نوروز سامانهای از باورها و اسطورهها
گفتگوی حسین کرمانی با میر جلال الدین کزازی
استاد دکتر کزازی به پارسی روان سخن میگوید. اینگونه شیرین بیانی در همسخن او نیز تاثیر میگذارد و بعد از چند لحظه میبینی که تو هم می خواهی مانند او سخن بگویی.دکتر کزازی تازه از کلاس بیرون آمدهبود و هنوز دانشجویان دوره دکتری زبان و ادبیات پارسی رهایش نمیکردند. از سوی دیگر باید پس از این گفتوگو به جایی دیگر میرفت. هرچند گفتوگو کوتاه بود، اما او روان و ساده درباره خاستگاه و نمادهای نوروز سخن گفت.
نخستین پرسش؛ خاستگاه نوروز کجاست و چیست؟
نوروز یکی از کهنترین جشنهای ایرانی است. بهدرستی و بیچندوچون، نمیتوان خاستگاه نوروز را نشانداد. در دیگر فرهنگها و کشورها، ما به جشنها و آیینهایی باز میخوریم که با نوروز، سنجیدنیاند و همانندیهایی دارند. برای نمونه، جشن آغاز سال نزد بابلیان و آشوریان کهن ، پیوندهایی با نوروز ما میتواند داشت. اما آنچه هیچ گمانی در آن نیست، ایناست که نوروز از روزگاران باستان در ایران جشن گرفته میشده است. حتی اینانگاره هست که شهریاران هخامنشی، شهر شگفت و رازآلود تخت جمشید را از آنروی ساخته و برافراخته بودهاند؛ که جشن و آیین نوروزی در آن برگزار بشود اما از سویی دیگر، آنچه ما امروز چونان جشن و آییننوروزی میشناسیم و بزرگ میداریم، آمیزهای از چند سامانهی گونهگون باورشناختی است، به سخن دیگر،چندین جشن و آیین باهم درآمیختهاند و از آنمیان جشن و آیین نوروز پدید آمده است. پارهای از این جشنها، جشنهای اسطورهای بودهاست؛ رخدادی که از جهان اسطورهها باز میگردد؛ پارهای از آن جشنها آیینی و باورشناختی بودهاست، پارهای دیگر جشنهای کیهانی و گاهشمارانه است. هرکدام از این جشنها، نمودی و نشانی در جشن و آیین نوروز برجای نهاده است.
به چند جشن باستانی که از همپیوندی آنها نوروز پدید آمدهاست اشاره میکنید؟
برای نمونه، شش جشن بزرگ آیینی در ایران باستان برپای داشته میشدهاست که آنها را "گاهانبار" میگفتهاند. جشنهایی که در پیوند بودهاست با دگرگونیهای گیتی و رفتارهایی که در پیوند است با این دگرگونیها. سرشت این جشنها بهگونهای است که بیشتر گویای شیوهی کشاورزانه و دامپرورانه است در زیست. یکی از این گاهانبارها که ششمین و فرجامین آنها هم هست "هَمَسپَتمَدَم " نام داشتهاست . پارهای از ویژگیها و رسم و راههای نوروزی باز میگردد به این گاهانبار و جشن باستانی. یا اگر بخواهیم نمونهای از جشنهای اسطورهای بهدست بدهیم که برای بسیاری از ایرانیان نیز آشنا است، میتوانیم از رخدادی نمادین و اسطورهای یادکنیم که در روزگار جمشید رویداده است، آن رخداد این است که تختی شگفت برای این شهریار نمادین پیشدادی میسازند، جمشید بر این تخت مینشیند و دیوان آنرا بر میگیرند و به آسمان میبرند. این رخداد در چشم ایرانیان، آنچنان گرامی و گرانمایه بوده است که آنروز را جشن میگیرند.
" مر آن روز را روز نو خواندهاند به جمشید بر، گوهر افشاندند"
نمونهای دیگر از جشنهای اثرگذار در نوروز که سرشتی کیهانی دارد، جشن بهار است؛ یعنی جشن آغاز سال نو، خورشید همواره نزد ایرانیان گرامی و ستوده بودهاست. از اینروی چون نخستین روز بهار همراه است با ترازمندی بهاری، بدین معنا که:
در نخستینروز از فروردینماه، روز و شب یکسان و همتراز میشوند تا آنزمان چیرگی و افزونی با شب بوده است. شب در نمادشناسی ایرانی پدیدهای است گجسته و اهریمنی. ایرانیان از تاریکی همواره گریزان بودهاند و هستند و پیوسته روشنایی را گرامی میداشتهاند و بدان درود میگفتهاند. از اینروی همترازی روز و شب یا روشنایی و تیرگی، در چشم ایرانیان رخدادی کیهانی اما بسیار خجسته بوده است. چون از آنپس، روز چیرگی و فزونی میگیرد و شب فرو میشکند وفرو میکاهد تا میرسیم به ترازمندی خزانی. از آنزمان، دیگربار روز و شب یکسان میشوند، اما کار بهزیان روز و بهسود شب پیگرفته میشود؛ روزگار اهریمنی، بیشگون، زیانبار و روزگار تاریکی و سرما آغاز میگردد. جشن نوروز آمیزهای از این جشنهای گونهگون است. یا جشنی دیگر، آیینی، که در نوروز اثر نهادهاست جشن فروردینگان یا جشن بزرگداشت فروهر درگذشتگان، از مینو بهگیتی و بهدیدار آنان میآید. از اینروی خوانی میگستردهاند برای میهمانان شگرف مینوی به همانسان که همهی ما ایرانیان هنگامی که میهمانی را گرامی داریم، او را پذیرا میشویم. هنجارها و رسم و راههایی هست که آنها را میورزیم، به کار میگیریم، ایرانیان در پذیرایی از این میهمانان هم آن رفتارها و آن هنجارها را بهکار میگرفتهاند. برای نمونه، خانهها را میرُفتهاند، جامهی نو در بر میکردهاند و این رسم و راهها هنوز در جشن و آیین نوروزی برجای مانده است.
اما دربارهی نمادهای نوروز؟
در اینباره هم من به فراخی سخنگفتهام، اینکه هرکدام از آن سینها چه کارکرد و گزارش نمادشناختی و باورشناختی دارد، اما برای اینکه پاسخی به پرسش شما دادهباشم، هرچند کوتاه، میگویم که این نمادها، هفتسین، همراه با پارهای دیگر از بایستهها و نشانهای خوان نوروزی همه در پیوند با ستایش روشنایی و خورشید و به سخنی دیگر، نمادها و نشانهایی مهری هستند.
نخستین نوشتهها دربارهی نوروز، در کدام زمان بوده است؟
آنچنان که پیش از این گفتم، نوروز بسیار کهن است؛ اما واژهی نوروز در نوشتههای پهلوی بهکارگرفته شدهاست و از آن نوشتهها به پارسی دری رسیدهاست. نوروز در زبان پهلوی "نوکرَوچ"? گفته میشدهاست که با همین ریخت رفتهاست به زبان تازی و "نوکروز" شدهاست، این نام هنگامی که به پارسی رسیدهاست، در ریخت، " نوروز " که بهمعنای روز نو است بهکار رفتهاست آنچنان که در آن بیت شاهنامه نیز چنین نامیده شدهاست. اما در زبان و ادب پارسی، کاربرد نوروز، بازمیگردد به نخستین سرودههایی که از این زبان برجای مانده است. سرودههای سخنوران روزگار سامانی و غزنوی و ادب پارسی، آکنده از ستایش نوروز است. هرچند این نام شاید فراوان بهکار برده نشده باشد، اما دیگر ویژگیها و زیباییهای نوروز به فراوانی در سخن پارسی بازتاب یافتهاست. نوروز همراه است با بهار. یکی از بنیادینترین زمینههای آفرینش هنری در سخن پارسی، بهار است. از اینروی به این شیوهی کنارین، نوروز همواره زمینهای بوده است که سخنوران ایرانی در هر روزگار بدان اندیشیدهاند و پرداختهاند و در ستایش آن چامهها و سرودههای بسیار دلآویز و شاهوار و جاودانه سرودهاند.
نوشتههای زیادی دربارهی آیین نوروز به چاپ رسیدهاست. آیا این نوشتهها آنچنان که باید، از بهرهی لازم برخوردارند؟
هر کتابی که دربارهی نوروز نوشته بشود، در هر پایه و مایهای که باشد از دید من کاری شایسته و فرخنده است، آنهم برای اینکه بهگونهای میتوان گفت که نوروز برترین نماد و نشانهی فرهنگ ایرانی شدهاست، نوروز درفش این فرهنگ است. اگر بخواهیم در میانهی نشانهها و هنجارهای گونهگون فرهنگ ایران که در شمار نمیگنجند یکی را برگزینیم که این فرهنگ را بهیاری آن بیشتر و بهتر بتوانیم شناخت، آن نشانه از دید من نوروز است. شما میتوانید بیچندوچون بر این باور باشید؛ در هر سرزمینی که جشن و آیین نوروز برگزار میشود، فرهنگ ایرانی تا بدان سرزمین راه بردهاست. ما کشورهایی را میشناسیم که در جغرافیای ایران نبودهاند، پارسیزبان هم نیستند، اما جشن نوروز بهگونهای در این کشورها نمود و بازتاب دارد. از آنجا است که میگویم درفش فرهنگ ایران، جشن و آیین نوروزی است. جشنهای دیگر یا دیگر هنجارها و مایهها و ارزشهای فرهنگی ایران نتوانستهاند چنین کارکرد گسترده و فرهنگشناختی بیابند. از اینروی، هنگامی که ما به نوروز، آیینها، رسم و راهها و رازهای آن میاندیشیم و میپردازیم و دربارهی آنها جُستار و کتاب مینویسیم، دستکم به شیوهای نمادشناختی به فرهنگ ایران پرداختهایم. در این روزگار که ما بیش از هر زمان دیگر، نیاز داریم که فرهنگ ایرانی و پیشینهی نیاکانی خود را بشناسیم و بشناسانیم، پرداختن به نوروز ارج و ارزشی دیگرسان میتواند داشت. بهدیگرسخن، فرهنگ و سرزمین ایران را در بسیاری از کشورها و فرهنگها با نوروز میشناسند.
ادامه دارد ...
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی