تبیان، دستیار زندگی
هنوز هم می‏توان در دشت خونین خوزستان صدای عشق را شنید؛ صدایی که عشاق را مجذوب می‏کند؛ همان صدایی که در زمان دفاع مقدس، رزمندگان را به سوی خود فرا می‏خواند. هنوز می‏توان در جای جای این خطه، ایثارگری و دلدادگی را حس کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سلام بر آنان که نه اهل نان بودند و نه اهل نام

هنوز هم می‏توان در دشت خونین خوزستان صدای عشق را شنید؛ صدایی که عشاق را مجذوب می‏کند؛ همان صدایی که در زمان دفاع مقدس، رزمندگان را به سوی خود فرا می‏خواند.

هنوز می‏توان در جای جای این خطه، ایثارگری و دلدادگی را حس کرد.

جبهه

هنوز می‏توان صدای عاشقان را از عمق سنگرها و بیابان‏ها و آهنگ عارفانه‏ی نماز شب را از این سرزمین شنید؛ گرچه از غرش تانک‏ها، توپ‏ها و هواپیماهای دشمن خبری نیست.

هنوز می‏توان مقاومت دلیرانه‏ی رزمندگان را در «سه راه شهادت» مشاهده کرد.

هنوز می‏توان صدای خنده‏ی عاشقان را که به سوی معبود خود پر کشیدند، شنید.

هنوز می‏توان تشنگی دلاورانی که عرصه را بر مزدوران تنگ کرده، همانند مقتدای خود، حسین گونه جام شهادت را نوشیدند، احساس نمود.

و هنوز صدای رزمندگان اسلام در فکه، طلاییه، هویزه، بستان، سوسنگرد، شلمچه، خرمشهر و پادگان دو کوهه شنیده می‏شود.

شلمچه، سرزمین گل یاس است و عطری خاص هنوز در فضای این منطقه به مشام می‏رسد. شلمچه دیر گاهی است منزلگاه عشاق است؛ آنجا خانه‏ی دلدار و محور احرار بوده و هست.

هنوز لحظه‏هایمان را به نامتان متبرک می‏کنیم. هنوز در این کوچه‏ها، طنین گام‏هایتان جاری است و رهگذران عاشق، سرمست از جرعه‏ی زلال روح آسمانی‏تان، عشق و ایمان و مهربانی را زمزمه کرده و آرزو می‏کنند که: ای کاش هیچ نسلی حماسه‏ی حضور را فراموش نکند.

خرمشهر، سند ایستادگی و پایمردی ایران است و شهدای زیادی با خون خود بر پای این سند مهر زده‏اند. هنوز آثار خشم دشمن و آثار دفاع جانانه در شهر هویدا است.

«پادگان دو کوهه» هنوز پر ازدحام است؛ همان گونه که در سال‏های دفاع مقدس و زمان عملیات پر استقبال بود. وارد پادگان که می‏شوی، نوای دل‏انگیز نوحه و زیارت عاشورا. همه را به سمت حسینیه‏ی شهید همت می‏کشاند.

سلام بر همه‏ی شهیدان جانبازان، ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس.

سلام بر بچه‏های بی‏پلاک و با پلاک! سلام بر پلاک‏های برگشته از زیر خاک!

سلام بر بچه‏های بی‏ادعایی که دیروز گفتند: روی مین‏ها سیاه که ما را نطلبیدند.

سلام بر آنانی که در میان شعله‏هایی از جنس آه سوختند، و نه اهل «نان» بودند و نه اهل «نام».

سلام بر پاهای تاول زده‏ی بچه‏های صخره‏های «ماووت».

سلام بر مظلومیت بچه‏هایی که در ارتفاعات «شاخ شمیران» پاره‏های پیکرشان آسمانی شد.

شقایق

سلام بر لحظه‏های سرخ برگ‏ریزان ؛ سلام بر شور شب‏های قلاویزان.

سلام بر روزهای آتش و باروت و گلوله؛ سلام بر شهیدان غریب چنگوله.

چه مردان بزرگی بودند، آنان که شبانه از سیم‏های خار‏دار گذشتند. چه مردان سبزی بودند آنان که لحظه‏هایی پر از عصمت و اخلاص آفریدند و نگاهشان آبروی روزهای روشن فردا بود. چه مردان بزرگی بودند آنان که جاده‏های عرفان را در نور دیدند و یک شبه ره صد ساله پیمودند. آنان چه زیبا عطش و سنگلاخ را تجربه کردند چه روزهای سرشار از صمیمیت و چه شب‏های پر از نیایشی!

کاش آن شب‏های بی‏برگشت برگردند

تا شهیدان غریب دشت برگردند

کاشکی یک بار دیگر از خم کانال

ضربتی‏های گروه گشت برگردند

بچه‏های رفته تا «شلمچه» و «مجنون؛ بچه‏های شکست حصر آبادان؛ بچه‏های «گریه در جشن حنابندان»! شما هرگز فراموش نمی‏شوید.

هنوز لحظه‏هایمان را به نامتان متبرک می‏کنیم. هنوز در این کوچه‏ها، طنین گام‏هایتان جاری است و رهگذران عاشق، سرمست از جرعه‏ی زلال روح آسمانی‏تان، عشق و ایمان و مهربانی را زمزمه کرده و آرزو می‏کنند که: ای کاش هیچ نسلی حماسه‏ی حضور را فراموش نکند.


منبع :

جوانان امروز

تنظیم برای تبیان :

بخش هنر مردان خدا - سیفی