تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به مجموعه اشعار غبار روبی پوتین ها
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فصل غبارروبی پوتین ها

وقتی که دیدمش ، چه بگویم ؟!... بدن نداشت
کوچک‌ ترین نشانه‌ای از خویشتن نداشت
گوشم حکایت تن بی سر شنیده بود ...
... دیدم به چشم خود بدنی را که تن نداشت!
آن خاک پاک سرخ معطر ، به جز پلاک ،
-آن هم پلاک سوخته ‌ای - در کفن نداشت
او ماه بود و یک تنه تابید تا محاق
او شعله بود و چاره‌ای از سوختن نداشت
پوتین
دیشب به خوابم آمد... بی‌خاک و بی ‌پلاک
گل ‌زخم ‌های واشده بر پیرهن نداشت

پیشانی مرا با لبخند بوسه زد:

«دیدی که جان هم ارزش اندوختن نداشت ! »

نگاهی به مجموعه شعر"غبارروبی پوتین‌ها" از محمد جواد شاهمرادی (آسمان)

خب باز شاهد دفتر شعری هستیم درباره جنگ هشت ساله عراق علیه ایران ؛ [ که شاعرش متولد 1361 است یعنی دو سال پس از شروع جنگ متولد شده و هنگام اتمام جنگ ، حداکثر شش ساله بوده بنابراین تجربه جنگ را نداشته و تنها متکی به گفته ‌ها ، شنیده ‌ها ، مدارک و شواهد - چه به شکل خاطرات ثبت شده روی کاغذ و چه به شکل خاطرات ثبت شده به شکل فیلم یا عکس- می‌تواند درباره جنگی بیندیشد که نام «دفاع مقدس» را بر خود دارد یعنی از دریچه چشم دیگران باید به این واقعیت بنگرد و این امکان را ندارد که نگاهی خاص خود داشته باشد. ] در این که محمد جواد شاهمرادی غزل سرای بااستعدادی‌ ست هیچ حرفی نیست ، در این که او می‌ تواند طوری غزل بگوید که ابیاتش دارای « ضربه پایانی » باشند و « مضمون » را به شکل امروزین‌اش بپرورد هم حرفی نیست ، اما باید بر سر این موضوع که تصویری که از جنگ به دست می‌دهد تصویری واقعی است یا بازتاب « شعر جنگ زمان جنگ » است با همان نشانه ‌ها و گفتمان غالب و روادید ورود به ذهن مخاطب ، باید بحثی جدی را پی‌ ریزی کرد.

« دریادلان بیدل خورشید باور!
ای خون تان نذر درختان تناور!
ای روشن آیینان با ایمان تاریخ!
آیینه ‌های عشق! سرداران بی‌ سر !
ای ضرب پوتین شما بر گرده شب
چون رعد ، در اردوی شیطان ، وحشت‌ آور
از پرچم خورشید ، در چشمان‌ تان موج
از شهپر جبریل ، بر شهبال ‌تان پر
لب‌ های ‌تان بیت‌الغزل ، دستان ‌تان ابر
چشمان ‌تان باران شالی زار دیگر
باران صدا کردم شما را ؟... رود بودید
رودی که از ابعاد دریاها فراتر ...
ما مرده‌ ی زندان خواهش ‌های خویشیم
زنده شمایید ای رهایان دلاور!
جان کنده ‌اند این چشم ‌ها با نبض هر پلک
این ماهیان سرخ در گریه شناور»
غواص

این شعر که با عنوان کناری « برای شهیدان خدایی » مشخص شده در نیمی از خود وامدار آثاری است که شاعران مسن‌ تر جنگ ، با همین وزن و قافیه و همین چار چوب تخیل و ساز و کار صور خیال و ترکیب ‌سازی ، عرضه کردند. در فاصله سال‌های 59 تا 61 و نیمه دوم کار هم که به تصاویر تغزلی ‌تر می‌انجامد وامدار آن آثاری است که از 1361 و توسط نسل جوان شعر جنگ و به خاطر مقایسه توانایی ‌شان با نسل مسن ‌تر [در عرصه شعر کلاسیک] دقیقاً در همین وزن و با همین قوافی گفته شد و بعد ها ، این نگرش به حوزه زبان ، تخیل و شاعرانگی ، به شیوه ‌ای بدل شد که در « دفتر شعر جوان » طی دو دهه به تکثیر رسید و هر چه شاعران اورژینال این شیوه به استقلال ، بیشتر اندیشیدند شاعران نسل جدید آن ، به تکرار ، مبتلا ماندند. گرچه همه شعر های «غبار روبی پوتین ‌ها » ، کاملاً در چار چوب آن شیوه «تکثیرشده جمع‌گویا نه »ی مورد اشاره نیست اما روشن است که شاعر، پرورش یافته همان نگاه است و برعکس برخی از همنسلان خود که به «استقلال کامل » رسیدند در دل « غزل هشتاد »، همچنان در همان فضا تنفس می‌کند و گرچه مستقل ‌تر از برخی دیگر از همنسلانش که رونوشت آن آثار را در دفتر دارند، به نظر می‌رسد اما...

*

در این که محمدجواد شاهمرادی شاعر با استعدادی ‌ست که می‌تواند آینده ‌ای درخشان در غزل داشته باشد حرفی نیست اما دو عامل ، منتقد را دچار تردید می‌کند اول این مسیری که او در « نشان ندادن » در پیش گرفته مثلاً در همان غزلی که عنوان کناری ‌اش این است:

شعر دفاع مقدس

«برای جانبازان شیمیایی» و در کل غزل ، فقط یک بیت وجود دارد که می‌خواهد صحنه‌ای را که عطف می‌شود به این عنوان به ما نشان دهد: «با خنده‌هایی تلخ، مثل شیمیایی، تلخ/ با سرفه‌هایی مثل شب تا صبح ، طولانی » و باقی کار [حالا شاید بشود تا حدی بیت بعدی را هم بخشی از این ارجاع دانست] هیچ ارتباطی با آن عنوان ندارد و می ‌تواند در غزلی هم که حاوی کلان روایتی نسبت به شهادت است – چه درباره واقعه کربلا باشد و چه درباره جنگ هشت ساله - بیاید. در واقع شاعر ، سعی بر پنهان کردن « عینیات » دارد. چرا ؟ چون بیش از آن که وقت گذاشته باشد برای دیدن همان چیزهایی که الان هم قابل دیدن‌ اند- مثل زندگی جانبازان شیمیایی- خواسته تخیل کند و با مضمون ‌سازی ‌های ذهنی ، کار را جمع کند.

دو - شاعر قادر نیست ارائه‌ دهنده شیوه‌ ای فراتر از شیوه « دفتر شعر جوان » [در اواخر دهه شصت و کل دهه هفتاد] باشد و حداکثر سعی ‌ای که به خرج می ‌دهد ، وسعت بخشی به برخی از امکانات زبانی یا تصویری این شیوه است که تازه ، بهترین نمودش را می‌توانیم در غزل‌ های زنده‌ یاد امین پور رصد کنیم.

و حاصل کار: خوب است [برای این که بدانیم شاعران این نسل چطور می‌روند سراغ جنگ] خوب نیست [برای این که چیز زیادی ، نه می‌شنویم نه می بینیم نه کشف می‌ کنیم ]و خب ، خدا خودش به این شاعر های جوان کمک کند!

«... این بار پروانه شدی... با باد رفتی
در باد خواندی آیه‌ های از برت را
آن روز ، فکرش را نمی‌ کردیم دیگر...
دیگر... نمی بینیم حتی پیکرت را
... دیگر نمی آیی که حتی پس بگیری

انگشترت را... نامه شهریورت را...»


منبع :

برگرفته از روزنامه ایران

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی