی خود، استراتژی خودمان را داشته باشیم.

از سوی دیگر آمریكا مجبور به ادامه ماجراجویی در منطقه است، چرا كه امپراطوری‌ها در اوج بحران به سر می‌برند. بحرانهای اقتصادی به دنبال خود انبوهی از بیكاران را به جا می‌گذارد كه اینها نیز فورا به ارتش می‌پیوندند و آمریكا می‌كوشد جهان خود را با این سرمایه جدید از نو بسازد تا مبادا این ارتش بیكاران از سیاست آمریكا منزجر شوند؛ كارخانه‌ها دوباره دست به كار ‌شوند و اقتصاد جان تازه‌ای بگیرد و چاره‌ای نیست جز جنگ، جنگ، جنگ.

تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور