آفتاب |
به كوره راه شب ای ماهتاب با من باش |
درین مسیر پر از اضطراب با من باش |
كنون كه عزم سفر دارم از دیار غروب |
به شهر نور، تو ای ماهتاب با من باش |
چو ذرّه در تب خورشید عشق می سوزم |
بیا و در سفر آفتاب با من باش |
چو ماه، نهضت نورانیم به تاریكی ست |
ظفر شكوه! درین انقلاب با من باش |
ز دامن فلك امشب ستاره باید چید |
سپهر عشق! درین انتخاب با من باش |
تو ای زلال تر از چشمه های هستی بخش |
درین كویر سراسر سراب، با من باش |
تو ای نسیم بهشتی كه عطر گل از توست |
مباش این همه پا در ركاب، با من باش |
به شام تیره هجر و به صبح روشن وصل |
درین دو لحظه پر التهاب با من باش |
حجاب نور، تو را می كند ز من مستور |
كنون كه محو توام، بی حجاببا من باش |
ندیدم از سفر عشق غیر ناكامی |
مگر كه از تو شوم كامیاب با من باش |
بیا كه یك نفس از عمر بی امان باقی ست |
دمی كه محو شوم چون حباب با من باش |
كنون كه با نفس واپسین شود چو حباب |
بنای شیشه ای من خراب، با من باش |
صلای مهدی موعود می رسد از چرخ |
كه شد دعای فرج مستجاب با من باش |
نیامدی كه چو "پروانه" سوختم ای دوست |
كنون كه شمع صفت گشتم آب با من باش |
محمد علی مجاهدی (پروانه) |