هوای مه آلود در شلمچه
ماموریت گردان ما در عملیات این بود كه باید از نهر دوعیجی میگذشتیم تا در شهرك دوعیجی مستقر میشدیم. روز دوم یا سوم عملیات بود كه در گرگ و میش صبح به خط زدیم؛ به گمانم عراقیها هر چه مهمات در زاغههای بصره داشتند، روی سر ما خالی میكردند. از آسمان گلوله میبارید و از زمین تركش میرویید و به قول شهید جعفر افشار" نامردها به قصد كشت میزدند"!
هوا سرد بود و كشنده و بر زمین و زمان شلمچه مه غلیظی ریخته بود، كار من دیدهبانی بود، به نهر رسیدیم، كانال دوم یا سوم را گرفته بودیم كه آن طرف كانال عدهای داد میزدند: «برادرها از این طرف»، تكبیر هم میگفتند، ... هاج و واج مانده بودیم. براساس نقشههای ما در آنجا هنوز باید عراقیها میبودند. مه دید ما را كور كرده بود.
عدهای از باتجربههای ما گفتند «احتمالا بچههای اصفهان یا قماند كه از طرف كانال ماهی اومدن و اونجا را گرفتن.» عدهای دیگر گفتند «بچههای خودمونند كه عراقیها را غافلگیر كردند» و عدهای هیچ چیز نگفتند!
بعضیها به سمت صدا رفتند، بعضیها پای كانال زمینگیر شدند، بعضیها داخل كانال خیز برداشتند و عدهای هیچ كار نكردند.
مانده بودیم. هوای مهآلود، قدرت تشخیص درست و حسابی را از ما گرفته بود. هم آن طرف كانال فارسی حرف میزدند، هم این طرف؛ هم آنها تكبیر میگفتند، هم ما؛ هم آنها لباس خاكی داشتند، هم ما، بلاتكلیف بلاتكلیف به گیر و دار ماندن و رفتن دچار شده بودیم.
عدهای از باتجربههای ما گفتند «احتمالا بچههای اصفهان یا قماند كه از طرف كانال ماهی اومدن و اونجا را گرفتن.» عدهای دیگر گفتند «بچههای خودمونند كه عراقیها را غافلگیر كردند» و عدهای هیچ چیز نگفتند!
خیلی از آنهایی كه به سمت صدا رفتند. از پشت تیر خوردند. آنهایی كه به كانال زدند. اكثرا مجروح شدند. مه بود و هوا همچنان سرد.
شهید انوشیروان فاضل، فرمانده ما، همه را باخبر كرد كه «ما به تله منافقین افتادیم. اونا دشمناند، بهشون رحم نكنید.» بصیرت انوشیروان باعث شد فتنه منافقین در آن فضای مهآلود خنثی شود و بچهها نهر دوعیجی را بگیرند و در شهرك دوعیجی نماز ظهر و عصر بخوانند؛ البته به جماعت و كمی با تاخیر. احتمالا شلمچه كنار نهر دوعیجی در این موقع سال همیشه مهآلود است و صد البته زیبا و رویایی! اما واقعیت آن است كه مه به درد جنگ نمیخورد.
فضای جنگ اگر مهآلود باشد، دوربین به درد من دیدهبان نمیخورد. جواد صبوری، تكتیرانداز دیدش را از دست میدهد. هادی امیدوار از پشت تیر میخورد. محمد صوفی راه را گم میكند و انوشیروان فاضل پرپر میشود. چشمان حمید رشید پر از تركش میسوزد و خداداد مهربان شهید میشود.
خلاصه آن كه هوای مهآلود، هوای مبارزه مردانه و رودررو نیست.
این روزها سالروز عملیات كربلای 5 است و 23 سال از آن اتفاق باشكوه میگذرد.
عملیات کربلای 5 چند ویژگی داشت:
اول آنكه : اوج هنر فرماندهی در جنگ ما بود و برد و باخت در آن، قصه مرگ و زندگی دفاع مقدس بود.
دوم : شلمچه، مستحكمترین دژهای ممكن دشمن در منطقه را داشت.
سوم : تلاشهای گسترده بینالمللی برای پایان جنگ، بعد از این عملیات شكل گرفت.
و از همه اینها مهمتر، آنكه اكثر بچههایی كه از اول جنگ نوربالا میزدند و تا آنموقع اشتباهی مانده بودند، در كربلای 5 پر زدند و رفتند، كسانی مثل حاجحسین خرازی و ... .
این روزها سالروز عملیات كربلای 5 است و احساس میكنم دچار همان روزگار مهآلود شدهایم.
احساس میكنم تا هوای روشن فردا باید دل به فرمانده سپرد تا تشخیص دوست و دشمن مشكلتر نشود، تا عدهای زمینگیر نشوند. تا عدهای بیگدار به نهر نزنند و تا خیلیها از پشت كانال تیر نخورند.
مطالب مرتبط :
آشنایی با یادمانهای دفاع مقدس
آلبوم تصاویر شلمچه(اردوی راهیان نور)
منبع :
برگرفته از جام جم - به نقل از علی طلوعی
تنظیم برای تبیان :
بخش هنرمردان خدا - سیفی